سلام به همه
راستش به مناسبت ایام تاسوعا و عاشورای حسینی با خودم گفتم چند تا از نوشته های معلم شهید انقلاب دکتر شریعتی رو اینجا به اشتراک بگذارم، حرف های دکتر اینقدر تازه هستند که انگار همین الان گفته شدن، راستش برداشتی که من از شیعه دارم اینه که یه شیعه اگه بخواد شیعه واقعی باشه نهایتا در راه خدا از دنیا میره و نه به مرگ طبیعی همونطور که هیچکدوم از ایمه به مرگ طبیعی از دنیا نرفتن و همینطور پیروانشون مثل شهید مطهری، بهشتی، شریعتی، مدرس، رجایی و... یعنی این برداشتم از گفته های دکتر شریعتی هست که منو به فکر فرو میبره که داریم ادای شیعه ها رو درمیاریم. البته خیلیها هم فکر میکنن در راه خدا دارن مبارزه میکنن ولی کاملا برعکس عمل میکنن مثل خیلی از سپاهیان یزید در کربلا که فکر میکردن در راه خدا و برای نجات اسلام دارن با امام حسین که فکر میکردن از اسلام رویگردان شده میجنگن و تحت تاثیر هجمه های تبلیغاتی دستگاه حاکم دچار جهل شده بودند تا حدی که به روی نوه پیامبر شمشیر کشیدند به این خیال که دارن برای خدا شمشیر میزنن. پایینتر چند تا از جمله های دکتر را میذارم خوشحال میشم نظرتون رو بدید.
"... اکنون شهیدان کارشان را به پایان رساندهاند، و ما، شبِ شامِ غریبان میگیریم، و پایاناش را اعلام میکنیم. و میبینی چگونه در جامهی گریستن بر حسین، و عشقِ به حسین، با یزید همدست و همداستانیم؟ او، که میخواست این داستان به پایان برسد..."
##############################
"... یکی از بهترین و حیاتبخشترین سرمایههایی که در تاریخِ تشیع وجود دارد، شهادت است. ما، از وقتی که، به گفتهی جلال، "سنت شهادت" را فراموش کردهایم، و به مقبرهداریی شهیدان پرداختهایم، "مرگِ سیاه" را ناچار گردن نهادهایم، و از هنگامی که، به جای شیعهی علی بودن، و از هنگامی که، به جای شیعهی حسین بودن، و شیعهی زینب بودن، یعنی، "پیروِ شهیدان بودن"، زنان و مردان ما، "عزادارِ شهیدان شدهاند و بس"، در عزای همیشگی ماندهایم!..."
#########################
"... آنها نشان دادند، شهید نشان میدهد، و میآموزد، و پیام میدهد، که در برابرِ ظلم و ستم، ای کسانی که میپندارید: "نتوانستن، از جهاد معاف میکند"، و ای کسانی که میگویید: "پیروزیی بر خصم، هنگامی تحقق دارد، که بر خصم غلبه شود"، نه! شهید، انسانی است که، در عصرِ نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگِ خویش، بر دشمن پیروز میشود، و اگر دشمناش را نمیشکند، رسوا میکند..."
##############################
"... وقتی از صحنهی حق و باطلِ زمانِ خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش! وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی ک شاهدِ عصرِ خودت، و شهیدِ حق و باطلِ جامعهات نیستی، هرکجا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است. شهادت، "حضور در صحنهی حق و باطلِ همیشهی تاریخ" است..."
این تیکه منو یاد کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا میندازه یاد سوال امام حسین(ع) از ما که فرمود هل من ناصر ینصرنی؟
################################
"... آنهایی که حسین را تنها گذاشتند، و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها، همه با هم برابرند، هر سه یکیاند: چه آنهایی که حسین را تنها گذاشتند، تا ابزارِ دستِ یزید باشند و مزدور او، و چه آنهایی که، در هوای بهشت، به کُنجِ خلوتِ عبادت خزیدند، و با فراغت و امنیت، حسین را تنها گذاشتند، و از دردسرِ حق و باطل کنارکشیدند، و درگوشهی محرابها و زاویهخانهها به عبادتِ خدا پرداختند، و چه آنها که، مرعوبِ زور شدند، و خاموش ماندند. زیرا، در آنجا که حسین حضور دارد، و در هر قرنی و عصری حسین حضور دارد، هر کس که در صحنهی او نیست، هر کجا که هست، یکی است. مؤمن و کافر، جانی و زاهد، یکی است..."
####################################
"... هرانقلابی دو چهره دارد: خون و پیام. و هر کسی، اگر مسئولیت پذیرفتنِ حق را انتخاب کرده است، و هر کسی که میداند مسئولیتِ شیعه بودن یعنی چه، مسئولیتِ آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که، در نبردِ همیشهی تاریخ، و همیشهی زمان، و همه جای زمین - که همهی صحنهها کربلاست، و همهی ماهها محرم، و همهی روزها عاشورا -، باید انتخاب کند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن را، یا زینب بودن را، یا آنچنان مُردن را، یا این چنین ماندن را. اگر نمیخواهد از صحنه غائب باشد..."
#####################################
"... آنچه میخواستم بگویم، حدیثِ مفصلی است، که در این مجمل میگویم، به عنوانِ رسالتِ زینب، "پس از شهادت"، که:
آنها که رفتند، کاری حسینی کردند،
و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند،
وگرنه یزیدیاند!..."
###########################
"... حسین، در اتصالِ به آن تسلسلِ نهضتی، که در تاریخِ ابراهیمی وجود دارد، معنی میدهد، و باید معنی شود، و انقلاباش باید تفسیر و توجیه گردد. به صورتِ مجرد حسین را در تاریخ مطرح کردن، و جنگِ کربلا را، به صورتِ یک حادثهی تاریخیی مجرد عنوان کردن، و آن را از پایگاههای تاریخی و اجتماعیاش جدا کردن، موجب میشود که، آنچه را معنیی ابدی دارد، و همواره زنده است، به صورتِ یک "حادثهی غمانگیزِ گذشته" در بیاوریم، چنانکه در آوردیم، و در برابرش فقط بگرییم، چنانکه می گرییم!..."
#############################
"... ما داستانِ کربلا را، از روزِ تاسوعا می دانیم، و عصرِ عاشورا ختماش میکنیم، بعد دیگر نمیدانیم چه شد! همین طور هستیم تا اربعین. آنجا شلهای میدهیم، و بعد قضیه دیگر بایگانی است! و بعد، سالِ دیگر باز همین طور، و سالِ دیگر، و سالِ دیگر، باز همین طور. داستانِ کربلا، نه از تاسوعا، و یا محرم، شروع می شود، و نه به عصرِ عاشورا یا اربعین تمام می شود. این است که، از دو طرف قیچیاش کردیم، و آن را از معنی انداختیم..."
########################################
"... ما، که در پلیدی و منجلابِ زندگیی روزمرهی جانوریمان غرقایم، باید سوگوار و عزادارِ مردان و زنان و کودکانی باشیم، که در کربلا، برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را، در تاریخ، و در پیشگاهِ خدا، و در پیشگاهِ آزادی، به ثبت رساندهاند.
خدایا! این باز چه مظلومیتی است بر خاندانِ حسین؟..."
#####################################
حسین(ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.