این که شما میگین پسر ودختر نداره ، ودر ثانی همه خانوما که شاغل هستند تحصیل کرده نیست اند که حانوم کارگر هم داریم.
این که شما میگین درسته ولی چه تعداد از فارغ التحصیلان چه دختر یا پسر سرکار رشته اصلی خودشون هستند؟ مگر به جز افراد اقازاده یا کسی که پارتی و پول داره ورشته های خاص که نیاز داره.
کشور باید نسبت به ظرفیتش اقدام پذیرش دانشجو کنه نه اینکه بدون حساب وکتاب دانشجو برداره اخرش هم شغل نیست
خودم مثال میزنم قبل رفتن دانشگا مکانیکی می کردم و بعد که قبول شدم گفتم خب شغل مناسب پیدا کردم تا ترم 6 فهمیدم شغل کجا بود ، گفتم ارشد بخونم قبول بشم ، قبول شدم الان هم سنم اواخر 23 حالا سال اینده تموم بشه و دو سال سربازی و بعد بیام وارد بازار کار بشم اونم الحمدالله دخترا با نصف قیمت تعین شده کار میکنند (در ثانی اشباه هم هست ، اون هم به خاطر اینکه کار کنند نصف قیمت کار می کنند)دیگر به چه امیدی باشیم
تا امثال شما همچین تفکری دارین همین میشه ، سن ازدواج میره به 30 به بالا، جالب این تیپ پسرا هم با دختران کم سن 20 و 23 اینا ازدواج می کنند این یعنی دخترانی که سنشون بالا رفته امکان ازدواج کم میشه. حالا کشور بعدا با بحران پیر دختر ها مواجه نشه خوبه
مشکل اصلی یه چیز دیگه هست
وقتی یک خانواده 5 نفری هستند و پدرشون یک کارمنده به نظرتون میتونه خرج زندگی رو به تنهایی در بیاره ؟!
خب مادر خانواده هم شاید بره یه جا کار کنه تا خرج خونواده رو بده ، دختر خونواده هم شاید بره یه جا کار کنه که خرج تحصیل و مخارج خودش رو بده ، چون شاید از طریق خانواده تامین نشه ...
مطمئن باشید خانوم هایی که کار میکنن از روی عشق و علاقه نیست ، به پولش نیاز دارند و به دلیل مشکلات خیلی زیاد ممکنه از طرف خانواده حمایت نداشته باشند یا باید مخارج زندگی مشترک تامین بشه
ریشه اصلی این مشکل هم نظام اقتصادی ما هست و اینکه قدرت خرید بسیار پایینه و از اون طرف هم هزینه های جانبی خیلی زیاده
چون مملکت ما مشکل داره نمیشه بگیم خانم ها مقصرن
تا تفکرات مثل شما هست. دنیا عقب مونده میمونه. و تو هیچ چیزی ادم نمیتونه پیشرفت کنه و به هدف و ارزو هاش. نمیرسه
اصلا نگران نباشید شما میتونید یه دختر 15ساله بگیرید با این طرز تفکرتون بهم میاید
سن ازدواج بستگی به خود طرف داره بدونه. کی اماده هست
با کمبود بی عرضگی پسرا مواجه نشیم خوبه
ویرایش توسط پریماه. : 12-17-2015 در ساعت 01:18 PM
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
اره دیگه همه این بد بختی به خاطر مشکلات اقتصادی هستش ، هر جا فقر باشه فحشا هم دنبالش میاد
انسان ها رباط شدند از صبح تا شب کار می کنند سر برج باز می بیند باز جای خالی دارند ، فشار زیاده شده و درامد با خرج جور درنمی اید
خانوم مجبور میشه بره کار کنه حالا یک عده شاید بخوان برا تفریح برند ولی اکثریت به خاطر اینکه کمک خرج باشند میرن سر کار حالا بنده صحبت اینه که فرزندان ما دارند از فضای مجازی و افرادی که نمی شناسیم خط می گیرن نه از خانواده ومدرسه که ممکنه مشکل ساز باشه و نمونه هاش توی جامعه می بینیم
خانوم محمد زاده خودشون شاغل هستند و حالا انظبات دارند فکر می کنند همه مثل ایشون هست ، خانواده کم دارمد که خانوم هم کار می کنه با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند که کم هم نیست اند اینجور خانواده ها.
با این گزینه موافقم زنی که بچه ی در حال رشد داره باید بیخیال کار کردن بشه تا بتونه بچشو از نظر تربیتی حفظ کنه تو این جامعه پر از گرگ
زن کار کنه کسی مخالف نیست ولی تا قبل از بچه دار شدن اینقده کار کنه اصلا حال نداشته باشه راه بره .ولی نمیشه یه بچه بیارن رو این دنیا بعد ولش کنن به امید خدا که گرگای جامعه تربیتش کنن چرا چون حاج خانوم میخان کار کنن پز بدن بگن بعلهههههه ما هم کارمندیم از مردا کمتر نیستیم
شکر خدا کار من جوریه که تو خونه هم می تونم انجامش بدم و لطمه ای به برنامه های دیگم نمی زنه.
تنها کسی که با من درست رفتار می کند، خیاط من است
که هربار اندازه های جدیدم را می گیرد. بقیه به همان اندازه های قبلی چسبیده اند
و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
جرج برنارد شاو
ما به مردها گفتيم: مي خواهيم مثل شما باشيم.
مردها گفتند: حالا که اين قدر اصرار مي کنيد، قبول !
و ما نفهميديم چه شد که مردها ناگهان اين قدر مهربان شدند.
وقتي به خود آمديم، عين آن ها شده بوديم. کيف چرمي يا سامسونت داشتيم و اوراقي که بايد به آنها رسيدگي مي کرديم و دسته چک و حساب کتاب هايي که مهم بودند..
با رئيس دعوايمان مي شد و اخم و تَخم اش را مي آورديم خانه سر بچه ها خالي مي کرديم. ماشين ما هم خراب مي شد، قسط وام هاي ما هم دير مي شد..
ديگر با هم مو نمي زديم. آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختي هاي بي پايان يک مرد را بخشيده بودند.
همة کارهايمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خداي من! سلاح نفيس اجدادي که نسل به نسل به ما رسيده بود، در جيب هايمان نبود. شمشير دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقره اي؟ چاقوي غلاف فلزي؟
نه! ما پنبه اي که با آن سر مردها را مي بريديم، گم کرده بوديم.. همان ارثيه اي که هر مادري به دخترش مي داد و خيالش جمع بود تا اين هست، سر مردش سوار است.
آن گلولة اليافي لطيفي که قديمي ها به اش مي گفتند عشق، يک جايي توي راه از دستمان افتاده بود. يا اگر به تئوري توطئه معتقد باشيم، مردها با سياست درهاي باز نابودش کرده بودند.
حالا ما و مردها روبه روي هم بوديم. در دوئلي ناجوانمردانه و مهارتي که با آن مردهاي تنومند را به زانو درمي آورديم، در عضله هاي روحمان جاري نبود.
سال ها بود حسودي شان مي شد. چشم نداشتند ببينند فقط ما مي توانيم با ذوقي کودکانه به چيزهاي کوچک عشق بورزيم. فقط و فقط ما بوديم که بلد بوديم در معامله اي که پاياپاي نبود، شرکت کنيم. مي توانستيم بدهيم و نگيريم. ببخشيم و از خودِ بخشيدن کيف کنيم. بي حساب و کتاب دوست بداريم. در هستي، عناصر ريزي بودند که مردها با چشم مسلح هم نمي ديدند و ما مي ديديم. زنانگي فقط مهارت آراستن و فريفتن نبود و آن قديم ها بعضي از ما اين را مي دانستيم. مادربزرگ من زيبايي زن بودن را مي دانست.
وقتي زني از شوهرش از بي ملاحظگي ها و درشتي هاي شوهرش شکايت داشت و هق هق گريه مي کرد، مادر بزرگ خيلي آرام مي گفت: مرد است ديگر، از مرد بودن مثل عيبي حرف مي زد که قابل برطرف شدن نيست. مادربزرگ مي دانست مردها از بخشي از حقايق هستي محروم اند. لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطيف است.
مادربزرگ مي گفت کار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت بايد بروند. راه ميان بري بود که زن ها آدرسش را داشتند و يک راست مي رفت نزديک خدا.
شايد اين آدرس را هم همراه سلاح قديمي مان گم کرديم. به هر حال، ما الان اينجاييم و داريم از خوشبختي خفه مي شويم.
رئيس شرکت به مان بن فروشگاه سپه داده و ما خيلي احساس شخصيت مي کنيم.
ده تا نايلون پر از روغن و شامپو و وايتکس و شيشه شور و کنسرو و رب و ماکاروني خريده ايم و داريم به زحمت نايلون ها را مي بريم و با بقية همکارهاي شرکت که آن ها هم بن داشته اند و خوشبختي، داريم غيبت رئيس کارگزيني را مي کنيم و اداي منشي قسمت بايگاني را درمي آوريم و بلندبلند مي خنديم و بارهايمان را مي کشيم سمت خانه.
چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه مي شست و مي پخت. حيف که زنده نماند ببيند ما به چه آزادي شيريني دست يافتيم. ما چقدر رشد کرديم. افتخارآميز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستيم هم ترشي مي اندازيم. مهندس معدن هستيم و مرباي انجيرمان هم حرف ندارد. هورا ما هر روز تواناتر مي شويم. مردها مهارت جمع بستن ما را خيلي تجليل مي کنند.
ما مي توانيم همه کار را با همه کار انجام دهيم. وقتي مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ايستاده توي اتوبوس حفظ کنند، ما با يک دست دست بچه را مي گيريم با دست ديگر خريدها را، گوشي موبايل بين گردن و شانه، کارهاي اداره را راست و ريس مي کنيم. افتخارآميز است. دستاورد بزرگي است اين که مثل هم شده ايم.
فقط معلوم نيست به چه دليل گنگي، يکي مان شب توي رختخواب مثل کنده اي چوب راحت مي خوابد و آن يکي مدام غلت مي زند، چون دست و پاهايش درد مي کنند. چون صورت اشک آلود بچه اي مي آيد پيش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توي مهد کودک… همه رفته اند، سرايدار مجبور شده بعد از رفتن مربي ها او را ببرد پيش بچه هاي خودش.
نيمة گمشده شب ها خواب ندارد. مي افتد به جان زن. مرد اما راحت است، خودش است. نيمة ديگري ندارد. زن گيج و خسته تا صبح بين کسي که شده و کسي که بود، دست و پا مي زند.
مادربزرگ سنت زده و عقب افتادة من کجا مي توانست شکوه اين پيروزي مدرن را درک کند؟ ما به همة حق و حقوقمان رسيده ايم.
مشخصات کتاب:
زنده باد تساوي(چند متن طنز از بزرگان طنز ايران و.... پيرامون فمنيسم )
گردآورنده کتاب: ابوالفضل اقبالي ناشر
شاغل بودن خانم ها ایرادی نداره ولی بهتره چند تا نکته رعایت بشه .
1-موقع به دنیا امدن بچه تا یه مدت بهتره کار انجام نشه.
2- کلا کار سنگینی نباشه و ساعت کاریش زیاد نباشه چون در دراز مدت زن از لطافت و زنانگی، خانم کم میشه . در واقع زن و مرد تو نقش های خودشون باشن و نقش ها جا به جا نشود .
3- محیط مناسبی باشه متاسفانه محیط های ناسالم زیاده.
پ.ن : زن شاغل بهتره به شکل غیر مستقیم تو مخارج خونه کمک کنه در واقع طوری باشه که مرد ازش نخواد(چون به ممکنه به دلیل غرورش درخواست نکنه ) خودش کمک کنه . البته اینطوری نباشه که تموم حقوقو تو خونه خرج کنه حداکثر نصف حقوقش .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)