صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 63

موضوع: اعتماد بی جا به برادرم

5471
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    اعتماد بی جا به برادرم

    شاید بهتر باشه یه کم از خودم و اتفاقاتی که واسم افتاده بگم تا برسم به مشکلم ( معذرت می خوام که یه مقدار طولانیه )
    از دوران کودکیم چیز زیادی یادم نمیاد جز یه سری تصاویر مبهم،تو یه خانواده متولد شدم که می شه گفت پر جمعیت بودیم پدر، مادر،دوپسر و دو دختر و پدر بزرگ و مادر بزرگ،فرزند آخر خانواده ام ولی همیشه احساس می کردم کمتر بهم توجه می شه شایدم ناخواسته بودم یادمه کلاس سوم که بودم یه شعر گفتم در مورد فرق گذاشتن پدر و مادرم بین من و خواهر برادرام، همیشه احساس تنهایی می کردم، هر روز می گذشت و من بزرگتر می شدم و تنهاتر ،تو کنکور شرکت کردم و قبول شدم ولی ترم چهارم رفتم سرکار و نسبت به درسم سرد شدم ولی هر طور که بود بالاخره درسم تموم شد،من بودم و تنهایی و یه دنیا احساس بد،رابطه م با خواهر و برادرام خوب نبود ولی برادر دومم رو خیلی دوست داشتم به خاطر اختلاف سنی کم ولی اون همیشه منو اذیت می کرد و حتی خیلی وقتا باهام حرف نمیزد کتکم میزد منم فقط گریه می کردم و داد میزدم ولی همچنان دوسش داشتم، تا اینکه تصمیم گرفتم یه مدت برم خونه مادر بزرگم و با اون زندگی کنم یک ماه اونجا بودم ولی با اصرار مادرم برگشتم خونه و سردتر از قبل زندگی می کردم،گذشت و گذشت تا اینکه یه روز پدرم مریض شد و متوجه شدیم سرطان خون گرفته و دکترا قطع امید کردن تمام زندگیمونو فروختیم که پدرم بیشتر کنارمون بمونه ولی عمرش به دنیا نبود و بعد از ۶ ماه فوت کرد،روزای بدی بود مستاجر شده بودیم و زندگی روی دیگه اشو نشونمون میداد،همون موقع ها با پسری دوست شدم که واسم حکم پدر، برادر ، دوست و یه تکیه گاه رو داشت خیلی دوسش داشتم و بهش وابسته شده بودم بعد از یک سال و پنج ماه بهم پیشنهاد ازدواج داد و منم قبول کردم عقد کردیم ولی بعد از یه مدت همسرم گفت جدا بشیم به خاطر یه سری مشکلات و ترس از مسئولیت هر طور که بود نظرش عوض شد و رفتیم سر زندگیمون، همه چیز خوب بود و من هر روز علاقم بهش بیشتر می شد و اونم همین طور، همه چی خوب بود تا اینکه همسر برادرم گفت که می خواد جدا بشه برادرم داغون شد میومد خونه ما ولی همسرم راضی نبود من کلی با همسرم صحبت کردم تا نظرش عوض شد رفت و آمد برادرم به خونه ما زیاد شده بود منم که برادرم رو دوست داشتم از این وضعیت راضی بودم تا اینکه یه روز به همسرم گفت می خواد یه کاری رو شروع کنه و به پول نیاز داره و اگه پول جور بشه ظرف یکی دو ماه دو سه برابر سود می کنه و همش از این کار می گفت همسرم پول داد بهش بدونه هیچ مدرکی ولی قرار شد یک ماه بعد برادرم پولو برگردونه شش ماه گذشت ولی خبری نشد،یه شب همسرم به برادرم گفت بیا واسه اینکه خیالم راحت بشه بابت پول بهم دست نوشته و سفته بده اونم قبول کرد سررسید سفته ها شد ولی از پول خبری نبود یک ماه دیگه ام صبر کردیم تا اینکه شوهرم عصبانی شد و کلی داد و بیداد و فحش و بد و بیراه به برادرم داد و برادرم با پررویی گفت مگه سفته نداری برو شکایت کن، پدر همسرم فکر می کرد من از قصد پای برادرمو به زندگیمون باز کردم و باهاش همدستم واسه همین گفت برم خونه مامانم و هر وقت پول جور شد برگردم همسرم فقط گریه کرد ولی نگفت نرو بهش حق میدادم فریب برادرمو خورده بود منم همین طور، الان من ۶۰ روزه خونه مادرمم با همسرم حرف میزنم بهم پیام میدیم ولی اعصابش خیلی بهم ریخته، از برادرم شکایت کرده ولی هنوز وقت دادگاهشون نشده، همسرم می گه صبر کن درست می شه همه چی ولی من می ترسم همه چی بدتر بشه و برادرم یا نره دادگاه یا اگه بره بزنه زیر همه چی، چند روز پیشم باهاش دعوام شد گفتم واسه چی زندگیه منو خراب کردی منو کتک زد و به همسرم توهین کرد، الانم هیچ کاری از دستم برنمیاد چون مبلغ پول زیاده منم فقط کارم شده گریه و التماس به خدا دوست ندارم زندگیم خراب بشه هر چند که خودم باعثش شدم ولی خدا شاهده من از نیت برادرم خبر نداشتم اصلا" نمی توونم باور کنم زندگیمو به هم زده هر چند هنوزم هضمش واسم سخته و خودمو دلداری میدم که ناخواسته این مشکلات رو واسم پیش آورده
    واسه همین بود که ازتون خواستم واسم دعا کنید که زندگیم درست بشه و بتوونم اشتباهاتمو جبران کنم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    کلان این خاله زنک بازی ها تو خانما متاسفانه هستش که اجازه میدن تو یک کار تجارتی احساسی تصمیم بگیرن برعکس آقایون که منطقی تصمیم میگیرن.

    شما فقط باید صبر کنید و تجربه کسب کنید و قطعا داداشتون ضرر خواهد کرد

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    کلان این خاله زنک بازی ها تو خانما متاسفانه هستش که اجازه میدن تو یک کار تجارتی احساسی تصمیم بگیرن برعکس آقایون که منطقی تصمیم میگیرن.

    شما فقط باید صبر کنید و تجربه کسب کنید و قطعا داداشتون ضرر خواهد کرد
    ولی من اولش دلم نمی خواست همسرم پولش رو بده به برادرم ولی اینم نمی شه انکار کرد که کی از زندگیه بهتر بدش میاد، منم قبول دارم اشتباه کردم ولی اصلا" فکرش رو نمی کردم اینجوری بشه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام
    خوب شما ارتباطت را با شوهرت قطع نکن سعی کن شرایط برای برگشت به خانه شوهرت آماده کنی.محکم باش و صبور.احساس ضعف نکن گرچه اشتباه کردید ولی مقصر نیستید در کار برادرت دخالت نکن باهاش حرف نزن صبر کن و محبت کردن به شوهرت دریغ نکن ولو الان که عصبی هست زمان که بگذرد از داغی و شدت ماجرا کاسته خواهد شد.

  5. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    خوب شما ارتباطت را با شوهرت قطع نکن سعی کن شرایط برای برگشت به خانه شوهرت آماده کنی.محکم باش و صبور.احساس ضعف نکن گرچه اشتباه کردید ولی مقصر نیستید در کار برادرت دخالت نکن باهاش حرف نزن صبر کن و محبت کردن به شوهرت دریغ نکن ولو الان که عصبی هست زمان که بگذرد از داغی و شدت ماجرا کاسته خواهد شد.
    ترسم از اینه که روز دادگاه همه چی خراب بشه و اوضاع بدتر از این بشه،فقط از خدا صبر می خوام و فرصت جبران
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    ترسم از اینه که روز دادگاه همه چی خراب بشه و اوضاع بدتر از این بشه،فقط از خدا صبر می خوام و فرصت جبران
    سلام
    چو فردا آید فکر فردا کنیم. عجب چرا از قبل پیشگویی می کنید قضاوت عجولانه. هیچ کس از آینده خبردار نیست چرا به خاطر اتفاق نیافتاده خودتان را آزار میدهید فردا هزارتا واقعه بد ممکن هست پیش بیاد و ممکن هست بر عکس وقایع خوبی رخ بدهد پس حالتان را خراب فردای مجهول نکنید امیدوار باشید و اضطراب را از خودتان دور کنید

  8. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام
    برگردین سر خونه زندگیتون و به همسرت بگین ک من دوستت دارم و تو دادگاه هم شهادت میدم ک پول دادی
    این دوری و جدایی باعث سردی میشه
    هرچه زودتر برو سرخونه زندگیت
    به پدرشوهرت بگو برادرم برام عزیزتر از شوهر و زندگیم نیست و من تقصیری ندارم

  10. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    چو فردا آید فکر فردا کنیم. عجب چرا از قبل پیشگویی می کنید قضاوت عجولانه. هیچ کس از آینده خبردار نیست چرا به خاطر اتفاق نیافتاده خودتان را آزار میدهید فردا هزارتا واقعه بد ممکن هست پیش بیاد و ممکن هست بر عکس وقایع خوبی رخ بدهد پس حالتان را خراب فردای مجهول نکنید امیدوار باشید و اضطراب را از خودتان دور کنید
    سلام
    آخه یه طرف زندگیمه و یه طرف برادرم که نمی فهمم چرا اینکارو کرده ،من دیگه اون آدم سابق نیستم زخمی که خوردم خیلی عمیقه، مشاورم می گفت باید جلسات مشاوره رو ادامه بدم ولی دیگه حتی حوصله اونم ندارم،یه سال امیدوار بودم به اینکه همه چی درست می شه ولی آخرش اینجوری شد الان حتی از امیدوار بودنم می ترسم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    برگردین سر خونه زندگیتون و به همسرت بگین ک من دوستت دارم و تو دادگاه هم شهادت میدم ک پول دادی
    این دوری و جدایی باعث سردی میشه
    هرچه زودتر برو سرخونه زندگیت
    به پدرشوهرت بگو برادرم برام عزیزتر از شوهر و زندگیم نیست و من تقصیری ندارم
    من از خدامه برم خونه ولی همسرم می گه باید تا وقت دادگاه صبر کنیم اون موقع تصمیم بگیریم،من قبل از این اتفاق حتی یک شب هم دور از همسرم نبودم ولی الان...
    من الان از جانب برادرمم می ترسم که اوضاع رو بدتر کنه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    ولی من اولش دلم نمی خواست همسرم پولش رو بده به برادرم ولی اینم نمی شه انکار کرد که کی از زندگیه بهتر بدش میاد، منم قبول دارم اشتباه کردم ولی اصلا" فکرش رو نمی کردم اینجوری بشه
    و این شد که از حول حلیم افتادی تو دیگ

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    ترسم از اینه که روز دادگاه همه چی خراب بشه و اوضاع بدتر از این بشه،فقط از خدا صبر می خوام و فرصت جبران
    ترس اصلیتون از چیه ؟ همسرتون تقاضای طلاق بده یا برادرتون زندان بره.

    دادگاه یا مهلت میده یا زندان رو در نظر میگیره و یا بدهی رو قستی می کنه

    متاسفانه شما و همسرتون مسائل مالی رو با زندگی خودتون قاطی کردید و مسائل رو پیچیده کردین

    موضع مناسب برای شما اینه که در جهت رفع بدهی تلاش کنین و از طرفین بخواین با حسن نیت و انصاف برخورد کنن و از یه بزرگتر بخواین پادرمیونی کنه


    برادرتون بدهکاره و آدم بدهکار هم پرخاش نمی کنه و باید به طریقی همسرتون رو راضی نگه داره

    همسرتون هم نباید گناه برادر رو به پای شما بنویسه یا حداقل انتقام برادر رو از شما بگیره و همچنین نباید تسلیم حرف پدرشون می شدن

    شما تلاش خودتون رو برای برقراری صلح انجام بدین و اگه موفق نشدین و مشکلات بیشتر شد با توجه به وضعیت پیش آمده و مواضع طرفین تصمیم بگیرین
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  15. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    ترس اصلیتون از چیه ؟ همسرتون تقاضای طلاق بده یا برادرتون زندان بره.

    دادگاه یا مهلت میده یا زندان رو در نظر میگیره و یا بدهی رو قستی می کنه

    متاسفانه شما و همسرتون مسائل مالی رو با زندگی خودتون قاطی کردید و مسائل رو پیچیده کردین

    موضع مناسب برای شما اینه که در جهت رفع بدهی تلاش کنین و از طرفین بخواین با حسن نیت و انصاف برخورد کنن و از یه بزرگتر بخواین پادرمیونی کنه


    برادرتون بدهکاره و آدم بدهکار هم پرخاش نمی کنه و باید به طریقی همسرتون رو راضی نگه داره

    همسرتون هم نباید گناه برادر رو به پای شما بنویسه یا حداقل انتقام برادر رو از شما بگیره و همچنین نباید تسلیم حرف پدرشون می شدن

    شما تلاش خودتون رو برای برقراری صلح انجام بدین و اگه موفق نشدین و مشکلات بیشتر شد با توجه به وضعیت پیش آمده و مواضع طرفین تصمیم بگیرین
    خوب راستش ترسم بیشتر از اینه که جدا بشیم شایدم بعد از اینکه همه چی درست بشه تاثیر این اتفاق از زندگیمون پاک نشه،همسرم الان فقط دلش می خواد برادرمو بندازه زندان تا یه کم دلش خنک بشه،من الان که خونه مادرم هستم و برادرمم اینجاس از خودم متنفر می شم یکی دوبار می خواستم از اینجا برم ولی مادرم نذاشت و شدم مثل زندانیا
    اگه همسرم بخواد جدا بشیم نمی دونم چیکار ‌کنم؟!
    از یه طرفم می ترسم برادرم توی دادگاه یه جوری برخورد کنه که اوضاع بدتر بشه،موندم بین خانواده م و زندگیم،خواستم برم با پدر همسرم صحبت کنم ولی همسرم می گه الان وقتش نیست و پدرش باهام بد برخورد می کنه
    نشستم اینجا و دارم عذاب می کشم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    خوب راستش ترسم بیشتر از اینه که جدا بشیم شایدم بعد از اینکه همه چی درست بشه تاثیر این اتفاق از زندگیمون پاک نشه،همسرم الان فقط دلش می خواد برادرمو بندازه زندان تا یه کم دلش خنک بشه،من الان که خونه مادرم هستم و برادرمم اینجاس از خودم متنفر می شم یکی دوبار می خواستم از اینجا برم ولی مادرم نذاشت و شدم مثل زندانیا
    اگه همسرم بخواد جدا بشیم نمی دونم چیکار ‌کنم؟!
    از یه طرفم می ترسم برادرم توی دادگاه یه جوری برخورد کنه که اوضاع بدتر بشه،موندم بین خانواده م و زندگیم،خواستم برم با پدر همسرم صحبت کنم ولی همسرم می گه الان وقتش نیست و پدرش باهام بد برخورد می کنه
    نشستم اینجا و دارم عذاب می کشم
    اول بگم در ضمینه متاهلی بی تجربه ام (مجردم)

    وقتی همسرتون این پیشنهاد رو به شما میدن یعنی ایشون امید به زندگی با شما دارن

    به نظرم همسرتون به شدت تحت تاثیر پدرشون هستن و رفتارهاشون به میل خودش نیست که عیب بزرگیست

    شما باید قبلا سعی می کردین که اختلافات مالی و زندگی زناشویی رو جدا کنین شاید الان هم دیر نشده باشه به همسرتون بگین که شما هم تصور نمی کردین برادرتون این رفتار رو بکنه و شما هم توقعاتتون از برادرتون چیز دیگه بود و دلگیرین و از این دست صحبتها و از اون طرف با برادرتون صحبت کنین که رضایت همسرتون رو بدست بیاره دست از لجبازی و غرور برداره
    و از بزرگتری بخواین دخالت کنه

    همسرتون (بهتر بگم پدر همسرتون ) با این رفتار به برادرتون نشون داده که خنجر رو از رو بسته ( رفتاری غیر عقلانی که در واقع درگیر کردن همه زندگی برای حل یک مشکل که معلوم نیست چطور می خواد حل بشه ) و در مورد پدر همسرتون خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طایی بدن آسان بود

    اینکه میگین قبلا بین شما و همسرتون همه چیز خوب بود با بقیه مسائل جور درنمیاد


    بدون اینکه بحث و مجادله جدیدی رو شروع کنین سعی کنین طوری رفتار نکنین که همسرتون ( ایضا پدرهمسرتون) فکر کنه شما رو از سر راه پیدا کرده یا مثلا نون خور اضافی هستین ( معذرت می خوام صریح میگم )

    الان وقت نگران بودن از تاثیر این اتفاق در صورت برگشت به زندگی نیست مشخصه همسرتون رفتارهای اشتباه زیادی داره که بعدا باید دربارش صحبت کرد سعی کنین به جای این افکار بر پیدا کردن راه حل تمرکز کنین
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  18. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    اول بگم در ضمینه متاهلی بی تجربه ام (مجردم)

    وقتی همسرتون این پیشنهاد رو به شما میدن یعنی ایشون امید به زندگی با شما دارن

    به نظرم همسرتون به شدت تحت تاثیر پدرشون هستن و رفتارهاشون به میل خودش نیست که عیب بزرگیست

    شما باید قبلا سعی می کردین که اختلافات مالی و زندگی زناشویی رو جدا کنین شاید الان هم دیر نشده باشه به همسرتون بگین که شما هم تصور نمی کردین برادرتون این رفتار رو بکنه و شما هم توقعاتتون از برادرتون چیز دیگه بود و دلگیرین و از این دست صحبتها و از اون طرف با برادرتون صحبت کنین که رضایت همسرتون رو بدست بیاره دست از لجبازی و غرور برداره
    و از بزرگتری بخواین دخالت کنه

    همسرتون (بهتر بگم پدر همسرتون ) با این رفتار به برادرتون نشون داده که خنجر رو از رو بسته ( رفتاری غیر عقلانی که در واقع درگیر کردن همه زندگی برای حل یک مشکل که معلوم نیست چطور می خواد حل بشه ) و در مورد پدر همسرتون خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طایی بدن آسان بود

    اینکه میگین قبلا بین شما و همسرتون همه چیز خوب بود با بقیه مسائل جور درنمیاد


    بدون اینکه بحث و مجادله جدیدی رو شروع کنین سعی کنین طوری رفتار نکنین که همسرتون ( ایضا پدرهمسرتون) فکر کنه شما رو از سر راه پیدا کرده یا مثلا نون خور اضافی هستین ( معذرت می خوام صریح میگم )

    الان وقت نگران بودن از تاثیر این اتفاق در صورت برگشت به زندگی نیست مشخصه همسرتون رفتارهای اشتباه زیادی داره که بعدا باید دربارش صحبت کرد سعی کنین به جای این افکار بر پیدا کردن راه حل تمرکز کنین
    ممنون از وقتی که میذارین و جواب میدین
    امیدوارم از پسش بر بیام و ضعیف نباشم ، فکر می کنم راه درازی رو در پیش دارم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  20. کاربران زیر از سایه هستی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام دوستان
    به راهنمایی شما نیاز دارم
    می گم با توجه به اینکه پدر همسرم منو مقصر می دونه و فکر می کنه من با برادرم دست به یکی کردم و اجازه نمیده بر گردم خونه بهش توی تلگرام پیام بدم و از اشتباه درش بیارم؟و ازش بخوام راضی بشه برگردم خونه؟
    خواهرم می گه شاءن خودتو حفظ کن و التماس نکن،من نمی خوام التماس کنم فقط واسه حفظ زندگیم می خوام از اشتباه درش بیارم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    سلام دوستان
    به راهنمایی شما نیاز دارم
    می گم با توجه به اینکه پدر همسرم منو مقصر می دونه و فکر می کنه من با برادرم دست به یکی کردم و اجازه نمیده بر گردم خونه بهش توی تلگرام پیام بدم و از اشتباه درش بیارم؟و ازش بخوام راضی بشه برگردم خونه؟
    خواهرم می گه شاءن خودتو حفظ کن و التماس نکن،من نمی خوام التماس کنم فقط واسه حفظ زندگیم می خوام از اشتباه درش بیارم
    همسرتون نباید این قدر وابسته یا بی نظر یا منفعل باشه
    در حالت عادی باید همسرتون رو متوجه اشتباهش کنین اما چون راضی کردن ایشون ظاهرا مهم نیست و ایشون با شما همنظرن به نظرم بهتره اول از همسرتون بخواین ذهن پدرش رو در مورد شما روشن کنه
    ویرایش توسط آرش67 : 11-02-2017 در ساعت 11:42 PM
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  23. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37033
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    بهتره بری سر خونه زندگیت بگو نتونستم بیشتر از این دوریتو تحمل کنم .اصلا دیگه به برادرت فکر نکن فکر و ذهنت باید شوهرت باشه و زندگیت .الان همسرت دور از تو هس و ممکنه بعضی از حرفای اطرافیان بیشتر عصبانیش کنه بهتره تو پیشش باشی و نذاری اطرافیان دخالتت کنن.نترس از این مشکلای مالی تو خوانواده ها زیاد پیش میاد انشاالله حل میشه فقط حتما برو خونت حتما برات دعاااااااااااا میکنم

  25. کاربران زیر از eghbali بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    همسرتون نباید این قدر وابسته یا بی نظر یا منفعل باشه
    در حالت عادی باید همسرتون رو متوجه اشتباهش کنین اما چون راضی کردن ایشون ظاهرا مهم نیست و ایشون با شما همنظرن به نظرم بهتره اول از همسرتون بخواین ذهن پدرش رو در مورد شما روشن کنه
    همسرم از ناراحتیه پدرش خیلی ناراحته،سعی می کنه ذهنیت پدرش رو تغییر بده ولی احساس می کنم دور بودنه من و سکوتم و بد برداشت می کنن، نمی خوام فکر بدی نسبت به من داشته باشن
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  27. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghbali نمایش پست ها
    بهتره بری سر خونه زندگیت بگو نتونستم بیشتر از این دوریتو تحمل کنم .اصلا دیگه به برادرت فکر نکن فکر و ذهنت باید شوهرت باشه و زندگیت .الان همسرت دور از تو هس و ممکنه بعضی از حرفای اطرافیان بیشتر عصبانیش کنه بهتره تو پیشش باشی و نذاری اطرافیان دخالتت کنن.نترس از این مشکلای مالی تو خوانواده ها زیاد پیش میاد انشاالله حل میشه فقط حتما برو خونت حتما برات دعاااااااااااا میکنم
    خیلی ممنونم
    من از خدامه که برم هر یه ثانیه داره واسم مثل یه عمر می گذره،نه خواب دارم نه خوراک،می ترسم برم ولی پذیرفته نشم،حتی این دور بودن ممکنه باعث سرد شدنه همسرم از من بشه،قبل از رفتن به پدرش پیام بدم؟
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  28. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36895
    نوشته ها
    131
    تشکـر
    83
    تشکر شده 92 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    سلام دوستان
    به راهنمایی شما نیاز دارم
    می گم با توجه به اینکه پدر همسرم منو مقصر می دونه و فکر می کنه من با برادرم دست به یکی کردم و اجازه نمیده بر گردم خونه بهش توی تلگرام پیام بدم و از اشتباه درش بیارم؟و ازش بخوام راضی بشه برگردم خونه؟
    خواهرم می گه شاءن خودتو حفظ کن و التماس نکن،من نمی خوام التماس کنم فقط واسه حفظ زندگیم می خوام از اشتباه درش بیارم
    ببین گلم شما که نباید به پدرشوهر پیام بدی وقتی ازتون عصبانیه

    دل شوهرتونو بدست بیار هرچیم باشه زن و شوهرید اگ شما نتونی شوهرتو همراهت کنی هیچکی نمیتونه

    حالا یه اشتباهی کردید پدرشوهرتون فک کنه دخترشی چرا اینجوری رفتارمیکنند.ازقصد که نکردی .

    من جاتون بودم به شوهرم زنگ میزدم میرفتیم بیرون یه هدیه خوشگلم واسش میگرفتم بهش میگفتم عزیزم من خودم سرکارمیرم همه پولتو بهت برمیگردونم. چونکه داداشمم این رفتارو کرد هرجوری که تو دوست داشته باشی رفتار میکنم باهاش چون وقتی از اعتمادتو سواستفاده کرد ینی از اعتماد من سواستفاده کرد.اگ رفتارش عوض نشد

    اونم مرده غیرت داره به روتم نیاره پیش خودش میگه زنم میخواد باهمه ناخوشیها زندگیمونو از نو بسازه.مطمئن میشه ازتون


    لازم نیست حالاحتمن سرکارم بری اما.وانمود کن میخوایی همه تلاشتو بکنی.که غیر از اینم نیست

  29. کاربران زیر از دنیا * بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37033
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    خیلی ممنونم
    من از خدامه که برم هر یه ثانیه داره واسم مثل یه عمر می گذره،نه خواب دارم نه خوراک،می ترسم برم ولی پذیرفته نشم،حتی این دور بودن ممکنه باعث سرد شدنه همسرم از من بشه،قبل از رفتن به پدرش پیام بدم؟
    درمورد اینکه به پدرشوهرت پیام بدی نظری ندارم بهتره فقط به فکر همسرت باشی و دلشو بدست بیاری برو خونت مطمئن باش کسی نمیتونه مانع موندنت تو خونت بشه چون خونه ی خودته بگو دیگه نمیتونم برادرمو تو اون خونه تحمل کنم امیدوارم موفق و خوشبخت بشی

  31. 2 کاربران زیر از eghbali بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    وای چقدر ناراحت شدم حسمو نمی تونم بگم . حق شما نیست که بخاطر برادرت زندگیت خراب بشه . بلند شو برو سر خونه زندگیت . به همسرت بگو اشتباه برادرم به من ربطی نداره . من قید زندگیمو بخاطر پول و برادرم نمیزنم . بلندشو برو پیش همسرت .

  33. کاربران زیر از ایتکین بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا * نمایش پست ها
    ببین گلم شما که نباید به پدرشوهر پیام بدی وقتی ازتون عصبانیه

    دل شوهرتونو بدست بیار هرچیم باشه زن و شوهرید اگ شما نتونی شوهرتو همراهت کنی هیچکی نمیتونه

    حالا یه اشتباهی کردید پدرشوهرتون فک کنه دخترشی چرا اینجوری رفتارمیکنند.ازقصد که نکردی .

    من جاتون بودم به شوهرم زنگ میزدم میرفتیم بیرون یه هدیه خوشگلم واسش میگرفتم بهش میگفتم عزیزم من خودم سرکارمیرم همه پولتو بهت برمیگردونم. چونکه داداشمم این رفتارو کرد هرجوری که تو دوست داشته باشی رفتار میکنم باهاش چون وقتی از اعتمادتو سواستفاده کرد ینی از اعتماد من سواستفاده کرد.اگ رفتارش عوض نشد

    اونم مرده غیرت داره به روتم نیاره پیش خودش میگه زنم میخواد باهمه ناخوشیها زندگیمونو از نو بسازه.مطمئن میشه ازتون


    لازم نیست حالاحتمن سرکارم بری اما.وانمود کن میخوایی همه تلاشتو بکنی.که غیر از اینم نیست
    همسرم سر لج افتاده و می خواد هر جور شده به بدترین شکل کار برادرمو تلافی کنه که البته تا حدودی حق میدم بهش،همسرم منو قبول داره منم همیشه بهش گفتم که من پشت توام و هر تصمیمی بگیری منم باهات همراهی می کنم
    الان نزدیکه یک ماهه که ندیدیم همدیگه رو،من اگه برم خونه خودم همسرم دیگه اجازه نمیده با خانواده م رابطه داشته باشم
    شرایط بدی دارم،نمی دونم واقعا" چی درسته و چی غلط؟
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  35. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghbali نمایش پست ها
    درمورد اینکه به پدرشوهرت پیام بدی نظری ندارم بهتره فقط به فکر همسرت باشی و دلشو بدست بیاری برو خونت مطمئن باش کسی نمیتونه مانع موندنت تو خونت بشه چون خونه ی خودته بگو دیگه نمیتونم برادرمو تو اون خونه تحمل کنم امیدوارم موفق و خوشبخت بشی
    اگه برم و در و روم باز نکنه چی؟ حتی کلید خونه رو هم ندارم،چون خونه مادر بزرگه همسرم زندگی می کنیم پدرش کلیدامو گرفته
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  36. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ایتکین نمایش پست ها
    وای چقدر ناراحت شدم حسمو نمی تونم بگم . حق شما نیست که بخاطر برادرت زندگیت خراب بشه . بلند شو برو سر خونه زندگیت . به همسرت بگو اشتباه برادرم به من ربطی نداره . من قید زندگیمو بخاطر پول و برادرم نمیزنم . بلندشو برو پیش همسرت .
    من الان ۱۵ روزه از خونه بیرون نرفتم، کارم همش شده گریه
    می ترسم از روزی که دیگه نه پیش خانواده خودم جایی داشته باشم نه دیگه همسرم اون علاقه سابق رو بهم داشته باشه،می ترسم برم خونه درو به روم باز نکنه ، از خیلی چیزای دیگه می ترسم که ممکنه تو آینده به خاطر این کار برادرم سرم بیاد،می ترسم از سرکوفتایی که قراره بزنن بهم،حتی همه فامیلاشونم متوجه شدن
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  37. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    اگه برم و در و روم باز نکنه چی؟ حتی کلید خونه رو هم ندارم،چون خونه مادر بزرگه همسرم زندگی می کنیم پدرش کلیدامو گرفته

    گفتید تلفنی با هم در ارتباطید

    حتما قراری با هم بزارید و بیرون همدیگه رو ببینید ، در مورد همدیگه و زندگیتون حرف بزنید هم یکم سبک میشید هم دیدار دوباره می تونه خیلی چیزا رو تغییر بده که امیدوارم تغییرات مثبت باشه

    اگه به هر دلیلی خانه خودتون نرفتید ملاقاتها رو کنسل نکنید
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  38. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    گفتید تلفنی با هم در ارتباطید

    حتما قراری با هم بزارید و بیرون همدیگه رو ببینید ، در مورد همدیگه و زندگیتون حرف بزنید هم یکم سبک میشید هم دیدار دوباره می تونه خیلی چیزا رو تغییر بده که امیدوارم تغییرات مثبت باشه

    اگه به هر دلیلی خانه خودتون نرفتید ملاقاتها رو کنسل نکنید
    وای نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت نمی دونم دعاهام داره مستجاب می شه یا نه
    پنج دقیقه پیش زنگ زدم بهش ولی نتوونستم جلوی گریه مو بگیرم (نمی دونم از روی ضعیفیمه یا دلتنگی) پرسید چرا گریه می کنی گفتم می خوام فردا بیام خونه،گفت باشه وسایلاتو جمع کن فردا میام دنبالت گفت اگه تا الانم این دوری رو تحمل کردم واسه این بوده که خانواده ات به فکر باشن و پولو جور کنن ولی انگار تو و زندگیت خیلی واسشون مهم نیست
    سه روز مونده به دادگاهشون
    نمی دونم چه عکس العملی نشون بدم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  39. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37049
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    6
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    مگه شما شوهرتونو مجبور کردید ؟ خب شما زنشید ینی از ی خواهر به برادر نزدیکترچرا باید ازش جدا باشید ! میشه کنار هم باشیدو شما هم بگید که دیگه چش دیدن برادرتونو نداریدو همه جوره طرف اون هستید ! مگه پدر شوهرتون قراره کمکی کنه یا پول اون بوده که شمارو از شوهرتون جدا کرده ؟ خب شوهرتون خودشم بدش نیومده بود دیگه ؟ حالا اگه قضیه برعکس بود شما قهر میکردید اگه مادرتون یا پدرتون میگفت دیگه نمون خونه شوهر چون مثلا برادرش زندگیتونو خراب کرده ؟ اگه اون پول شوهرتون بوده و زندگیتونم به عهده ی خودتون بوده کسی حق نداره شمارو از هم جدا کنه حتی پدرو مادرم باشه !

  40. کاربران زیر از آتریس بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آتریس نمایش پست ها
    مگه شما شوهرتونو مجبور کردید ؟ خب شما زنشید ینی از ی خواهر به برادر نزدیکترچرا باید ازش جدا باشید ! میشه کنار هم باشیدو شما هم بگید که دیگه چش دیدن برادرتونو نداریدو همه جوره طرف اون هستید ! مگه پدر شوهرتون قراره کمکی کنه یا پول اون بوده که شمارو از شوهرتون جدا کرده ؟ خب شوهرتون خودشم بدش نیومده بود دیگه ؟ حالا اگه قضیه برعکس بود شما قهر میکردید اگه مادرتون یا پدرتون میگفت دیگه نمون خونه شوهر چون مثلا برادرش زندگیتونو خراب کرده ؟ اگه اون پول شوهرتون بوده و زندگیتونم به عهده ی خودتون بوده کسی حق نداره شمارو از هم جدا کنه حتی پدرو مادرم باشه !
    بله حق با شماست ولی اونا اینجوری فکر نمی کنن و پول براشون از هر چیزی مهم تره،هر چند اگه برادر من انقدر بد با همسرم رفتار نمی کرد شاید اونا رفتار بهتری می داشتن
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  42. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37049
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    6
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    بله حق با شماست ولی اونا اینجوری فکر نمی کنن و پول براشون از هر چیزی مهم تره،هر چند اگه برادر من انقدر بد با همسرم رفتار نمی کرد شاید اونا رفتار بهتری می داشتن
    خب مهم نیست اونا چی فکر میکنن مهم شوهرتونه ! اگه خونه شما جداستو این پولم مال شوهرتون بوده اصلا اونا همچین حقیو ندارن که تو زندگیتون دخالت کنن ! فوقش باهاتون قطع ارتباط میکنن ....
    اخه پول شما چ ربطی ب اونا داره ! ازین موردا دیدم ک بعدش اینطور شده ک مرده نذاشته کلا زنه بره خونه باباش و کلا گفته قطع ارتباط ....
    انشالا که درست میشه خدا بزرگه

  43. کاربران زیر از آتریس بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آتریس نمایش پست ها
    خب مهم نیست اونا چی فکر میکنن مهم شوهرتونه ! اگه خونه شما جداستو این پولم مال شوهرتون بوده اصلا اونا همچین حقیو ندارن که تو زندگیتون دخالت کنن ! فوقش باهاتون قطع ارتباط میکنن ....
    اخه پول شما چ ربطی ب اونا داره ! ازین موردا دیدم ک بعدش اینطور شده ک مرده نذاشته کلا زنه بره خونه باباش و کلا گفته قطع ارتباط ....
    انشالا که درست میشه خدا بزرگه
    منم احتمالا" باید قطع ارتباط کنم یه مدت تا همه چی درست بشه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  45. بالا | پست 32


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام.

    من درک نمیکنم شما چرا رفتی خونه مادرت!

    اونجا خونه شماست هر کسی از شما یا خانوادت ناراحتم باشه به هیچ عنوان نباید خونتو ترک کنی .

    اصلا چه اهمیتی داره که خونواده شوهرت پول براشون مهمه و به این دلیل ازت ناراحتن! وقتی ناراحتیشون بی منطقه و تو تقصیری نداری چرا باید اجازه بدی باهات اینجوری رفتار بشه؟

    نمیگم با بحث و دعوا جلوشون بایستی٬

    بحث نکن٬ جوابم نده فقط بمون توی خونه ت و به همه حتی به همسرت ثابت کن هیچ قدرتی نمیتونه تو رو از خونه و همسرت جدا کنه.
    ویرایش توسط رامونا : 11-04-2017 در ساعت 01:04 AM

  46. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام.

    من درک نمیکنم شما چرا رفتی خونه مادرت!

    اونجا خونه شماست هر کسی از شما یا خانوادت ناراحتم باشه به هیچ عنوان نباید خونتو ترک کنی .

    اصلا چه اهمیتی داره که خونواده شوهرت پول براشون مهمه و به این دلیل ازت ناراحتن! وقتی ناراحتیشون بی منطقه و تو تقصیری نداری چرا باید اجازه بدی باهات اینجوری رفتار بشه؟

    نمیگم با بحث و دعوا جلوشون بایستی٬

    بحث نکن٬ جوابم نده فقط بمون توی خونه ت و به همه حتی به همسرت ثابت کن هیچ قدرتی نمیتونه تو رو از خونه و همسرت جدا کنه.
    تو اون لحظه همه عصبانی بودیم،ولی واسم درس عبرت شد دیگه هیچ وقت تحت هیچ شرایطی اجازه نمی دم کسی بخواد منو از همسرم و زندگیم دور کنه و بخواد تو زندگیمون دخالت کنه
    من تو اون لحظه فکر می کردم واسه حفظ حرمتا بهتره که برم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  48. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام دوباره
    الان که دارم مطلبم رو می نویسم تو خونه خودمون هستم
    روزی که همسرم می خواست بیاد دنبالم قبلش پدرش باهام تماس گرفت و گفت اگه می خوای برگردی باید مهریه تو ببخشی!!! منم جا خوردم و چند لحظه نتوونستم صحبت کنم بعدش گفتم این مسئله ای نیست که بخوایم تلفنی در موردش صحبت کنیم گفت باشه الان میایم دنبالت،منم وسایلامو که از قبل آماده کرده بودم با مادرم خداحافظی کردم و ازش حلالیت خواستم چون تو این مدت با رفتارم باعث ناراحتیش شده بودم ، اومدن دنبالم و رفتیم سمت خونه همچنان پدرش می گفت مهریه تو ببخش که خانواده ات متوجه بشن که باعث شدن تو آسیب ببینی و طرف شوهرتی،منم گفتم هزار جور راه واسه اثبات هست من مهریه مو نمی بخشم و این مسئله ای نیست که حتی بخوام بهش فکر کنم،گفتم اگه پسر شما پولشو از دست داده منم خانواده مو گذاشتم و اومدم چه پشتوانه ای تو زندگیم دارم جز همین مهریه ای که هیچ ارزشی واسه من نداره و منم آدم مهریه گرفتن نیستم،خلاصه دیگه حرفی از مهریه زده نشد و موقع پیاده شدن پدر همسرم باهام روبوسی کرد و گفت به خونه خودت خوش اومدی
    دیروز دادگاهشون بود،همسرم با پدرش رفت و برادر منم با مادرم،نمی دونم اونجا چی شد که همسرم وقتی اومد خونه عصبانی بود و گفت من تا ته این قضیه میرم و گفت مامانت خوب داره از پسرش حمایت می کنه منم دیگه سوالی نکردم،امروز خواهرم تو تلگرام می گفت مثل اینکه همسرم با مادرم بد و با صدای بلند صحبت کرده
    منم که اجازه ندارم به خانواده م زنگ بزنم و از دل مامانم در بیارم
    اگه بخوام به انصاف بگم همسرم رفتارش تو این چند روز باهام خیلی خوب بوده حتی بهم سرکوفت هم نزده که بگه من مقصرم یه وقتایی یه چیزی به برادرم گفته ولی به من نه همشم می گه ما تا آخر عمر با همیم و ...
    من از اینکه نمی توونم با مادرم صحبت کنم دارم دیوونه می شم،مادرم خیلی غصه می خوره الان چون قبلا" حداقل روزی دو سه بار با هم صحبت می کردیم و من یه جورایی سنگ صبورش بودم ولی الان
    نمی دونم چیکار کنم؟با خودم می گم یواشکی زنگ بزنم و حالشو بپرسم ولی بعد منصرف می شم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  49. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام بچه ها
    انگار خدا بدجوری می خواد گوش مالی بده بهمون
    به هر دری میزنیم بسته س و اوضاع بدتر می شه
    تو این مدت خیلیا رو شناختم نسبت به خیلیا بی اعتماد شدم و با وجود نزدیک بودن بهشون یه دنیا فاصله گرفتم ازشون
    همسرم از برادرم شکایت کرد که خوب من صد در صد این حق رو بهش میدم (بماند که چقدر تو این مدت با هم بحث و دعوا داشتیم)
    حکم صادر شد و برادرم محکوم شد ولی اعتراض زد مبنی بر اینکه توانایی پرداخت نداره و ... دو ماه دیگه دوباره دادگاه دارن،تو تعطیلات عید همسرم رفت دم خونه ی فامیلامون و جریان رو واسه همه تعریف کرد بدون اینکه من در جریان باشم اولش کلی گریه زاری کردم ولی بعد گفتم اشکال نداره پولش رو از دست داده فکر می کنه اینجوری زودتر به پولش می رسه تا اینکه فهمیدم با پدر زن سابق برادرم نقشه کشیدن که هر طوری شده برادرم رو بندازن زندان این درحالیه که مادرم و برادر بزرگم دارن وام جور می کنن که پولش رو بدن وقتی ام به همسرم می گم خوب تو بی خیاله پدر زنه شو و پولتو بگیر می گه نه من برادرتو بیچاره می کنم
    حالا من موندم و یه عالمه علامت سوال تو سرم
    مهم تر از همه این که کسی که نه بخشندگی بلده و نه گذشت کسی که پر از سیاهی و کینه و انتقامه کسی که با دشمنای ما دمخور شده و هم صحبت می توونه واسه من تکیه گاه باشه؟!!!اگه تو آینده اتفاقات و مشکلات دیگه ای رخ بده می توونم بهش اعتماد کنم؟!!!!
    برای چندمین بار پیش خانواده ش منو تحقیر کرده و گفته از زندگیم برو بیرون هر بار گفتم عصبانیه آروم می شه ،مادرشم که فقط منو خانواده مو مسخره می کنه و انگ کلاهبرداری و دروغ گویی میزنه بهمون
    اینبار بدجوری دلم شکسته و از ضعف خودم بیزار شدم
    نمی دونم باید چیکار کنم
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  50. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    سلام بچه ها
    انگار خدا بدجوری می خواد گوش مالی بده بهمون
    به هر دری میزنیم بسته س و اوضاع بدتر می شه
    تو این مدت خیلیا رو شناختم نسبت به خیلیا بی اعتماد شدم و با وجود نزدیک بودن بهشون یه دنیا فاصله گرفتم ازشون
    همسرم از برادرم شکایت کرد که خوب من صد در صد این حق رو بهش میدم (بماند که چقدر تو این مدت با هم بحث و دعوا داشتیم)
    حکم صادر شد و برادرم محکوم شد ولی اعتراض زد مبنی بر اینکه توانایی پرداخت نداره و ... دو ماه دیگه دوباره دادگاه دارن،تو تعطیلات عید همسرم رفت دم خونه ی فامیلامون و جریان رو واسه همه تعریف کرد بدون اینکه من در جریان باشم اولش کلی گریه زاری کردم ولی بعد گفتم اشکال نداره پولش رو از دست داده فکر می کنه اینجوری زودتر به پولش می رسه تا اینکه فهمیدم با پدر زن سابق برادرم نقشه کشیدن که هر طوری شده برادرم رو بندازن زندان این درحالیه که مادرم و برادر بزرگم دارن وام جور می کنن که پولش رو بدن وقتی ام به همسرم می گم خوب تو بی خیاله پدر زنه شو و پولتو بگیر می گه نه من برادرتو بیچاره می کنم
    حالا من موندم و یه عالمه علامت سوال تو سرم
    مهم تر از همه این که کسی که نه بخشندگی بلده و نه گذشت کسی که پر از سیاهی و کینه و انتقامه کسی که با دشمنای ما دمخور شده و هم صحبت می توونه واسه من تکیه گاه باشه؟!!!اگه تو آینده اتفاقات و مشکلات دیگه ای رخ بده می توونم بهش اعتماد کنم؟!!!!
    برای چندمین بار پیش خانواده ش منو تحقیر کرده و گفته از زندگیم برو بیرون هر بار گفتم عصبانیه آروم می شه ،مادرشم که فقط منو خانواده مو مسخره می کنه و انگ کلاهبرداری و دروغ گویی میزنه بهمون
    اینبار بدجوری دلم شکسته و از ضعف خودم بیزار شدم
    نمی دونم باید چیکار کنم
    سلام
    خوب شما که اشتباه نکردید برادرتان اشتباه کرده.
    ببینید شوهرتان اگر واقعا شما را دوست دارد و شما را میخواهد آنقدر نباید شما را ناراحت کند ازدواج برای رسیدن به آرامش هست به شوهرتان بگویید تکلیف خودش را مشخص کند اگر نمی تواند بگویید من یک مدت خانه پدرم میروم تا تصمیمت را بگیری اگر من را میخواهی باید بتوانی من و خانواده ام را ببخشی و گرنه با کدروت پیش آمده زندگی برایمان تلخ میشود و ادامه زندگی بدین صورت ثمری نخواهد داشت محبت رشته ای هست که باعث پیوند من و تو شده اگر دیگر محبتی به من نداری چاره ای جزء جدایی نخواهد بود بهش بگو خوب فکر کند بهش فرصت بدهید تا تصمیمش را بگیرید یا رهایی از کینه شما و خانواده تان یا جدایی و طلاق. یا بخشش یا طلاق.

  51. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    خوب شما که اشتباه نکردید برادرتان اشتباه کرده.
    ببینید شوهرتان اگر واقعا شما را دوست دارد و شما را میخواهد آنقدر نباید شما را ناراحت کند ازدواج برای رسیدن به آرامش هست به شوهرتان بگویید تکلیف خودش را مشخص کند اگر نمی تواند بگویید من یک مدت خانه پدرم میروم تا تصمیمت را بگیری اگر من را میخواهی باید بتوانی من و خانواده ام را ببخشی و گرنه با کدروت پیش آمده زندگی برایمان تلخ میشود و ادامه زندگی بدین صورت ثمری نخواهد داشت محبت رشته ای هست که باعث پیوند من و تو شده اگر دیگر محبتی به من نداری چاره ای جزء جدایی نخواهد بود بهش بگو خوب فکر کند بهش فرصت بدهید تا تصمیمش را بگیرید یا رهایی از کینه شما و خانواده تان یا جدایی و طلاق. یا بخشش یا طلاق.
    یه وقتایی احساس می کنم از خداشه که جدا بشیم،اگه بگم برم خونه ی مامانم می گه برو و دیگه ام بر نگرد،دلش خیلی کوچیکه،هیچ کدوم از این رفتاراشو نه دیده بودم نه می توونستم پیش بینی کنم،می گه دوستم داره ولی همش تو حرفه نه عمل
    من نمی گم و نمی خوام از حقش بگذره تا قرون آخر پولش رو هم می گیره یعنی باید بگیره ولی این رفتاراش نقشه کشیدناش و ... قابل هضم نیست برام
    چند روز پیش تمام میزای خونه رو زد شکست چون بهش گفتم واسه چی با اون آقا دست به یکی کردی
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  53. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    انشالله همه چیز درست میشه عزیزم

  54. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    سلام مبلغ پول چقدره؟

  56. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    سلام مبلغ پول چقدره؟
    سلام
    ۴۰ میلیون
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  58. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    یه وقتایی احساس می کنم از خداشه که جدا بشیم،اگه بگم برم خونه ی مامانم می گه برو و دیگه ام بر نگرد،دلش خیلی کوچیکه،هیچ کدوم از این رفتاراشو نه دیده بودم نه می توونستم پیش بینی کنم،می گه دوستم داره ولی همش تو حرفه نه عمل
    من نمی گم و نمی خوام از حقش بگذره تا قرون آخر پولش رو هم می گیره یعنی باید بگیره ولی این رفتاراش نقشه کشیدناش و ... قابل هضم نیست برام
    چند روز پیش تمام میزای خونه رو زد شکست چون بهش گفتم واسه چی با اون آقا دست به یکی کردی
    سلام
    شما دیگر حرفی درباره برادرتان بهش نزنید محکم باشید و عزت نفستان را حفظ کنید هرگز بهش التماس نکنید. صبر کنید و ببینید رفتار شوهرتان بهتر میشود یا نه.

  59. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    شما دیگر حرفی درباره برادرتان بهش نزنید محکم باشید و عزت نفستان را حفظ کنید هرگز بهش التماس نکنید. صبر کنید و ببینید رفتار شوهرتان بهتر میشود یا نه.
    سلام
    اگه مانع کارش نشم ممکنه اتفاقات بدی بیفته که جبران ناپذیر باشه و بدترینش اینه که مامانم این وسط بیشتر از همه اذیت می شه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  61. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    سلام
    اگه مانع کارش نشم ممکنه اتفاقات بدی بیفته که جبران ناپذیر باشه و بدترینش اینه که مامانم این وسط بیشتر از همه اذیت می شه
    سلام مجدد
    میخواهد چه اتفاقی بیفتد وقتی طلب شوهرتان را بدهید دادگاه نهایتا چه حکمی صادر خواهد کرد؟
    فوقش بیش از شش ماه زندان که برای برادرتان نخواهد برید. ولی اگر شما بیشتر پافشاری کنید شوهرتان جری تر میشود نه تنها تن به این کار نمیدهد همیشه سرکوفت این رفتار برادرتان را به شما میزند

  62. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام مجدد
    میخواهد چه اتفاقی بیفتد وقتی طلب شوهرتان را بدهید دادگاه نهایتا چه حکمی صادر خواهد کرد؟
    فوقش بیش از شش ماه زندان که برای برادرتان نخواهد برید. ولی اگر شما بیشتر پافشاری کنید شوهرتان جری تر میشود نه تنها تن به این کار نمیدهد همیشه سرکوفت این رفتار برادرتان را به شما میزند
    مشکل من ارتباطش با پدر زن سابق برادرم هست
    ممکنه حضانت پسر برادرم رو ازش بگیرن اگه بیفته زندان یا اگه واسش پاپوش درست کنن چه اتفاقاتی که ممکنه بیفته
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  64. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    سلام
    ۴۰ میلیون
    به نظرم تمامی این مشکلات به خاطر این 40 میلیونه و اگه این رفع بشه مشکلات بعدی به مرور زمان حل میشه

    البته این بستگی داره برادرتون چقدر دلش میسوزه و چقدر دوست داره اینکار درست بشه یا اینکه کلان بیخیاله .اینم بگم هدف پدرزن سابقش گرفتن حضانت پسرشه چون طبق قانون آدمی که زندون بره اهلیت نگهداری فرزند را نداره و میدن مادرش و خانواده مادریش

    تنها توصیه ای که میکنم شما به هیچ وجه طرفدار برادرتون را نگیرید که این شائبه به وجود بیاد واسش که طرفدار اون هستید و حسابی طرفداری شوهرتون را بکنید چون منطق اینو میگه

  65. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  66. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    به نظرم تمامی این مشکلات به خاطر این 40 میلیونه و اگه این رفع بشه مشکلات بعدی به مرور زمان حل میشه

    البته این بستگی داره برادرتون چقدر دلش میسوزه و چقدر دوست داره اینکار درست بشه یا اینکه کلان بیخیاله .اینم بگم هدف پدرزن سابقش گرفتن حضانت پسرشه چون طبق قانون آدمی که زندون بره اهلیت نگهداری فرزند را نداره و میدن مادرش و خانواده مادریش

    تنها توصیه ای که میکنم شما به هیچ وجه طرفدار برادرتون را نگیرید که این شائبه به وجود بیاد واسش که طرفدار اون هستید و حسابی طرفداری شوهرتون را بکنید چون منطق اینو میگه
    بله دقیقا" مشکل همین چهل میلیونه ولی برادرم نداره که یک جا پرداخت کنه ،من از برادرم طرفداری نمی کنم ولی اگه قرار باشه همسرم کاری بکنه که برادرم از پسرش جدا بشه اگه بخواد مقابل خانواده م بایسته من دیگه چه جوری می توونم باهاش زندگی کنم؟اینجوری به پولش نمی رسه فقط کدورتها رو بیشتر می کنه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  67. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    بله دقیقا" مشکل همین چهل میلیونه ولی برادرم نداره که یک جا پرداخت کنه ،من از برادرم طرفداری نمی کنم ولی اگه قرار باشه همسرم کاری بکنه که برادرم از پسرش جدا بشه اگه بخواد مقابل خانواده م بایسته من دیگه چه جوری می توونم باهاش زندگی کنم؟اینجوری به پولش نمی رسه فقط کدورتها رو بیشتر می کنه
    این چهل میلیون کجا رفته که نداره؟؟

    خب قسطی پرداخت کنه

  68. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    این چهل میلیون کجا رفته که نداره؟؟

    خب قسطی پرداخت کنه
    می خواسته یه کاری رو شروع کنه که نشده و پول به باد رفته
    همسرم قسطی قبول نمی کنه لج کرده
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  69. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سایه هستی نمایش پست ها
    می خواسته یه کاری رو شروع کنه که نشده و پول به باد رفته
    همسرم قسطی قبول نمی کنه لج کرده
    راه حلش اینه بزرگترای فامیل با همسرتون صحبت کنند و البته یکی داداشتون را تضمین کنه یعنی اگه 20 تا چک 2 میلیون بده

    داداشتون شغلش چیه و درآمدش چقدره؟

  70. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتماد بی جا به برادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    راه حلش اینه بزرگترای فامیل با همسرتون صحبت کنند و البته یکی داداشتون را تضمین کنه یعنی اگه 20 تا چک 2 میلیون بده

    داداشتون شغلش چیه و درآمدش چقدره؟
    تو کار تولید مبله ولی همسرم به هیچ کس اجازه ی صحبت نمیده امروز صبح پدرش اومد خونه مون من تنها بودم شروع کرد به بازخواست و گلایه که چرا به پسرم اینو گفتی و اونو گفتی و ... منم دیگه اعصابم نمی کشه
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عدم اعتماد به نفس
    توسط ehsan76 در انجمن افسردگی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 03-19-2016, 12:38 AM
  2. اختلاف سطح اعتقادی
    توسط mrhi7 در انجمن مسائل مذهبی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 03-04-2015, 12:30 AM
  3. بی اعتمادی به طرف مقابل
    توسط روی در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 02-06-2015, 05:54 PM
  4. از بین رفتن حس اعتماد
    توسط samiiira در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 01-25-2015, 07:36 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد