پسر بچه 17 ساله که16 سال با مادرش تنها زندگی میکرد بدلیل ازدواج مجدد مادر ((در حال حاضر منزل پدر خود زندگی میکند ))کتاب و دفتر کنار گذاشته ومشکل شدیده عصبی پیدا کرده است بطوری مادر او از انجام این عمل پشیمان شده و حتی حاضر به برگشت به حالت اول است ولی فرزند حاضر به دیدن مادر نیست با پدر خودش هم پرخاش میکند و نا امید از زندگی میباشد لطفا برای این مشکل هر پیشنهادی دارید که به حالت اول این بچه برگردد بدهید از رفتن مشاور هم امتناع میکند با تشکر
فرزند خودتون هست؟
مادر چند ساله هست؟
قبل ازدواج با پسر حرف زده بودین؟
امکان اینکه با پدرش دوباره ازدواج کنه هست؟
مادر 43 ساله فرزند صحبت قبلا شده بود و لی قبل از دخالت پدرش موافق بود ولی بعد از در جریان افتادنت پدرش ناگهان پرخاشگر و فرار از منزل به خانه پدر رفت و 9 ماه از این مسله میگذرد هنوز آروم نشده و عصبی است مادر ایشان با پدر اول ایشان تفاهم اخلاقی نداشته و مجدد با این اقا نمی تواند زندگی کند
خیرنوشته اصلی توسط omidd
یعنی صحبت کرده بودید و رضایت داشت ولی بعد پدرش تحریک کرده و حرف های زده که باعث این حالت شده؟
محل تحصیل پسرتون وضع اش چجوریه؟ دوستاش از ازدواج مجدد شما خبر دارند؟
یعنی اصلا حاظر نیست شما ببینه؟
بله
ویرایش توسط زهرا خوشدل : 04-04-2016 در ساعت 12:22 PM
پیشنهاد میکنم همسر فعلی شما وارد عمل شود ...
از طریق غیر مستقیم بتونه دلش رو بدست بیاره و بهش ثابت کنه که اونطور که پدرش گوشس رو پر کرده نیست ...
با گرفتن هدیه ..ترتیب دادن مهمانی دوستانه ...ینی دوستاشو دعوت کنه و سورپرایزش کنه ...
یکجورایی باید حرفه ای باشن ایشون و با مهارت و ظرافت و دقت عمل خودشون رو به پسرتون نزدیک کنن ...
شما هر چقدر کمتر دخالت کنید بهتره ..
به نظر من جفتشون مرد هستن و حرف همو بهتر میفهمن ...
حالا همسر شما چنین علاقه ای به پسرتون داره که بخواد برای بدست اوردن دلش و بودن در کنارتون تلاش کنه ؟
بله ولی چون من به اون اجازه دخالت ندادم تا الان میترسه نکنه بدتر بشه بعد من از ایشان گله کنم. قابل به ذکر است پسرم خیلی سخت میشه بهش نفوذ کرد
ویرایش توسط زهرا خوشدل : 04-04-2016 در ساعت 12:32 PM
پسرتون سن حساسی قرار داره و یک جورای می خواهد خودش ثابت کنه ، ازدواج شما هم برای اون مث شکست بود به خصوص اینکه با دوستاش درگیر شدید و اگر اونا خبردار باشند پسرتون ممکنه تحریک و تحقیر کنند که این مسله باعث به وجود اومدن نفرت از شما شده.
بهتره خود شما پیش مشاور حضوری برید و از اون کمک بخواهید تا راهی برای آشتی با پسرتون پیشنهاد کنه وگرنه ممکنه سرنوشت پسرتون تغییر کنه و مقصرش شما بدونه.
یکی از راه ها اینکه تو حل مسله ازش کمک بخواید طوری که شما عاجز هستید نمی تونید انجام بدهید و به کمک اون احتیاج دارید و با این کار اون تایید کنید که مرد شده.
اولا شما نباید این حس رو بهش القا کنید که ازدواج شما منوط به قبول اونه ...و اگر لجبازی کنه و بیشتر خشمگین باشه شما از هم جدا میشین !
شما باید بهش القا کنید که شما هم حق زندگی دارید و کسی رو پیدا کردید که باهاش تفاهمدارید ولی وقتی اون ینی پسرتون ؛بینتون نیست نیمی از وجودتون ناآرامه و میخوتین کنارتون باشه تا خوشبختیتون تکمیل بشه ...
از پدرش پیشش بدگویی نکنید هیچوقت و نگید که حرعایی که پشت سر همسر فعلیتون زده دروغه و ... .پسرها غرورشون باباشونه حالا هرچقدر هم بدباشه .
فکر میکنن اگر بابام دروغگویه پس منم هستم ..خودشونو شبیه باباشون میبینن .اکثربت
پس شما باید برای آتیش اون مثل آب باشین ...خودتونو به عجزو ناله هم نندازید ...متاسفانه ازدواج شما توی حساس ترین سن رشدی پسرتون هم اتفاف افتاده ...
بدای همینه که برای ازدواج مجدد میگن هر چقدر بچه ها کوچکتر باشن هضمش راحت تره .
ولی دیگه کاری رو که شده باید با مهارت پیش برد نه که به عقب برگشت .
من که همونطور که گفتم ...پیشنهاد ایجاد رابطه و نزدیکی از طرف همسرتون رو میدم .
ولی خیلی ماهرانه و با سیاست خاصی ..یک جور نشه که کار خراب تر بشه .
این که پسرت ن سخت توش میشه نفوذ کرد هم دلیلش هم سنشه و هم شرایط تربیتیش بخاطر فرزند طلاق بودن .
ولی میدون رو بدید به همسرتون ببینین چکار میکنن ...فقط با رعایت فاصله و کم کم و نم نم پیش برن ...شما هم صبور باشید فقط .د
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟