با سلام و خسته نباشید به همه عزیزان
من نازنین هستم 1 سال و 1 ماهه که با شوهرم عقد کردم قبلش هم 4 سال با هم دوست بودیم
یه مشکلی برام پیش اومده
شوهرم 3 ماه بعد عقدمون گوشیشو گم کرد بعد مثل اینکه رفته خطشو سوزونده و یکی دیگه گرفته ولی به من نگفته بود من این قضیه رو فراموش کردم و دیگه زیاد به فکرش نبودم که یدفه سر بحث باز شد یه ماه پیش یه بار خطشو تلفنی مسدو کردیم فرداش رفته بود از مسدودی درآورده بودش هرچی میگفتم میگفت نمیدونم کی رفته اینکارو کرده و اینا منم باور کردم،هرچی به اون شماره زنگ میزدم که شاید جواب بده بفهمیم شمارش دست کیه جواب نمیداد، چند روز پیش خیلی اتفاقی به همکارم گفتم که شمارشو بهت میدم زنگ بزن ببین جواب تورو میده یانه که یدفه همکارم گفت این الان واتس آپو تلگرام و لاین و وایبر داره خیلی جا خوردم وقتی عکس پروفایلشو باز کرد دیدم عکس شوهرمه خیلی بیشتر جاخوردم بخدا،شبش به شوهرم گفتم اونم میگفت نمیدونم کیه میخواد آبروی منو ببره و اینا،من یه حسی تو دلم میگفت که خود شوهرمه چون همه چی مشخص بود ولی اوگردن نمیگرفت،تا اینکه زنگ پلیس فتا زدم و گفت بیاین شکایت کنید ما پیگیری میکنیم که کیه واینا،منم به شوهرم گفتم معلوم بود ترسید چون میگفت زشته اگه کسی مارو ببینه حرف در میاره و اینا منم پامو تو یه کفش کردم که باید بریم شکایت کنیم ببینیم کیه،دوباره اومد گفت که همکارمه و میخواد منواذیت کنه و اینا گفتم نه باید بریم شکایت کنیم
تا اینکه شب تاسوعا نشستم کلی باهاش حرف زدم وبهش گفتم اگه خودتی بهم بگو قول میدم ببخشمت چون واقعا نذر کرده بودم که اگر اعتراف کنه میبخشمشو نذرمو ادا میکنم.
بالخره آخر شب اعتراف کرد که من بودم و ببخشید و خیلی عذرخواهی کرد گفت یه تبلت خریده بوده منم دیده بودم ولی بعد یه ماه گفت رفتم پسش دادم میگفت خوب نبوده.
تو این چند روز خیلی اذیت شدم و خیلی گریه و ناراحتی و اینا چون اصلا باورم نمیشد چون خودش دوست نداشت من این گروه هارو دشته باشم
به قدری بهم ریختم که چشمم تیک عصبی گرفته بخدا الان خیلی استرس دارم که یعنی چیکار میکرده که به من نگفته خلاصه خیلی ناراحتم نمیدونم چیکار کنم الان دیگه همه چیشو پاک کرده میگه تا برای تو نصب نکنم برای خودمم دیگه نصب نمیکنم.خیلی میترسم که باز بهم در آینده دروغ بگه همکارم میگه همه مردا همینن و بازم دروغ میگه..من اصلا دروغ نمیگم بهش حتی آبم میخورم میگم..
واقعا از نظر ذهنی بهم ریختم همش بهش حس بدی دارم نمیدونم چیکارکنم
خیلی بهم برخورده اصلا توقع دروغ نداشتم نمیتونم تحمل کنم واقا همش دارم بهش گیر میدم
تو رو خدااااااااااااااا کمکم کنید
بخدا من خیلی تنهام نه خواهری دارم نه میتونم با کسی درددل کنم موندم چیکار کنم...
خواهش میکنم منو از نگرانی دربیارید...