چرا می گید نظریه تکامل؟ فرضیه تکامل.
نظریه چیزیه که کاملا اثبات شده.
فرضیه تکامل اثبات نشده که هیچ، خیلی از جاهاش ایراد داره و علمی نیست.
اما چرا مد شده و هی میگن نظریه تکامل؟
در جامعه علمی جهان اگه فرضیه ای اثبات بشه میشه نظریه اما درحالی که فرضیه تکامل اثبات نشده، طرفداران این فرضیه برای تغییر جو و اوضاع فکری در جهت فکر خود دست به فرا فکنی زده و به جای واژه فرضیه الکی الکی بهش واژه نظریه چسبوندن و تو کتابای مختلف اونو با عنوان "نظریه" آوردن در حالی که خودشون هم می دونن هنوز اثبات نشده و حق چنین کاری ندارن... اما قضیه، همون قضیه خلیج عربیه.
حالا چرا غربیها زیاد رو این مسئله مانور میدن و هی میخوان بگن انسان امروزی از گوریل اومده؟
داروین سردمدار فرایند تشکیل نظریه تکامله. داروین پدرش روحانی مسیحی بود اما پسرش رو با اعتقاد کامل بار نیاورد وگرنه فرضیه تکامل انسان رو نمی داد. داروین ادم متفکری بود ولی فکر بچه گانه ای به سرش زد و پوچ گرا شد و گفت خدا وجود ندارد. البته بگم فرضیه تکامل انسان میتونه درست باشه اما نه انسان امروزی که در اخر همین تاییک میگم.
اول باید از پدر داروین این درس رو گرفت که فرزندمون رو سست اعتقاد بار نیاریم و واسه اعتقاداش دلیل داشته باشیم. دلیل درست.
دوم از داروین این درس رو بگیریم که اولا فکر کنیم و مثل اون انسان دانشمند و بزرگی باشیم و دوم اینکه فکر بچه گانه نکنیم یه موقع و یکم عمیق تر به مسئله نگاه کنیم و پوچ گرا نشیم. گفتم که... فرضیه تامل انسان داروین ممکنه مثل بعضی از نظریه های دیگش درس باشه اما کار اشتباه داروین این بود که پوچ گرا شد. اگه قرآن میخوند اعتقاداتش کم نمیشد که هیچ، بیشتر هم میشد و امیدش به اثبات فرضیه خودش نیز بیشتر میشد. (آخر این تاییک میگم چرا)
داروین ته دلش خالی بود. یه چیزی ته دلش رو میزد. دنبال خدا بود. انسانی که به خدا سست اعتقاد باشه یه گره و عقده ای توی قلبش هست که وا نشده. یه کمبودی تو قلبش احساس می کنه. همون کمبودی که ما احساس نمی کنیم اما خیلی از جوونای غربی احساسش می کنن. اون کمبود معنویت در قلبه. این که به خدا سست اعتقاد باشیم و به معنویت. داروین همچین آدمی بود. درنتیجه دنبال رفع این کمبود خودش بود و اومد فرضیه تکامل رو داد تا واسه انسان سرآغازی پیدا کنه اما خودش هم اخر به اونن شک پیدا کرد و در نا امیدی و پوچ گرایی از دنیا رفت.
امروزه در برخی از کتاب های غربی فرضیه تکامل به عنوان یه نظریه آموخته میشه و از احتمال صحت این فرضیه صحبت نمیشه تا این کمبود رو در افراد از بین ببرند و از طرفی اون ها رو از معنویت دور کنن.
چرا فرضیه؟
فرضیه تکامل از اول با احتمال شروع میشه تا اخر. اکثر فرضیه هایی که با احتمال و شاید و ممکن است همراه اند سرانجام به بن بست می خورن و غلط از آب در میان یا تغییر پیدا می کنن.
چند تا از این احتمال های خیلی بچگانه:
از چگونگی تشکیل کره زمین و جهان ... بگذریم که پر احتماله و همچین تشکیل مولکول های آلی که اصل و اساس یک سلول رو تشکیل میدن...
در این فرضیه گفته میشه که احتمالا یه مولکولی به نام آر ان ای خودهمانندساز وجود داشت که خودش خودش رو با استفاده از مولکول های کوچکتر میساخت و اولین مولکول آنزیمی بود و این مولکول احتمالا رفت تو یه ساختار سلول مانندی و با گذشت زمان سلول به وجود آمد و الی آخر. در حالی که علم امروزی بشر نتونسته این مولکول رو در شرایطی که در اون زمان های قدیم در زمین برقرار بود (و بدون وجود مولکول مادر) تو آزمایشگاه های پیشرفته بسازه چه برسه بخواد آنزیم هم باشه و خودش رو بسازه.
در ادامه میگه که یه پروکاریوت (یه سلول خیلی کوچیک و ساده) پس از گذشت چند میلیارد سال شده انسان. محکم ترین شواهدشون هم سنگواره ها و فسیل ها هستند. میگن محیط احتمالا باعث شده کم کم این تک سلولی پیچیده و پیچیده بشه و در ادامه بشه انسان و در این روند هی احتمال میدن وسط که مثلا امکان داره این پروکاریوت به این شکل شده باشه یوکاریوت و احتمالا به این شکل بشه پر سلولی و احتمالا به این شکل ماهی بشه دوزیست و ممکنه دوزیست به این شکل بشه خزنده و الی آخر. در حالی که اینا با خودشون فکر نکردن که محیط میتونه باعث تغییر فسیل و سنگواره هایی بشه که فقط سنگن و این سنگواره ها نمی تونن اونقدر شواهد محکمی باشن.
در ادامه بگم که اطلاعات سنگواره ای شون کامل نیست و خودشون هم قبول دارن و خودشون هم دعوا دارند که چطور گونه ای تبدیل به گونه دیگه شد.
در ادامه بگم که گوریل و انسان های گوریل نما که خودشون هم هنوز اسکلت و فسیل و سنگواره ای از این نوع انسان ها پیدا نکردن زمین تا اسمون با انسان فرق داره. انسان زندگی اجتماعی خیلی پیچیده ای داره. شهر میسازه کشور میسازه رییس جمهور داره میرن رای میدن میرن مدرسه درس می خونن و میان در مورد خودشون مطالعه می کنن پزشک میشن و یه چیزایی دارن که بقیه ندارن و اون چیزا به روح ربط داره چون انسان روح خدایی داره. انسان روان داره. انسان دچار بیماری روانی میشه میاد تو انجمن مشاورکو پست میذاره. میاد فرضیه میده و... اما گوریل...
کلمه احتمالا رو پر رنگ کردم چون... میخواستم بگم:
تو خیلی از فرضیه ها مثل فرضیه ها و مدل های اتمی که دانشمندان ارائه میدادند...
فرد دانشمند تو مدل اتمی خودش همه جاشو با ازمایش اثبات می کرد اما یه جاش رو نمی تونست اثبات کنه و احتمال میزد و بعدا مشخص می شد که به خاطر همین یه احتمال تماما نظریه غلط در اومده.
حالا چطور ما به نظریه تکامل با این همه احتمال که ممکنه تا حدی قانع کننده باشه یقین پیدا کنیم؟
تکامل از دیدگاه اسلامی- قرآنی:
در اسلام تکامل رد نشده (داروین داروین میگفتم اینجاس) و تکامل تا حدی قابل پذیرش کل جامعه جهانی علم است اما نه تا این حد که یه سلول کوچیک پس از مدت ها بشه انسان یا حتی گوریل. در دیدگاه بعضی عالمان جهان مخالف این فرضیه امده است که تکامل باعث تنوع میشود اما نمی تواد گونه ای پیچیده را به گونه ای دیگر تبدیل کند. مثلا نمی تونه گربه رو به پلنگ تبدیل کنه و...
اگر هم وجود انسان گوریل نما اثبات شود مخالفتی با قرآن نکرده:
وقتی حضرت ادم خلق شد فرشتگان به خدا گفتن که انسان ها در زمین فساد می کنند. این موجود رو چرا خلق کردی. خدا گفت من چیزی رو میدونم که شما نمی دونید. (ص 5 قرآنه. دقیق یادم نمیاد کدوم آیه)
فرشتگان از کجا می دونستن انسان فساد می کنه؟ حتما انسان هایی از قبل وجود داشتند که این فرشتگان بر اساس تجربه ای که از این انسان ها داشتن در مورد حضرت آدم قضاوت کردن اما در دیدگاه اسلامی ان انسان ها تماما منقرض شدند و از بین رفتند
وقتی خدا میگه من چیزی میدونم که شما نمی دونید ینی اینکه این انسان با اونا فرق داره. اون انسان ها روح خدایی نداشتند. اون انسان ها مانند جانوران دیگه بودن و جنبه ی مادی بیشتری داشتند.
فرضیه تکامل تا حدی تکامل مادی و جسمانی رو میتونه اثبات کنه (اگه خودش اثبات بشه) که تکامل مادی باز هم انقدر نیست که یک سول بشه آدم.
در پایان:
چیزی که پره احتماله چرا الکی دنبالشیم؟ خدا که یقینه رو بچسب.
جوشش عشق است کاندر می افتاد.... (مولوی)
هر چیزی در این جهان به خاطر عشق به خدا در حال انجامه و از کوچکترین ذرات تا بزرگترین آن ها تحت فرمان و اراده خداوند هستند و هر چقدر هم نظریه و فرضیه بدیم آخر میرسیم به جایی که جز خدا نمی توان بود و جز خدا نمی داند.
این جهان هر چیزی باشه بالاخره اول باید از ماده ای حتی به اندازه یک الکترون تشکیل شده باشه. اما اون الکترون رو کی ساخت؟
نظرت چیه؟
نوشته اصلی توسط eli2
