نوشته اصلی توسط
hamiref
با سلام. من مدتیه که خیلی خودآگاه و ناخودآگاهم رو سعی میکنم کنترل کنم، و یجورایی دیگه توی حال زندگی نمیکنم چون مدام رفتارها و عکس العمل هام رو کنترل میکنم، این از جایی نشات میگیره که من کلا آدم خیلی تاثیرپذیر و حساسی هستم و زندگی برام به شکل دوره ای پیش میره مثلا بعد از چند ماه خیلی چیزها در من تاثیر میگذاره که شخصیتم رو تغییر میده، دوباره بعد از دو سه سال وارد یه دوره دیگه میشم. بخاطر مساعل عاطفی که برام سال گذشته پیش اومده بود داشتم تغییرات درونی زیادی میکردم، این باعث شد یاد بگیرم توی مساعل زندگی خیلی آهسته تر پیش برم و با کنترل عکس العمل ها و تا حدی ناخودآگاهم، بتونم جلوی تاثیراتی که مساعل روم میزارن رو بگیرم، این خیلی جاها بهم کمک کرده بطوریکه تونستم تاثیرات منفی که گرفته بودم رو حتی از دست بدم و خیلی شادتر زندگی کنم، اما منو تبدیل به کسی کرده که از اتفاقات منفی و تغییراتی که ممکنه در من ایجاد کنن میترسم و خودم رو توی گذشته نگه میدارم تا مساعل بگذرن و من متوجهشون نشم. و این باعث شده چند ماهی خود واقعی م رو در لحظه حال زندگی نکنم و خاطرات برام ثبت نشن. میشه گفت اتفاقات گذشته رو توی چنگم نگه میدارم و مدام بهشون فکر میکنم، تا اینکه روزی میرسه که دیگران که توی اون اتفاقات شریکم بودن میگن یادش بخیر و من برام همچنان یه اتفاق تازه ست که دوباره مرور میشه. من تغییر مثبت رو خیلی دوس دارم و نسبت بهش همیشه منعطف بودم اما از وقتی که از تاثیرپذیری خودم نسبت به مساعل منفی ترسیدم، آدم کنترلگری شدم که باعث شد از مساعل خودم رو دور نگه دارم و تغییر مثبت کردن هم برام سخت شد.