با سلام پسری هستم ۲۹ ساله. حدود ۳ ماه پیش به خواستگاری دختری که خواهرم معرفی کرده بود رفتم در جلسه ی اول با دیدن سادگی دختر و خانواده ی او جذب آنها شدم. دختر خانم در حال تحصیل در مقطع ارشد می باشد. من هم لیسانس مکانیک و شاغل و از نظر داشتن خانه و ماشین و خانواه ی خوب در وضعیت خوبی قرار دارم. پس از جلسه ی اول و تایید خانوده و خود دختر خانم و خانوداه دختر خانم کار به جلسه ی دوم کشید. در جلسه ی دوم که خصوصی با خود دختر صحبت کردم هم او جذب من شد و هم من جذب او شدم.لازم به ذکر هستم ادمی هستم با اعتقادات مناسب دینی.. خلاصه پس از جلسه ی دوم اقدام به تحقیق کردن و پس مدتی که با انها تماس گرفتیم گفتند بسیار بسیار راضی هستن و دخترشون هم بسیار رضایت دارد ولی تا یک ماهی که تا عید مانده صبر کنیم تا فامیلهاشون که مخالف بودن هم راضی کنند. در این مدت دختر خانم با گیر اوردن شماره ی من با من تماس گرفت با گفت که با این وصلت بسیار موافق میباشد ولی پدرش کمی مخالف شده. خلاصه پس از عید تماس گرفتیم ولی حواب گوشی رو ندادند(مادر دختر جواب گوشیشو نداد). دختر خانم به من گفت پدرش کمی دلایل مسخره داره. خلاصه یکبار هم با دختر بیرون رفتم و بیشتر جذب هم شدیم تا اینکه یک شب دختر خانم به من گفت با پدرش صحبت کرده و پدرش خیلی مخالف شده است ولی دلایلش رو به من نگفت و او هم به وسیله پدرش کمی متقاعد شده و نمیتونه بی رضایت پدرش ازدواج کنه. خلاصه با پیگیری و اصرار من او شماره پدرش رو داد تا باهاش تماس بگیرم و خودم راضیش کنم.. من هم مسئله رو با خانوادم در میان گذاشته و پدرم به آژانسی که پدر دختر توی اون کار میکرد مراجعه کرده و پدر دختر خیلی تحویل گرفت و گفت که با پدرم تماس میگیره و باز هم تماسی نگرفت.. ولی خانواده من اصلا از وضعیت جواب ندادن انها ناراحت نشدن . خلاصه با توجه به اینکه خانواده دختر در اهواز تنها هستن و تنها اشنای انها صاحبخانه انها میباشد و این صاحبخانه فرد مورد اعتماد انها نیز میباشد و همچنین همکار شرکتی من می باشد.من به این فرد مراجعه کردم و او با دیدن من گفت که کاملا پشت من است. لازم به ذکر است پس ج ندادن پدر دختر خانواده ی من یکبار سرزده رفتن که خانواده گفتند پدر دختر به خاطر مخالفت عمو دختر نیز مخالف شده ولی دختر و مادر دختر و برادرهای دختر کاملا راضی هستند. خلاصه اشنای انها را که واسطه کردم گفت حتما مراجعه میکند و انها را راضی میکند. لازم به ذکر است دختر خانم بسیار بسیار به پدر و نادر و خوهر من تیز علاقه مند شده. با اصرار من دختر بیان کرد که پدرش به قد من ایراد گرفته و میگه دوست دارم دامادم قد بلند باشد در صورتی که روز اول چنین چیزی مد نظرش نبوده و الان هم روش نمیشه دلیلش رو به خانوادم بگه. با مراجعه ی ان فرد واسطه چند روز پیش به من گفت که پدر دختر الان جوابش منفی هست ولی گفت جواب قطعی منفی را به من نداده و با توجه به اینکه دخترش توی فامیل همزمان با من کلی خواستگار داشته و همه را رد کرده و میترسه توی این وضعیت با بله گفتن به من که غریب هستم حرف حدیثی پشتش باشد این نظر را دارد همچنین قد من را نیز مطرح کرد که با توجه به صحبتهای واسطه مشخص شد اینقدرا هم مسئله ی بزرگی نیست و پدر گفته نظرش را داده ولی در اخر دخترش میخواهد با من زندگی کند نه اون. لازم به ذکر هست دختر خانم از من کوتاه تر است و به من می آید. خلاصه دختر خانم به من گفت پدرش باز مخالفت کرده و باز هم دلیل قد را به واسطه گفته. و به من گفته دو ماه صبر کنم تا کمی زمان بگذره و امتحاناش هم بره و ذهنش آزاد بشه. به واسطه هم همین رو گفت. واسطه هم به من گفت مهدی کمی صبر کن و توی این مدت به خواهرت بگو خیلی با او صمیمی شود تا دختر کاملا مطمئن شود. دختر هم به خواهرم گفت من را کاملا تایید کرده ولی با توجه به مرگ تک خواهرش توی تصادف چند سال پیش نمیتواند با اصرار خانواده اش را اذیت کند.. خلاصه من خواهرم رو به اون لینک کردم و خودم میخواهم این دو ماه فقط دعا کنم. در ضمن دختر بدلیل ترس از وابستگی ارتباطش رو با من کمتر کرده.. خلاصه من کاملا گیج شدم. چکار کنم. دختر خیلی اصرار داره پس این دو ماه خودم با پدرش تنها صحبت کنم.. واسطه هم کاملا امیدوام کرد و منم قسمش دادم که الکی امیدوارم نکن و او گفت که مهدی صبر کن من بهت میگم یچی میدونم و خود دختر خم به واسطه هم گفت کنی صبر کن زمان بگذره.. خواهش دارم راهنماییم کنین خیلیییییی گیج شدم...این دو ماه صبر کنم؟ بعدش چکار کنم؟ با دختر ارتباط داشته باشم؟ اخه کمتر میل به ارتباط داره و از اینکه کاملا مایل به ازدواجه مطمئنم و خودش به همه گفته.. کاملا روشنم کنین. ممنون. یادم رفت بگم پدر دختر خیلی از خانواده من و من خوشش میاد و بخصوص پدرم و دلیل جواب ندادن به گوشیش رو خجالت از پدرم و بزرگی پدرم بیان کرده....