سلام
مدت 6 ماه مي باشد كه عقد كردم و در آستانه عروسي مي باشم. متاسفانه سر مسائل برگزاري مراسم ازدواج اختلافاتي بين خانواده پيش آمده. از آنجايي كه نامزدم پدر ندارد و از نظر مالي هم جز قشر ضعيف هستن اول توافق كرديم كه يك مراسم خيلي كوچيك در حد مهموني بگيريم. اما بعد از مدتي خانواده من اعلام كردن كه 100 تا مهمون ميخوان دعوت كنند. از انجايي كه قبلا توافق شده بود و نامزدم رفت كه با پدرم صحبت كند تا او را متقاعد كند كه اينكار به صلاح نيست. اما متاسفانه پاي حرفهاي زيادي وسط باز شد و پدرم با نامزدم دعوا كردن. نامزدم هم به منزل ما آمد تا مرا با خود ببرد. بدون هيچگونه مراسم و جهيزيه اي! من نيز از آنجايي كه اخلاق پدرم را مي دانستم حق را تا حدودي به نامزدم دادم. و با او رفتم. او تا يك هفته اجازه نداد كه من به خانه برگردم و چون ميدانستم كه خيلي عصبانيه و اگر من بروم ممكن است يا يك بلايي سر خودش يا من و يا پدرم بياورد. براي همين تا وقتي كه آرام بشود تصميم گرفتم كه منزل آنها بمانم. از طرفي تمام خانواده من از من دلگير شدن كه تو به خاطر يه آدمي كه تازه از گرد راه رسيده به ما پشت كردي. اين دعوا يك هفته طول كشيد و حرفهاي زيادي وسط آمد. پدرم رفت پيش دايي همسرم، به عنوان بزرگتروتا مي توانسته پشت سر همسرم و خانوادش بد گفته بود و به او گفته بود كه طلاق دخترم ازش بگير. همسرم هم پيش شوهر خواهرم رفت و بدگويي خانوده من را كرد. اما از آنجايي كه مراسم عروسي خواهرم بود و دايي همسرم واسطه شد موقتا صلح برقرار شد. اما الان نامزدم تصميم گرفته كه يه عروسي خوب و با آبرو بگيرد. حتي اگر زير بدهكاري برود. باز خانواده من مخالفت مي كنن و مي گن ما نميخوايم حرف شما بشه. بايد حرف ما بشه و خلاصه هر كسي ذوست داره حرف خودش بشه. بابام هم توي اين چند روز تا تونست از همسرم بدگويي كرد و ميخواد من را راضي كنه كه ازش طلاق بگيرم در صورتي كه من هيچ بدي از نامزدم نديدم و كاملا ازش راضيم و مراسم سنگين و پر خرج هم چون ميدونم توانايي ماليش و نداره ازش نميخوام. ولي الان موندم ديگه خانوادم ازم ناراحتن كه به حرفشون نميكنم . نامزدم به شدت اعصابش بهم ريخته و داغون شده. من دارم ديوونه ميشم. داره زندگيم سر مسايل بي ارزش نابود ميشه. چي كار كنم. مقصر كيه . از كي كمك بخوام.