با سلام و عرض ادب
خانواده ای هستیم 6 نفره همگی دختر و ازدواج کرده و متاسفانه دارای تحصیلات آکادمیک بالاو از نظر رفاه زندگی مطلوب.
مدتی هست که پدرم سرناسازگاری با مادرم را بنا کرده استو من بعنوان فرزند اول خانواده و فردی که به نسبت رابطه صمیمی تری با پدر دارد بی پرده با او شروع به مذاکره کردم. جلسه ای که حدود 4 ساعت بطول انجامید و ناگفته هایی را شنیدم که بعدها هزاران بار آرزو میکردم ای کاش هرگز نمی شنیدم.
به دلیل یکسری مشکلات مبرهن ، چندی است که احساس میکنم و قطعا مطمئنم که پدر دچار افسردگی شده است
- قطع ارتباط با فامیل ( پس ار برهان های ناشی از تعامل اقتصادی با فامیل خود و مادر)
- محول نشدن پست مدیریتی بالای دولتی (در حد نمایندگی مجلس) متاسفانه از چهره های سرشناس در حرفه خود می باشد
- نداشتن فرزند پسر
-تحکم و امر و نهی مادر(به دلیل شعلی مه در آموزش و پرورش داشته اند – ایشان مدیر دبیرستان دخترانه بوده اند)
-میل جنسی بالاتر از حد نرمال
تمامی این موارد به اقرار شفاهی خود پدر
در شرایط فعلی تمام وقت آزاد خود را در فضای مسموم مجازی صرف آشنایی با افراد (خانم ها) متفاوت و طرح دوستی می کند
در بعضی موارد پا را ازین فراتر گذاشته و روابط خارج از سطح خانواده نیز داشته است
مادر خود رواشناس است و به تازگی بطور حرفه ای اینکار را پس پایان مقطع کارشناسی ارشد در مرکز مشاوره دنبال می میکند و کاملا اشراف به موضوع دارد و پذیرش خیانت از سمت مرد زندگی اش که تمام عمر خود را وقف پیشرفت وی کرده ندارد
از من طلب کمک می خواهد و من واقعا نمی دانم چه باید بکنم.
توضیح : من در حال حاضر در خارج از ایران و مشغول پایان بردن مقطع دکترا هستم و شدیدا دوران اوج کارهای خود را پشت سر می گذارم
توضیح: تمام خواهران من ازدواج کرده و هریک مشغول زندگی خود هستن و متاسفانه زودتر از مادر متوجه رفتارهای غیر عادی پدر شده اند .
توضیح: پدر عامدانه اصرار بر بیان نفرت از مادر را دارد و بر کارهای غیر اخلاقی خود نه تنها پوشش شرعی می گذارد بلکه آن را حق خود و حیاط خلوت نام می نهد
توضیخ: پدر در یک سردرگمی است و دقیقا نمی داند در این مرحله از زندگی چه می خواهد امید به ادامه زندگی برایش بسیار کم شده است.
توضیح : پدر با یکی از دوستان نزدیک مادرم در ارتباط است و آن فرد از برملا شدن این موضوع در هراس
سپاس از وقتی که می گذارید