نفرين هاي مادرم

[رايحه]

سلام من يه سال و نيمه نامزد دارم و خواهرم هم هفت هشت ماهي ميشه از وقتي ك خواهرم نامزدي كرده مامانم همش ب نانزد خواهرم اونا ميرسه و توجه ميكنه اينن موضوع منو ازار نميده اصلا اما با رفتاراش اذيتم ميكنه مثلا
من ديروز ميخواستم برم بيرون گفت ب جايه اينكه تاكسي بگيري نامزد خواهرت تو رو ميرسونه گفتم باشه رفتم خودمو اماده كنم انقد عجله گرفت گفت زود باش پسره رو اونجا معطل كردي زود باش داري چيكار ميكني برو بخدا منم تند تند اماده شدم و سريع هم بيرونم كرد اصلا ب پنج دقيقه نكشيد همينجور ك داشت بيرونم ميكرد گفتم رو موتر نيست ك گرمش بگيره ك ماشينه ديگه ازين تندتر چجوري اماده بش بهم گفت خيلي پرويي و بيرون رفتم از بيرون ك اومدم حرفي راجع ب اين موضوع زده نشده تا سفره افطاري خواهزم گفت واقعا تو چرا انقد معطل ميكردي نامزدمو و يواش اماده شدي بعد مامانم گفت حسوديت داره ميشه بازم براي دومين بار بحث حسودي رو پيش كشيد يبار ديگه همينطور يه دعواي بزرگ كرديم التنم همينطور اخه چ ربطي ب حسودي داره همش مامانم بهم ميگه حسود ميگه تو دلت با خواهرت صاف نيست گفت تو همش داري ذهناي خواهر نسبت ب خواهر رو درگير اسم و فكر حسودي ميكني تو مادري تو خودت رفتاراتو ببين چجوري فرق ميذاري بعد گفت ببين ببين حسوديت شده انقد بهم گفت انقد گفت منو سر سفره گريه انداخت منم ك چهار كلمه ج دادم گفت زبون دراز و الانم قهر كرده بخدا خسته شدم من كاري ب زندگي خواهرم ندارم چرا همش ميگه حسود توجه بي اندازش ب اونا ازارم نميده هر كاري ميخوان بكنن دست از سر من بردارن من با مادرم نميسازم سر سفره بهم ميگه تو خوشبخت نميشي اه من تو رو ميگيره چوب اين حسوديتو تا قبل از رمضون تموم بشه ميخوري تو زندگيت چوبشو ميخوري باهام زبون درازي كردي شما بگين اين مادره

[miss eli vrn]

سلام عزیزم متاسف شدم از اونچه که خوندم
به نظرم شما دیگه هرچی مادرت میگه با بیخیالی طی کن و خیلی اهمیت نده بی تفاوت که رفتار کنی اونا انقدر حساسیت به خرج نمیدن یه مدت حرف میزنن جوابشونو نده اصلا برات مهم نباشه که بخوای برای هر حرفشون جواب بدی بعضی از حرفاشونم با شوخی خنده رد کن
در کل سعی کن تا میتونی احترام مادرتو نگه داری

[رايحه]

ممنون

[مرسانا 19]

ببینید شما باید انقدر از زندگیتون احساس رضایت بروز بدید که
دیگران فکر نکنند بهشون حسادت میکنید
اولا رابطه تون رو با مادرتون بهتر کنید
ثانیا درگیر حواشی نشید و سعی کنید برای نگهداشتن زندگیتون
تلاش کنید
به جای فکر کردن به این مسایل دنبال ساختن یک زندگی موفق و
مثمر ثمر و مملو از خوشبختی باشید
باید انقدر از زندگیتون راضی باشید که جایی برای این حرف ها وجود داشته باشه
بازم میگم نظرهای اشتباهی که دیگران(هرکسی)در مورد شما میدن مهم نیست
شما معمار زندگی خودتون باشید
موفق باشید

[رايحه]

اما ديگه خسته شدم من گناه ندارم ، بخدا اين قدر ك من و نامزدم هر موقعه چيزي احتياج داشته باشيم براش ميگيريم انقد ك نامزدم ب دردش ميخوره اصلا ب چشمش نمياد همش اونا . اگه خواهرم مريض بشه بغلش ميكنه توجه ميكنه انقدر قربون صدقه نامزدش با خواهرم ميره ، اما يبار نشده دست ب سر من بكشه من محبت مادري نديدم ، بخدا ماري ب زندگي اينا ندارم مادرم داره ازارم ميده از بس بهم ميگه حسود با اين دوباري بحث بزرگ كرديم ، من سه ماهه بابامو از دست دادم اگه اون بود هميشه پشتم بود الان اون نيست مامانم ك ندارم ، دعا كنين زودتر عروسي ىمو بگيره دختر كوچيك خانوادم ٢٥ سالمه ولي ، همش اين موضوع ك تو زودتر نامزدي كردي رو روسرم ميزنه ، بخدا ارزوش بديختيه من ديشب هم گفت ازت بدم مياد ، من اصلا ديگه اينو ب خودم قبولوندم ك مادم با محبت ندارم بنظر شما اين نفرين هايي ك كرد تاثير گذاره خوب مادر باشه با اين دوباريشه ك نفرينم كرد ، من خوشبخت ميشم چون خدا يه نامزدي بهم داده ك تو اين يساله و نيم تا حالا از گل كمتر بهم نگفته هيچوقت بهم بي احترامي نكرده بهم اهميت داده ، از دست خونه فراريم خستم دعا كنين عروسيمو سال جديد بگيره

[مرسانا 19]

اما ديگه خسته شدم من گناه ندارم ، بخدا اين قدر ك من و نامزدم هر موقعه چيزي احتياج داشته باشيم براش ميگيريم انقد ك نامزدم ب دردش ميخوره اصلا ب چشمش نمياد همش اونا . اگه خواهرم مريض بشه بغلش ميكنه توجه ميكنه انقدر قربون صدقه نامزدش با خواهرم ميره ، اما يبار نشده دست ب سر من بكشه من محبت مادري نديدم ، بخدا ماري ب زندگي اينا ندارم مادرم داره ازارم ميده از بس بهم ميگه حسود با اين دوباري بحث بزرگ كرديم ، من سه ماهه بابامو از دست دادم اگه اون بود هميشه پشتم بود الان اون نيست مامانم ك ندارم ، دعا كنين زودتر عروسي ىمو بگيره دختر كوچيك خانوادم ٢٥ سالمه ولي ، همش اين موضوع ك تو زودتر نامزدي كردي رو روسرم ميزنه ، بخدا ارزوش بديختيه من ديشب هم گفت ازت بدم مياد ، من اصلا ديگه اينو ب خودم قبولوندم ك مادم با محبت ندارم بنظر شما اين نفرين هايي ك كرد تاثير گذاره خوب مادر باشه با اين دوباريشه ك نفرينم كرد ، من خوشبخت ميشم چون خدا يه نامزدي بهم داده ك تو اين يساله و نيم تا حالا از گل كمتر بهم نگفته هيچوقت بهم بي احترامي نكرده بهم اهميت داده ، از دست خونه فراريم خستم دعا كنين عروسيمو سال جديد بگيره

پس بیخیال حاشیه ها بشید و از عدالت خدا مطمعن باشید
چون خدا خوشبختی شمارو میخواد پس بقیه رو بیخیاالللل
در ضمن گفتید دختر آخری هستید
متاسفانه آخرین تو بعضی خانواده ها دخترآخری ها فدا میشن
ولی امیدوار باشید و به مادرتون تا میتونید محبت کنید
محبت...محبت و محبت
این نکات رو حتما در نظر داشته باشید
همه چیز درست میشه به لطف خدا

[رايحه]

ب اين راحتي ك گفتين نيست اميدوارم دعا كنين عروسيمو بگيره من با مادرم نميسازم اونم هم نميخواد با من بسازه چند بار شده خودمو بهش نزديك كنم اما اصلا نزاشته رفتاراي واضحي ميكنه ك يعني ب تو ربطي نداره نيا ب طرف يا تو اصلا بي ارزشي و و و

[yakhoda2]

ب اين راحتي ك گفتين نيست اميدوارم دعا كنين عروسيمو بگيره من با مادرم نميسازم اونم هم نميخواد با من بسازه چند بار شده خودمو بهش نزديك كنم اما اصلا نزاشته رفتاراي واضحي ميكنه ك يعني ب تو ربطي نداره نيا ب طرف يا تو اصلا بي ارزشي و و و

از خواهرتون بخواین که رابطه شما رو با مادرتون درست کنه.

شاید داره شوخی می کنه. راستی مگه اونا چی دارن که بخوای حسودی کنی؟

[yakhoda2]

ب اين راحتي ك گفتين نيست اميدوارم دعا كنين عروسيمو بگيره من با مادرم نميسازم اونم هم نميخواد با من بسازه چند بار شده خودمو بهش نزديك كنم اما اصلا نزاشته رفتاراي واضحي ميكنه ك يعني ب تو ربطي نداره نيا ب طرف يا تو اصلا بي ارزشي و و و

هر چی بهتون میگه شما وظیفه دارید احترامشو حفظ کنید و سعی کنید دختر متینی باشید.

کم کم این مشکل با متانت شما حل میشه.

[نجلا]

اتفاقا هیچی ندارن .زندگی خواهرم واقعا حسودی کردن نداره چون مامانم خودش این نکته رو میدونه ک داره ب اونا زیاذ توجه میکنه و ب روی خودش هم اصلا نمیاره و کار خودشو میکنه چون اونارو دوست داره واسه همین ب من میگه حسود .حتی خیلی از کاراشون مخفی کاریه و ب من اصلا نمیگن . منم اصلا خودمو ب اون راه میزنم ک اصلا واسم مهم نیست ک بدونم یا بهم بگن اما بازم ب پر و بال من میپیچن .خواهرم شده مامان دوم اصلا نمیتونه کمک کنه شایدم بدتر هم کنه چون پشت مامانم هست و اصلا بهش اعتماد ندارم .راستی دلیل اینکه مامانم باهام اینجوری میکنه رو پیدا کردم اونم اینه که من در گذشته اشتباهات زیادی کردم حالا تا سالیان سال اگه بچه هم بیارم مامانم هیچوقت این اشتباهاتمو فراموش نمیکنه و اینکه همیشه یاداوریم میکنه اونمب طرز دعوا و بد و بیراه . واقعا خودم اگه میتونستم برمیگشتم ب گذشته اونا رو انجام نمیدادم اما چیکار کنم بچگی و خامی کردم چرا تا الان دارم تاوان میدم اونم فقط از سمت مامانم .

[مرسانا 19]

نجلا شما همون رایحه هستید؟؟؟؟؟؟؟