من ۲۳ سالمه و تک فرزندم دوستای کمی دارم و تقریبا همشون ازدواج کردن
خودم هم به خاطر مشکلی شاید فعلا نتونم ازدواج کنم
به شدت احساس تنهایی میکنم به نظر شما برای رفع این مشکل چکار باید کرد؟؟؟
من ۲۳ سالمه و تک فرزندم دوستای کمی دارم و تقریبا همشون ازدواج کردن
خودم هم به خاطر مشکلی شاید فعلا نتونم ازدواج کنم
به شدت احساس تنهایی میکنم به نظر شما برای رفع این مشکل چکار باید کرد؟؟؟
دوست عزیز گاهی اوقات، دنیا محل غریبی برای زندگی میشود. شما خود را در اجتماعی میبینید که دور و برتان را انساننماها پر کردهاند؛ و با وجود این همه آدم، شما از درون احساس خالی بودن میکنید و متوجه میشوید که واقعاً تنهایید.با فهمیدن این نکته، حس غریبی به شما دست میدهد. در آن لحظه، احساس پوچی و بیهودگی بر شما مستولی میشود و سر تا پایتان شروع به لرزیدن میکند. این همه آدم دور و برتان، با این احساس تنهایی و پوچی، تضاد شدید دارد.پس باید خودتان را از این مهلکه بیرون بکشید. چرا وقتی میتوانید با این احساس ناراحتی و بیهودگی مبارزه کنید، به سراغ تنهایی بروید
همه ما باید بدانیم و آگاه باشیم که تنها به دنیا میآییم و تنها هم به دیدار دوست حقیقیمان خواهیم رفت. در کل جهان، آدمهای خوب، بد، سفید، سیاه و خاکستری بسیارند و خیلیها به ما علاقه دارند و از وجودمان لذت میبرند، اما در نهایت، موقعی که به اطراف نگاه میکنیم، باید بدانیم که تنهاییم و مسئول عملکرد خودمان.اینکه در این لحظه با وجود انسان بودن و اینکه به ذات، موجودی اجتماعی آفریده شدهاید اما احساس تنهایی میکنید، انتخاب شخصی خودتان و شیوه زندگیتان است.کارهای یکنواخت و خسته کننده روزانه، یکجا نشینی و دوری از معاشرت با دیگران، مهمترین عوامل تنهایی ما هستند. چرا انسان خسته کنندهای هستید؟ سعی کنید جواب این سوال را صادقانه بیابید.چنگ زدن به گذشته و اشک ریختن برای آنچه از دست رفته و دیگر امیدی به بازگشتش نیست، کار غیر معقولی است. گذشته، تنها در یک صورت به درد شما میخور،د برای اینکه از آن درس بگیرید و اشتباهات گذشته را تکرار نکنید.بهترین دوست، همراه و دلسوز ما خداوند بخشنده و یکتایی است که هیچ احتیاجی به ما ندارد، اما از حضور و توجه ما به خودش بهترین استقبال را به عمل میآورد. پس اول از همه، دوستیتان را با او تقویت کنید. منظور ما اصلاً این نیست که فقط نماز و روزهتان را بیشتر کنید و یا کارهای سخت بکنید. همه ما بلد هستیم كه چطور دل عزیزترین دوستمان را به دست بیاوریم. کاری کنید که از آن بالاها ما را به فرشتهها نشان بدهد و با افتخار بگوید: فلانی را میبینید، او بنده من است.دست از سختگیری و آزار خودتان بردارید. بعضی از ما آنقدر از خودمان طلبکاریم و به خودمان سخت میگیریم که انگار با موجود خبیثی طرف هستیم که جز با درد و عذاب، به راه نمیآید! پس، کمی به خودتان راحت بگیرید و دست از آزار خودتان بردارید.درهای دلتان را به روی مردم باز کنید، به روی عابران پیاده، همسایهها، هم محلیها، همکاران و اعضای خانوادهتان. از معاشرت با دیگران هراس نداشته باشید. سعی کنید در قلبتان برای همه، جایی باز کنید و بدون اینکه احساس ترحم کنید و یا بخواهید جلب توجه کنید، به همه مهربانی کنید. محبت، معجزههایی میکند که آثارش غیر قابل انکار است.از افرادی که دوست دارید با آنها معاشرت کنید و یا معاشرت داشته باشید، یک لیست تهیه کنید. بعد راههای برقراری ارتباط با آنها را بررسی کنید. بهترین راهکار، یافتن نقاط مشترک و علایق مشابهتان است كه از این طریق میتوانید یک رابطه را شروع کنید.هر روز یک مسابقه را شروع کنید. مسابقه سلام کردن! سعی کنید اولین نفری باشید که به دیگران سلام میکنید و تمام تلاشتان را بکنید که هیچ کس از شما نبرد!بعضی از افراد هستند که به دنبال دوست، همراه و همصحبت نیستند، بلکه بیشتر دنبال کسی هستند که از او سوء استفاده کنند. به اصطلاح خودمان از موقعیت اجتماعی، ثروت و محبوبیت او استفاده کنند. برای پیدا کردن همنشین، به این افراد تکیه نکنید که پشیمان خواهید شد. یک هم نشین و معاشر خوب، شما را به خاطر خوبیهایتان میخواهد نه موقعیتتان.نه، اشتباه نکنید! منظور این نیست که اسرار مگو را بازگو کنید. همه ما برای خودمان رازهایی داریم که بهترین کار، حفظ آن در قلب خودمان است؛ اما از علایق، سلایق و دوست داشتنیهایتان برای دیگران بگویید. خودافشایی، یکی از تضمین شدهترین راههای آغاز یک ارتباط خوب و موثر است.
خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
يكي همچون نسيم دشت مي گويد
كنارت هستم اي تنها...
دوستان اگه میشه باز هم به من راهکار بدین
اگر به خاطر اون بیماری دیابت میگید نمیتونید با کسی باشید که الکی گنده اش کردید مثل این میمونه که منی که چشام ضعیفه بگم چون مجبورم عینک بزنم تا آخر عمر و عینک رو بردارم جایی رو نمیبینم پس ازدواج نکنم
خیلی جذاب بود متشکرم
البته من در حدی نیستم که بخوام کسی رو نصیحت کنم و یا راهکاری به کسی بدم
چون خودمم در این وضعیت قرار دارم
خودم سعی میکنم سرمو با انجام کارهایی که بهشون علاقه دارم گرم کنم. مثلا هراز چند گاهی تصویر یا متن نوشته ای رو طراحی میکنم. یا یه قالب طراحی میکنم. یا حتی شده بازی های قدیمی ولی خاطره انگیز رو نصب کردم. اما خب همه اینها راهکار موقت و گذرایی برای این مشکله.
بهترین چیز اینه که اول به خودتون این نکته رو بفهمونید که هر چیزی که قراره برای شما اتفاق بیفته، در گرو دو نفره! یکیش خدا و دیگریش خودتونین! هیچ دوست و دشمنی بیرون از شما نیست! توکل بر خدا کنین و اگر میبینین که معاشرت با دیگران، کام زندگی شما رو تلخ میکنه، دامنه دوستان خودتون رو تنگ تر کنین. بهترین افراد، همون اعضای خانواده شما هستن. بودن شما با اونها، باعث شده بودنشون براتون یکنواخت باشه و اهمیتشون رو فقط زمانی حس میکنین که خدایی ناکرده یکی از اونها رو از دست بدین و یا در حال از دست دادن باشین! قبل از اینکه به اون مرحله برسین، بهشون توجه کنین. همین مادر و پدر هستن که بعد از خدا، بیشتر و بهتر از هر کسی شما رو دوست دارن حتی اگه در ظاهر بی حوصله یا عصبانی و اخمو باشن. از بودن با اونها لذت ببرین . اینو بدونین که فرصت زندگی خیلی کمتر از اینه که با دویدن دنبال آدم هایی صرف بشه که هیچ وقتی برای شما ندارن! و یا خودخواهی و غرور بیجاشون اونها رو از شما دور کرده!
تمام تغییراتی که در زندگی برای ساختن زندگی سعادتمند مورد نظرتون نیاز دارین، در دستان خودتونه! نحوه نگرش به افراد و یا اتفاقات!
یادتون هم باشه که تنهایی خیلی هم بد نیست!
درسته
منم با شما هم عقیده بودم و اصلا مشکل تلقی نمیکردمش
واقعا هم مشکلی نیست حتی خودمم گاهی یادم میره اصلا چون نه در ظاهر نشون داده میشه نه منو اذیت میکنه و نه قراره مشکلی برام بوجود میاره
ولی چند وقته که کم کم دارم به این نتیجه میرسم که چیز مهمیه از دید بقیه و نگاه بقیه و برخوردشون نسبت به این قضیه و حس ترحمی که نسبت به این قضیه پیدا میکنن واقعا داره روم اثر میذاره و اذیتم میکنه
همین قضیه باعث شد شکست عشقی بخورم
باعث شد اعتماد بنفسمو از دست بدم
باعث شد به شدت احساس تنهایی کنم از آیندم بترسم و...
نمیدونم باید چکار کنم دارم کم میارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)