نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: دوست داشتن روانپزشکم

889
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16010
    نوشته ها
    48
    تشکـر
    4
    تشکر شده 29 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوست داشتن روانپزشکم

    سلام دوستان من از کودکی به افسردگی واضطراب مبتلا بودم وقتی به بلوغ رسیدم افسردگیم بیشتر شد به روانپزشکای زیادی مراجعه کردم وخوب نشدم تا اینکه 10سال پیش از طریق یک پزشک با روانپزشکم اشنا شدم وبه مطبش رفتم الان حالم خیلی خوبشده روانپزشکم تقریبا هم سن پدرم است با بیمارانش بسیار مهربون وارام است صبورانه به حرفشون گوش میده وکمکشون میکنه اوایل به روش درمانی ایشون شک داشتم وفکر میکردم خوب نمیشم حالا خیلی بهشون اعتماد دارم ولی یه مشکلی برام پیش اومده خیلی به ایشون علاقه مند شدم نه اینکه فکر بدی کنید عشق من به ایشون مثل عشق یه دختر به پدرشه یکبار هم بهشون گفتم که شما رو مثل دوست خودم میبینم.وایشون هم چیزی نگفت .هیچ رفتار نادرست یا مشکوکی هم از ایشون تا حالا ندیدم ولی ازاین دوست داشتن ایشون احساس گناه میکنم تا حالا چند بار از مراجعه به ایشون خودداری کردم وبه روانپزشک دیگه ای مراجعه کردم وبه ناچار دوباره به ایشون مراجعه کردم چ.ن حالم خوب نشد.خیلی ایشون رو دوست دارم وقتی که نیست وبه خارج از کشور میرند ومطبشون تعطیله دلم براش تنگ میشه یه بار بهم گفت هر وقت شمارو میبینم یاد دخترم که در امریکاست میوفتم .نمیدونم چی کار کنم به خودم شک دارم واز احساس عشق به ایشون احساس گناه میکنم یه بار براشون گل بردم ویه بار هم یه کادوی کوچیک وایشون تشکر کردند. خیلی مرد باوقار ونجیبی هست ومن مثل یه دوست ویه پدر مهربون دوستش دارم به نظر شما این عشق من به ایشون نادرسته؟

  2. کاربران زیر از fatemeh-s بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوست داشتن روانپزشکم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh-s نمایش پست ها
    سلام دوستان من از کودکی به افسردگی واضطراب مبتلا بودم وقتی به بلوغ رسیدم افسردگیم بیشتر شد به روانپزشکای زیادی مراجعه کردم وخوب نشدم تا اینکه 10سال پیش از طریق یک پزشک با روانپزشکم اشنا شدم وبه مطبش رفتم الان حالم خیلی خوبشده روانپزشکم تقریبا هم سن پدرم است با بیمارانش بسیار مهربون وارام است صبورانه به حرفشون گوش میده وکمکشون میکنه اوایل به روش درمانی ایشون شک داشتم وفکر میکردم خوب نمیشم حالا خیلی بهشون اعتماد دارم ولی یه مشکلی برام پیش اومده خیلی به ایشون علاقه مند شدم نه اینکه فکر بدی کنید عشق من به ایشون مثل عشق یه دختر به پدرشه یکبار هم بهشون گفتم که شما رو مثل دوست خودم میبینم.وایشون هم چیزی نگفت .هیچ رفتار نادرست یا مشکوکی هم از ایشون تا حالا ندیدم ولی ازاین دوست داشتن ایشون احساس گناه میکنم تا حالا چند بار از مراجعه به ایشون خودداری کردم وبه روانپزشک دیگه ای مراجعه کردم وبه ناچار دوباره به ایشون مراجعه کردم چ.ن حالم خوب نشد.خیلی ایشون رو دوست دارم وقتی که نیست وبه خارج از کشور میرند ومطبشون تعطیله دلم براش تنگ میشه یه بار بهم گفت هر وقت شمارو میبینم یاد دخترم که در امریکاست میوفتم .نمیدونم چی کار کنم به خودم شک دارم واز احساس عشق به ایشون احساس گناه میکنم یه بار براشون گل بردم ویه بار هم یه کادوی کوچیک وایشون تشکر کردند. خیلی مرد باوقار ونجیبی هست ومن مثل یه دوست ویه پدر مهربون دوستش دارم به نظر شما این عشق من به ایشون نادرسته؟
    درود سعی کنید همشه حد تعادل ویه خط قرمزی داشته باشید اگر حستون فراتر نره گناه نیست گرچه همین الان م درست نیست تااین حد- چون تعامل شما مطعی هست ن دایمی
    و دلیلی موجه نیست که شمااینقد وابسته ویااینقد عمیق به ایشون فکر کنید سعی کنید تفکراتتون رو رواین متمرکز کنید ک فقط مراجعه کننده وبیمارشونید
    وگرنه اینجور رفتار کنید این وابستگی وعادتش عودتر میکنه وهمین اول هشدارشو حس کردین که اومدین مشاوره درسته؟
    پس قطعا این رابطه ووابستگی به صلاح شما نیست
    نمیگم باشون مشاوره نداشته باشید چو ب گفته شما پزشک حاذقی هستن ولی توجه داشته باشید همیشه مهربانی و وقار و نجابت افراد دلیل نمیشه ما باشون اینقد عمیق تعامل داشته باشیم .
    خصوصا شما که هم ازنظر جنسیتی و هم سن تفاوت دارید وسنخیتی نیست
    امید که عمق مطلب روگرفته باشید .
    مورد ویا سوالی بود درخدمتتونم

  4. کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16010
    نوشته ها
    48
    تشکـر
    4
    تشکر شده 29 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوست داشتن روانپزشکم

    اون بهترین روانپزشک شهرمونه ودر امریکا درس خونده وخیلی حاذقه من از پدرم تا حالا هیچ محبتی ندیدم واونو جای پدری میبینم که هیچ وقت نداشتم من هیچ وقت تمایل ودوست داشتن جنسی نسبت به ایشون نداشتم وهمیشه به دختر خانم ایشون حسادت میکنم که چنین پدر خوبی داره .دوست داشتم پدر من هم کمی مثل ایشون بود گفتم که من اونو دوست خودم میبینم ایشون حتی اگر خانم هم بود دوستش داشتم.ولی مشکل من اینه که اونو خیلی دوست دارم ووابسته به ایشونم چون خودمو مدیون ایشون میبینم.دست خودم نیست.میترسم ایشون بفهمه وابروم بره.

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوست داشتن روانپزشکم

    سلام
    فاطمه خانوم اینکه ادم مردم رو دوست داشته باشه خیلی هم خوبه
    دقیقا چون شما ازش درک و فهم دیدید مهرش به دلتون نشسته که طبیعیه، خلاصه تو سینه هممون قلبه و قطعاً بدونید که خودشم متوجه هست! نگران این حستون نباشید و بدونید اگه مسائلی که دوستمون به عنوان خط قرمز بیان کردن رعایت شه هیچ گناهی هم نداره.

    اما بخوام یه دید دیگه ای به این قضیه داشته باشم دلیل این رفتارتون عدم نداشتن یه شخص برای عشق ورزیدنه، متاسفانه عدم چنین شخصی باعث شده که حس محبت به دکترتون داشته باشید.
    برای کمرنگ کردن این موضوع شما باید صادقانه شرایطتون رو بپذیرید و بدونید که اون مرد مثل پدر شما و همه مرد های دیگه نقاط مثبت و منفی داره و نباید به صرف برخورد های درمانی و شغلی از ایشون یه اسطوره بسازید.
    امضای ایشان


  7. کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15384
    نوشته ها
    103
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دوست داشتن روانپزشکم

    سلام عزیزم
    با پیشرفت زندگی انسانها ، روابط انسانی هم بیشتر و گسترده تر شده .

    شما اگر خودتو با یک خانومی که 120 سال قبل زندگی می کرد مقایسه کنی می بینی قبلا لزومی نبود توی درس(دبیرستان) توی دانشگاه و توی محیط کار و توی رفت و آمد در سطح شهر اینقدر با انسانهای مختلف و متنوع به ویژه جنس مخالف در تماس باشن صحبت کنن از اون ها بیاموزن و یا بهشون یاد بدن یا مثلا کارمندشون باشن یا اونها برای یک خانوم کار کنن چراکه خیلی از این محیطها رو تجربه نمی کردن.

    چاره ای که برای این کار وجود داره این هست که یکمی بیش از گذشته احساساتمون رو کنترل کنیم یکم به عواقب کارهامون بیشتر فکر کنیم ... مثلا اینکه اگر ایشون متوجه دیدگاه شما نسبت به خودشون بشن باز هم به عنوان مراجعه کننده می پذیرنتون ؟ اصلا اوشون هم هم ایده شما باشن تکلیف خانواده و زندگی شما و ایشون چی میشه ؟ یا بر عکس اگر شما به جای همسر ایشون بودید دوست داشتید همسرتون و بیمارانش چه حدو.دی رو رعایت کنن ؟

    می دونید می خوام بگم خیلی افکار خوب یا بد میاد توی فکر ما و دنیا هم به گونه ای شده که شاید شرایط انجام خیلی کارها برامون حتی فراهم بشه اما این ما هستیم که باید با تفکرمون احساساتمون رو کنترل کنیم و از فجایع انسانی جلوگیری کنیم

  9. کاربران زیر از رزیتا 69 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازدواج پزشك خانم با آقاي غيرپزشك
    توسط هاله م در انجمن تحصیلات
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 12-25-2017, 05:34 PM
  2. پزشک قانوني بعد از خودکشي
    توسط mehri7 در انجمن مشاوره حقوقی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 09-13-2014, 10:26 PM
  3. 7 راز در مورد آشپزخانه که نمیدانید
    توسط Star.Sz در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-24-2014, 09:18 PM
  4. نکات کلیدی در سلامت کودک از زبان پزشکان
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-14-2013, 01:16 AM
  5. تازه هاي درمان روانپزشكي در كنگره انجمن روانپزشكان
    توسط R e z a در انجمن اخبار دنیای روانشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-07-2013, 10:25 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد