سلام بچها
این تاپیک رو زدم یه کم به یاد بچگی هامون دور هم خوش باشیم
حتما موضوع انشای خیلی از شماها هم این بود که در آینده میخواهید چکاره شوید؟؟؟
خب الان آینده ی ما امروز ماست
شما چقدر به شغلی که میخواستید رسیدید؟؟؟
سلام بچها
این تاپیک رو زدم یه کم به یاد بچگی هامون دور هم خوش باشیم
حتما موضوع انشای خیلی از شماها هم این بود که در آینده میخواهید چکاره شوید؟؟؟
خب الان آینده ی ما امروز ماست
شما چقدر به شغلی که میخواستید رسیدید؟؟؟
من خودم که میگفتم جراح قلب
یه مدت بعدش میگفتم میخوام بازیگر بشم
بعدش گفتم معلم
بعد که دیگه خیلی بزرگتر شده بودم گفتم وکیل
ولی وقتی که دیگه کاملا بزرگتر شدم
دیدم نه دل جراحی کردن رو دارم
نه حامی بازیگر شدن رو
نه حوصله ی معلم شدن رو
نه اعصاب وکیل شدن رو
شدم یه روانشناسی که فعلا دستش به جایی بند نیست
اگرچه هنوز ته دلم بازیگری رو دوست دارم و هنوزم تو فکرم خودمو میذارم جای بازیگرا...
میخواستم فیلمساز بشم، و هنوز تو مسیرشم!
همیشه میخواستم فضانورد بشم
الانم سفینم خرابه نمیتونم برم فضا
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
تو دبیرستان یهوویی عاشق خلبانی و چتربازی شدم الانم تو فکرشم شاید یه روز شدم
دوبله گری دوس داشتم
جراحی قلب
مهندسی معدن(دوس داشتم برم تو غارا
الانم تو خط شناخت مغزم هیچ وقت فکرش نمیکردم برم تو این مسیر و خدارو شکر خیلی راضیم
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
مدرسه میرفتم دوست داشتم دکتر بشم
اما بزرگ که شدم محیط زیست خوندم و شدم مهندس منابع طبیعی
اما هنوز دوست دارم دکتر بشم و به همین راحتیا میدون رو خالی نمیکنم بخاطر همین سال آینده میخوام دوباره کنکور بدم
اگر من همه قوانین را رعایت کرده بودم هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیدم
مریلین مونرو
چه تایپیک بانمکی زدی مریم
من هروقت میپرسیدن می خوای چکاره بشی میگفتم می خوام مادر بشم
میگفتن چه شغلی می گفتم من مگه باباعم که شغل داشته باشم
فقط می خوام مادر بشمو نقاشی بکشم
من از بچگی به طرز عجیبی عاشق مادرم بودم و هستم و همیشه می خواستم یکی بشم
مثل اون ،اونقدری عاشقشم که وقتی یه خراش کوچیک رو دستش میوفته نفسم بند میاد!!!
و فکر میکنم مادر بودن تنها شغل طاقت فرساعه تمام وقتیه که هیچ حقوقی نداره اما شیرینترین شغل دنیاست
رشتمو نقاشی انتخاب کردم و بهش رسیدم
ان شالله اگه لایق مادر بودن باشم ، مادرم میشم
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
سلام
من پیش دانشگاهیم و میخام رشته نرم افزار بخونم و خارج از برنامه دانشگاهی به یاد گرفتن کد نویسی و طراحی و زبان انگلیسی بپردازم و توش مسلط بشم و یه مهندس درجه یک حوزه کاریم بشم و همچنین بتونم به بقیه آموزشش بدم
حیف شد خراب شد میفرستادیمت تو فضا همونجا رهات میکردیم
خخخخخ شیرازووها همشون عشق فضا و هوان هاااا
ان شاءالله موفق باشی عزیزم
دقیقا شرایطتت مثه یکی از دوستای منه...میخواست دکتر بشه مهندس منابع طبیعی شد...نکنه خودشی
الانم میگه وقتی ازدواج کردم حتما میرم سراغ پزشکی دوباره...نمیخواد رویاش رو از دست بده
برا هردوتون آرزوی موفقیت میکنم
عززززززززیییززززممم چه شغل ملوسی...ای جان
واقعا مادر بودن سخت ترین کار دنیاست...بخصوص مادر خوب بودن!! خدا مادرت رو برات حفظ کنه گلم
ان شاءالله مثه نقاشیت که بهش رسیدی خدا به حق این ماه عزیز فرزند سالم و صالح هرچنتا خواستی بهت عنایت کنه عزیزدلم
ان شاءالله که زودتر به اون چیزی که میخواید برسید
اگرچه من فک میکنم پروفسوری بیشتر بهتون میاد اونم تو علوم فسلفی و این چیزا
من ارزو داشتم انیمیشن ساز و کارتون ساز و بازی ساز بشم .
وقتی بازیای پلی استیشن رو بازی میکنم واقعا انگار میرم تو فضا بخصوص بازیای ترسناکشو
عاشق انمیشن و کارتون هستم.خخخ
بنده یادم میاد زمان دبستان دوست داشتم فضانورد بشم.
زمان دبیرستان دوست داشتم یک دانشمند یا یک فوتبالیست بشم. انصافا هم درسم خوب بود و هم فوتبالم.
همیشه ته دلم میخاست پژوهشگر بشم و تحقیق کنم
یه عالمه کتا بریزم دور خودم و بخونم
ولی اعتماد به نفس کمی داشتم . شاید یکی از دلیلاش چاقی مفرطم بود . من چاق ترین دختر مدرسه بودم .
همین طعنه ها و کنایه ها باعث شده بود که خودمو هیچوقت باور نکنم
دبیرستان که بودم . دلم میخاست یه اتفاقی بیوفته فقط به ادم ها ثابت بشم . بهشون بفهمونم منم هستم . پس خیاله پزشکی و دندون پزشکی توی سرم بود
ولی الان بعد از گذشت تب و تاب های زندگیم . و عالی شدن اعتماد به نفسم . فهمیدم ادم به هرچی دلش بخاد میتونه برسه و استعداد هرچیزی توی وجود هر ادمی هست . فقط نیاز به شکوفایی داره .
شکوفایی هم راهش صبر و حوصله و شادی هست .
الان خداروشکر در مسیر پژوهشگری قرار گرفتم و رسما ازمایشگاه با تمام تجهیزات در اختیارمه
و همین امروز رسما از طرف مدیر ادبی شهرم تایید شد . یعنی میتونم پا به عرصه نویسندگی و روزنامه نگاری و... بزارم
حتی همون پزشکی در مسیر رسیدن بهش قرار گرفتم ولی خب از درگاه شیمی
لیلی
کنج محراب
بال هایش از کتاب رویید
تا به افلاک رسید .
نه دوست داشتم مهندس بشم نه دکترنه خلبان و........ بلکه دوست داشتم تولید کنم اونم به متناسب بارشته خودم .... دوست داشتم یجای باشه همه بتونن نون بخورن ، دوست داشتم ودارم یجایی درست کنم افراد کم بزاعتو بزارم کارکنن وحالا جدیدابش اضافه شد اونایی که سابقه ندارن ولی آدما !
که............
فعلا خومم موندم
سلام
من میخواستم مدیر شوم حتی مدیرکل و شاید رییس جمهور یا حتی رهبر. آرزو برجوانان عیب نیست
حالا یک مهندس هستم
ویرایش توسط سعید62 : 05-31-2017 در ساعت 05:46 PM
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
عزیزم ان شاءالله موفقیت هات مستدام باشه تو خیلی جسوری و من مطمئنم چیزی نمیتونه راهتو سد کنه
ان شاءالله که بتونین بهش برسید و به دیگران هم کمک کنین
اوه اوه چه جاه طلب خب با مهندسی هم میشه مدیرکل شد رئیس جمهور هم شد...
چه خوب ان شاءالله فاصله ها رو هم کم میکنین
سلام مریم جان
ممون بابت تاپیک قشنگت که آدم رو میبره دوران بچگی و خاطره های دوردست
من وقتی بچه بودم خیلی روی درسام و کلا کارا و مسئولیت هام حساس و سخت گیر بودم
خلاصه از بازی و کارتون دیدن و همه چی میزدم بلکه همیشه شاگرد ممتاز کلاس باشم، شاید از همون موقع کمالگرا بودم! نمیدونم دقیقا.. خب بگذریم
اون موقع ها دلم میخواست تا هر جا که درس باشه منم بخونم! ولی از شغل معلمی و تدریس هم خوشم میومد.
چند سال بعد که متوجه بیماری مادرم شدم میخواستم پزشک مغز و اعصاب بشم..!
بعدش به کامپیوتر و زبان علاقه مند شدم و تو این مسیر قرار گرفتم
به بخشی از چیزایی که میخواستم رسیدم ولی هنوز با اون چیزایی که میخوام فاصله دارم
دوست دارم فعلا مجرد بمونم و وقتم رو برای چیزایی که میخوام بذارم.
با آرزوی موفقیت برای همه.
ویرایش توسط یلدا 25 : 05-31-2017 در ساعت 07:41 PM
....
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
سلام
خب من در هر مقطعی دوست داشتم یه کارهای بشم. خیلی کوچیک بودم دوست داشتم پرستار بشم. بعد که خوندن و نوشتن یاد گرفتم دوست داشتم نویسنده بشم و خب یه چیزایی هم همیشه مینوشتم تا قبل از سرکار رفتن... بعد یه مدت زیادی هم دوست داشتم دامپزشک بشم! و حالا هم خدمت شمام با شغلی که تا حدودی نزدیک به نویسندگیه اما خود نویسندگی نیست و من همچنان دوست دارم نویسنده بشم ولی دیگه از قلم هم میترسم از بس دست نگرفتم!
من از وقتی بچه بودم دوست داشتم مهندس بشم اونم مهندس کامپیوتر
هیچیم ازش نمیدونستم هااااا دستمم به کامپیوتر نخورده بود اصلا نمیدونستم یه مهندس کامپیوتر چیکار میکنه و شغلش چی میشه ولی وقتی ازم میپرسیدن میخوای چیکاره بشی میگفتم مهندس کامپیوتر
از آخرم به آرزوم رسیدم و مهندس کامپیوتر و متخصص IT شدم
ولی چه فایده وقتی کار نیست و نمیتونی ازش پول در بیاری دیگه به چه دردی میخوره ...
خواهش میکنم، ان شاءالله موفق باشید.
خب یلدا جان تو الان خیلی تو چیزی که میخواستی موفقی...حداقل چیزی که من میبینم...ان شاءالله به زودی کاملتر هم میشه
خدا مامان گلت رو برات حفظ کنه عزیزم.
چرا پشیمون شدین؟؟؟ میخواستین نقطه چین بشین؟
نویسندگی خیلی شغل خوبیه...چقدر به آدم آرامش میده...میدونی که خدا به قلم قسم خورده بخاطر اون چیزی که مینویسه..ان شاءالله که همیشه چیزای خوب بنویسی
وای چقدر خوب که به آرزوتون رسیدین، چقدر قشنگ ان شاءالله یه کار خوب هم پیدا میکنین...نگران نباشید
سلام
از بچگی دوست داشتم مهندس بشم برق یا مکانیک . هر چی بزرگتر که شدم علاقه ام به برق خیلی بیشتر شد .
الانم مهندس برقم از رشته ام راضیم دوستش دارم ولی از درامدم اصلا نه . باور کنید ما از پزشک ها هم بیشتر درس میخونیم و مدام باید خودمون اپدیت کنیم وگرنه از دنیا عقب میفتیم .کلا دردسر و استرس زیاد داره ولی لذت بخشه .
سلام رزمریم خانم. من دبستانی که بودم دلم میخواست نقاش بشم. در دوران راهنمایی هم دوست داشتم بازیگر بشم. در دوران دبیرستان هم دوست داشتم مهندسی معماری بخونم و ساختمونای بزرگ بسازم. به هیچ کدومشون نرسیدم :-)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)