صفحه 1 از 5 123 ...
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 247

موضوع: اعتراف میکنم ...

17739
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    اعتراف میکنم ...





    سلام دوستان عزیز ، خب از اسم پست معلومه اعتراف های جالب و خنده دار ...

    پس نیازی به توضیح نیست همه دعوت هستن راحت باشین بفرمایید تعریف کنید .

    با اشتراک گذاشتن خاطرات دل های همدیگه رو شاد کنید

    پست جنبه فان داره لازم نیست جدی باشین

    به همدیگه هم احترام بزارین


    بسم الله

  2. 17 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    به نام خدا

    از خودم شروع میکنم .

    وقتی ده سالم بود کسی خونه نبود ، من بودمو خونه

    اینجور موقع هاس که موج خلاقیت من گل میکنه

    مامانم همیشه نمیزاشت دست به چرخ خیاطی بزنم ، چرخ خیاطی هم برقی که نبود از اینا بود که دستشو میچرخونه دیلینگ دیلینگ میکرد ، انقده دوست داشتم بچرخونمش
    بهترین فرصت برای استفاده ، رفتم اوردم یکم دیلینگ دیلینگ کردم ، بعد با دور تند تر صدای قطار میداد ، بعد مرحله بعدی ، نخ رد کردم سوزنش با کلی مکافات و . . . بعدش

    رفتم شلوارمو اوردم گفتم دو چرخش کنم محکم بشه ، دو تا پا های شلوار رو گذاشتم رو هم که سریع یک باره بدوزم ، بعد وقتی تموم شد دیدم که دو تا پا رو بستم و فاتحه خوندم

    تا اعترافات بعدی با ما همراه باشید


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم بچه بودم
    هروقت میرفتم خونه مامان بزرگم اینا کنترل برمیداشتم مینداختم تو اکواریوم

    میتونم همیشه زورم میرسه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. 15 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف نیست اما ترم اول دانشگاه جلوی همه همکلاسی ها و همدانشگاهی هام از پله ها افتادم پایین
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  7. 12 کاربران زیر از saeed021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15288
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    27
    تشکر شده 30 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف می کنم وقتی بچه بودم یه بار یواشکی رفتم مغازه ی عموم و سیگار کشیدم پک اول رو نگرفته بودم که سرفه ام گرفت شدید دیگه ترسیدم انداختمش توی رودخونه

    ۲_ وقتی بچه بودم خیلی از تو کیف مامانم پول کش می رفتم چقدر حال میداد خوراکی هایی که با پولش می خریدم

    ۳_یه بار کارنامه م رو دستکاری کردم تو دوران دبیرستان چند تا تجدید آوردم رفتم با فتوشاپ برام درستش کردند ترم اول بود تونستم گول بزنم خانواده م رو
    همچین آدمی ام من

  9. 12 کاربران زیر از بهاره شکیبا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرگل نمایش پست ها
    اعتراف می کنم وقتی بچه بودم یه بار یواشکی رفتم مغازه ی عموم و سیگار کشیدم پک اول رو نگرفته بودم که سرفه ام گرفت شدید دیگه ترسیدم انداختمش توی رودخونه

    ۲_ وقتی بچه بودم خیلی از تو کیف مامانم پول کش می رفتم چقدر حال میداد خوراکی هایی که با پولش می خریدم

    ۳_یه بار کارنامه م رو دستکاری کردم تو دوران دبیرستان چند تا تجدید آوردم رفتم با فتوشاپ برام درستش کردند ترم اول بود تونستم گول بزنم خانواده م رو
    همچین آدمی ام من

    اخ اخ نگو که دوره راهنمایی همیشه برگه های امتحان ریاضی خودم به جای بابام امضا میکردم...جعل امضا خخخخ
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  11. 10 کاربران زیر از saeed021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    من تا قبل اینکه به سن تکلیف برسم با خواهرزاده ام دست به سرقت میزدیم.خخخ اونم چی خوراکی از سوپر مارکتیا.

    یادمه تو پارک محلمون ی دستگاهایی بود برای بازی 25تومنی مینداختی توش دو تا صفحه داشت که کفش پر از 25تومنی بود و عقب جلو میرفت...

    منو شریک جرمم خواهر زادم.انقد پول باخته بودیم بهش که دیگه ی جورایی رفیق شده بودیم با متصدیش.ی روز این بنده خدا

    به ما گفت حواستون به دستگاه باشه برم دستشویی بیام.(گوسفند رو سپرد دست گرگ) ما هم نامردی نکردیم تا جایی که میشد جیبامونو پر پول کردیم د فرار. خیلی خوب بود انگار بانک مرکزی رو خالی کرده بودیم(حقش بود مردک بعدها فهمیدیم تقلب میکنه )

  13. 14 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8089
    نوشته ها
    237
    تشکـر
    244
    تشکر شده 520 بار در 197 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    احتراف میکنم دلم سکه میخاد ازون سکه ها که به دو نفر دیگه دادن

    از وقتی شنیدم سکه گرفتن غم باد گرفتم شبا خاب ندارم بیسو چار ساعت تو سایتم بلکم برتر شم

    یالا منو کاربر برتر کنین

  15. 14 کاربران زیر از همنورد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط همنورد نمایش پست ها
    احتراف میکنم دلم سکه میخاد ازون سکه ها که به دو نفر دیگه دادن

    از وقتی شنیدم سکه گرفتن غم باد گرفتم شبا خاب ندارم بیسو چار ساعت تو سایتم بلکم برتر شم

    یالا منو کاربر برتر کنین

    به من که سکه ندادن ، معادلشو دادن

    اعتراف میکنم اونم تموم شد یه هزاری هم ازش نموند ، فقط یه ادکلن برا خودم گرفتم بقیشو شو هم هدیه گرفتم دادم رفت .

  17. 8 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط همنورد نمایش پست ها
    احتراف میکنم دلم سکه میخاد ازون سکه ها که به دو نفر دیگه دادن

    از وقتی شنیدم سکه گرفتن غم باد گرفتم شبا خاب ندارم بیسو چار ساعت تو سایتم بلکم برتر شم

    یالا منو کاربر برتر کنین
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخ


    به منم که کوفت هم ندادن هنوز.فکر کنم از ماه بعد برگزار نکنن.صرف نکرده براشون

  19. 8 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8089
    نوشته ها
    237
    تشکـر
    244
    تشکر شده 520 بار در 197 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    من در همسایگیه آدرس اسپانسره سکه طلا میزی یَم ،ی تک زنگ بزنن 5 مین بعدش میرم سِکَرو میگیریم این شرط انصافه که بفرستنش تا فردیس یا شیروان

  21. 7 کاربران زیر از همنورد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6140
    نوشته ها
    244
    تشکـر
    159
    تشکر شده 386 بار در 165 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    من اعتراض دارم

  23. 6 کاربران زیر از Taghi Titan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط همنورد نمایش پست ها
    من در همسایگیه آدرس اسپانسره سکه طلا میزی یَم ،ی تک زنگ بزنن 5 مین بعدش میرم سِکَرو میگیریم این شرط انصافه که بفرستنش تا فردیس یا شیروان
    آره انصافه


    نقل قول نوشته اصلی توسط Taghi Titan نمایش پست ها
    من اعتراض دارم
    به چی ؟

  25. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6140
    نوشته ها
    244
    تشکـر
    159
    تشکر شده 386 بار در 165 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    هیچی یه لحظه جو دادگاه گرفتم فکر کردم وکیلم

    والا اعترافامو من یک شنبه ها دوست دارم برم کلیسا پیش پدر روحانی کنم

    اما اعتراف تو چه زمینه ای باشه ؟ فقط بچگیا ؟

  27. 6 کاربران زیر از Taghi Titan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8089
    نوشته ها
    237
    تشکـر
    244
    تشکر شده 520 بار در 197 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    [QUOTE=reza1;79309]آره انصافه


    اگر منو برتر نکنید میریم با اون اقاعه ازدواج میکنم این ی تهدیده جدیه
    من غرامت میخام اینم شماره ی کارتم.....

    به یاد یاریگر

  29. 6 کاربران زیر از همنورد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط Taghi Titan نمایش پست ها
    هیچی یه لحظه جو دادگاه گرفتم فکر کردم وکیلم

    والا اعترافامو من یک شنبه ها دوست دارم برم کلیسا پیش پدر روحانی کنم

    اما اعتراف تو چه زمینه ای باشه ؟ فقط بچگیا ؟
    ایول آره ما که مسیحی نیستیم به گناهامون اعتراف کنیم ، فقط در محضر خداوند.

    آره همون خده داراش که معمولاً تو بچگی پیش میاد ، خدا هم دل شما رو شاد کنه

  31. 7 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    [QUOTE=همنورد;79312]
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    آره انصافه


    اگر منو برتر نکنید میریم با اون اقاعه ازدواج میکنم این ی تهدیده جدیه
    من غرامت میخام اینم شماره ی کارتم.....

    به یاد یاریگر


    شما برتر ما هستین ، فقط برنج دم نکنین .

    یک سکه ته جیبم پیدا کردم ، این خوبه ؟


  33. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    من تا قبل اینکه به سن تکلیف برسم با خواهرزاده ام دست به سرقت میزدیم.خخخ اونم چی خوراکی از سوپر مارکتیا.

    یادمه تو پارک محلمون ی دستگاهایی بود برای بازی 25تومنی مینداختی توش دو تا صفحه داشت که کفش پر از 25تومنی بود و عقب جلو میرفت...

    منو شریک جرمم خواهر زادم.انقد پول باخته بودیم بهش که دیگه ی جورایی رفیق شده بودیم با متصدیش.ی روز این بنده خدا

    به ما گفت حواستون به دستگاه باشه برم دستشویی بیام.(گوسفند رو سپرد دست گرگ) ما هم نامردی نکردیم تا جایی که میشد جیبامونو پر پول کردیم د فرار. خیلی خوب بود انگار بانک مرکزی رو خالی کرده بودیم(حقش بود مردک بعدها فهمیدیم تقلب میکنه )

    مگه خواهر زادت همسن خودته
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  35. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8089
    نوشته ها
    237
    تشکـر
    244
    تشکر شده 520 بار در 197 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    [QUOTE=reza1;79316]
    نقل قول نوشته اصلی توسط همنورد نمایش پست ها



    شما برتر ما هستین ، فقط برنج دم نکنین .

    یک سکه ته جیبم پیدا کردم ، این خوبه ؟


    ممنون از لطف شما



  37. 3 کاربران زیر از همنورد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    دبیرستان که بودم مدرسه مون 4 طبقه بود، 27 تا کلاس، 1000نفر جمعیت...

    اعتراف میکنم طبق یه نقشه کاملا حساب شده یروز از کلاس زدم بیرون و یواشکی کلیدای کنتور برق مرکزی مدرسه رو دستکاری کردم!

    کل 4طبقه برقش برا مدتی قطع شد، بچه ها هم که همیشه منتظر یه فرصت بودن کلاسارو را بهم بریزن وقتی برق میرفت همه شروع میکردن بیخودی جیغ کشیدن و سر و صدا کردن!

    کل مدرسه رفت رو هواا، خیلییی حال داد...

    جالبیش اینه که شیطونیای من هیییچ وقت لو نمیره، چون اینقدر آروم و مثبت میزنم که عمرا کسی بهم شک کنه
    امضای ایشان



  39. 8 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    مگه خواهر زادت همسن خودته
    این خواهر زادم ی سال از من کوچیکتره.اما خواهرش از من ده ماه بزرگتره.تازه ی برادر زاده ام دارم از من نزدیک 2سال بزرگتره

  41. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    این خواهر زادم ی سال از من کوچیکتره.اما خواهرش از من ده ماه بزرگتره.تازه ی برادر زاده ام دارم از من نزدیک 2سال بزرگتره

    ته تقاری هستی پس
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  43. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ته تقاری هستی پس
    نخیر ی داداش کوچیکترم دارم

  44. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    نخیر ی داداش کوچیکترم دارم
    سعید مگه چند نفرید میشه سناتون هم بگید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  46. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    سعید مگه چند نفرید میشه سناتون هم بگید
    ما قبلا 4برادر ولی در حال حاضر 3برادر و 3خواهر هستیم.

    برادر بزرگم که فوت کرد نوه ام داشت.

    سناشونو نمیدونم دقیق گیر نده دیگه.

  47. 3 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    ما قبلا 4برادر ولی در حال حاضر 3برادر و 3خواهر هستیم.

    برادر بزرگم که فوت کرد نوه ام داشت.

    سناشونو نمیدونم دقیق گیر نده دیگه.
    اهان بابت اون داداشت متاسفم

    خدا براتون حفظشون کنه بقیشون
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  49. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اهان بابت اون داداشت متاسفم

    خدا براتون حفظشون کنه بقیشون
    مرسی ممنون.

    من دیگه برم بخوابم.کسی سوالی داشت فردا جواب میدم.


    شب بخیر همه

  51. 3 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم پریماه کنجکاو ترین عضو سایته

    و سیریش ترین فرد برا گرفتم پول

  53. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14458
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    7
    تشکر شده 38 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم خیلیییی شنیدنیه:من که کوچیک بودم هول و هوش 6 یا 7 ساله بودم که یکی از فامیلای پدرم تو بیمارستان بودش میخواست بچه بیاره اون موقع از زمان شب بود و من و مادر و پدرم هم خواستیم بریم این اشنای پدر رو مرخصش کنیم بالاخره وقتی رسیدیم بیمارستان انقدر شلوغ و غلغله بود که نگو.. من و مادرم داخل بیمارستان نرفتیم بیرون پشت در وایساده بودیم بین این همه جمعیت در وردی بیمارستان هم از میله های اهنی بود بصورت نرده نرده من جلوی مادرم بودم بودم بطوری که نرده رو بادوتا دستام گرفته بودم توی اون شلوغی من حس کنجکاویم گل کرده بودم میخواستم بدونم عرض لای نردها چقده بالاخره گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم که سرمو کردم لای نردها اخه سرم کوچیک بود راحت رفت بین نردها اقا چشمتون روز بد نبینه حالا هرکاری کردم که سرمو در بیارم مگه در میومد گیر کرده بود حالا یهو مادرم متوجه من شد حالا شروع کرد به شیون دادو بیداد که کمک کمک سر بچه من اینتو گیر کرده اره خلاصه یه اقایی که کنار ما بود تو اون شلوغی کمک کرد و سر من رو از لای نردها خارج کرد و من شادمان شدم البته کلی مادرم بیشگونم گرفت که بچه سرت اونجا چیکار میکرد یه دقیقه نمیتونی اروم بگیری البت منم که اخر شیطنت ولی جای همتون خالی بوداااا چه شبییی بود

  55. 10 کاربران زیر از غزل1010 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  56. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم وقتی ابتدایی میرفتم و میدیدم دوستام ی عالمه پول دارن و کلی خوراکی میخرن و من بابام پول نمیداد میگفت غذای بیرون را نخور برات بده منم فک میکردم پول بابام مال منه و باید بگیرم خخخخ منم میرفتم پول از جیبش میگرفتم اونم خیلی زیاد کلی چیز میخریدم تازه خیلی افتخار میکردم ک حقم را گرفتم بعععععععله مااینیم دیگه

  57. 8 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    بچه ها اعتراف کنید خاطره نگید

    اعتراف کوتاه باشه بشه خوندش
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  59. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    اعتراف میکنم پریماه کنجکاو ترین عضو سایته

    و سیریش ترین فرد برا گرفتم پول



    ادم بااااید کنجکاو باشه


    رضا زورم میرررررسه




    اعتراف میکنم
    سعید و رضا خپل ترین پسرای سایت هستن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  60. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم الان امدم عکس پرفایلم عوض کنم ابعاد 180در160 بود الان شده 80 در80
    روز به روز بدتر میشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  62. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم وقتی راهنمایی بودم یکم شیطون بودم پشت حیاط مدرسه خوراکی میفروختن وقتی هوا گرم میشد بچه ها برای بستنی خریدن جلوی اون مغازه جم میشدن عاقا من با یکی از دوستام تو کلاس تنها بودیم بدش دیدیم خیلی شلوغ رفتم از پای تخته گچ خورد شده رو ورداشتیم ریخیتیم رو سرشون تا دیگه جم نشن شلوغ کنن تا صلب اسایش ما شن هیچی بابا اخرش انقد خز ک قابل تعریف نیس مدیر مردسه اومد ی پارچه داد دس منو ودوستم تا گچ ها رو پاک کینم ازرو بچه ها اینم ازبچکی کردن والا همین دیگه نسل سوخته ایم

  64. 9 کاربران زیر از satare بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    منم توی دوران دانشجویی، یه بار یه امتحان خیلی سختی داده بودیم. یه امتحانی که اگه میفتادی نمیتونستی ترم بعد برش داری و صددرصد شش ماه عقب میفتادیم. اینقدرم امتحانش سخت بود که نگو. صدتا سوال تستی. همیشه بچه ها با یکی دوتا سوال اختلاف پاس میشدن. تا روز اعلام نمره ها هم کسی نمیفهمید پاس میشه یا نه. خیلی استرس داشتیم. آموزش دانشکده ما هم نمره ها رو میزد توی تابلو اعلانات شیشه ای و کل دانشگاه نمره ها رو میدیدن. خلاصه نزدیک روزایی بودیم که قرار بود نمره ها اعلام بشه. منم یه کاغذ آچار برداشتم و اسم همه بچه های کلاسو نوشتم و برای هر کسی یه نمره دادم. اون بچه هایی هم که خیلی خودشیرینی میکردن جلوی استادا و همیشه همینجوری نمره های خوب میگرفتنو نمره ده دادم و انداختمشون. بعد وسط یکی از کلاسا از کلاس رفتم بیرون و وقتی دیدم هیچ کس توی راهرو نیست رفتم نمره ها رو چسبوندم روی شیشه تابلو اعلانات. و رفتم سر کلاس.
    آغو بعد از اینکه کلاس تموم شد و بچه ها اومدن بیرون و نمره ها رو دیدن ، یه اوضاعی شد که نگو. اونایی که افتاده بودن زار زار گریه میکردن. چندتاشون رفتن آموزش و گفتن ما اعتراض داریم. مسءول آموزش هم گفت هنوز نمره ای اعلام نشده که!!!! خلاصه مسءول آموزش اومد پایین و نمره هایی که من اعلام کرده بودمو دید و کلی عصبانی شد که کی این کارو کرده. و همه دنبال این افتادن بفهمن کار کی بوده. منم هیچ وقت خودمو لو ندادم. و الان اعتراف میکنم.
    ولی خیلی حال داد. تونستم حال بچه های خودشیرین کلاسمو بگیرم. همه بچه های کلاس هم خوشحال شده بودن که اینا افتاده بودن :-)))))))
    من که اونجا نبودم کلی حال کردم چه برسه به خودت

  66. 6 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    ترم 4 درس مددکاری داشتم و هر کسی باید یه جا می رفت و گزارش تهیه می کرد، همه رفته بودن از زندان و بیمارستان و ...، ولی از اونجا که من و دوستام اهل درس نبودیم ، از تو سایت سازمان بهزیستی یه سری مطلب درست کردم و سر کلاس ارائه کردم،

    اعتراف می کنم تو کل دوران دانشجویی هیچ وقت اینقدر با اعتماد به نفس نبودم، که راست راست تو چشمای استاد نگاه کنم و یک مکان خیالی رو تعریف کنم.

  68. 8 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    عجب......... الان من اعتراف میکنم چون ازهمه بزرگترم اینجا جو گیر و حس پدر روحانی بهم دست داده که اومدین پیشم اعتراف میکنید همه اعترافاتو خوندم الخخخخخخخخخ باشد که خدابیامرزدتان آمین الخخخخخخخخخخخخخخخ

  70. 8 کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم راهنمایی بودم سر صف ناظممون گفت هرکس. اذیت کنه باید کلاغ پر بره منم همون لحظه گفتم کلااااغ بچه ها همه گفتن پر گفتی
    پری از صف بیا بیرون همه برن تو کلاس
    کل حیاط مدرسه کلاغ پر رفتم

    ولی مدیرمون ناظممون دوستم داشتن بعدش خودم زدم به پادرد زنگ زدن مامانم امد دنبالم تاشم امتحان ندادم خعلی حال داد
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  72. 8 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم یه بار از باشگاه امدم بیرون چند ماه پیش
    اقا یه پسر امد شماره داد محلش نذاشتم. رفتم اون طرف تر
    باز امد باز محلش نذاشتم. برا بار سوم امد منم که یه ادمیم زود جوش میارم. کارت و ازش گرفتم پارش کردم ریختمش رو زمین. بهم گفت بیشعور. رفت

    حالا من موندم من بیشعورم یا اون

    دچار اختلات شخصیتی شدم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  74. 7 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    منم توی دوران دانشجویی، یه بار یه امتحان خیلی سختی داده بودیم. یه امتحانی که اگه میفتادی نمیتونستی ترم بعد برش داری و صددرصد شش ماه عقب میفتادیم. اینقدرم امتحانش سخت بود که نگو. صدتا سوال تستی. همیشه بچه ها با یکی دوتا سوال اختلاف پاس میشدن. تا روز اعلام نمره ها هم کسی نمیفهمید پاس میشه یا نه. خیلی استرس داشتیم. آموزش دانشکده ما هم نمره ها رو میزد توی تابلو اعلانات شیشه ای و کل دانشگاه نمره ها رو میدیدن. خلاصه نزدیک روزایی بودیم که قرار بود نمره ها اعلام بشه. منم یه کاغذ آچار برداشتم و اسم همه بچه های کلاسو نوشتم و برای هر کسی یه نمره دادم. اون بچه هایی هم که خیلی خودشیرینی میکردن جلوی استادا و همیشه همینجوری نمره های خوب میگرفتنو نمره ده دادم و انداختمشون. بعد وسط یکی از کلاسا از کلاس رفتم بیرون و وقتی دیدم هیچ کس توی راهرو نیست رفتم نمره ها رو چسبوندم روی شیشه تابلو اعلانات. و رفتم سر کلاس.
    آغو بعد از اینکه کلاس تموم شد و بچه ها اومدن بیرون و نمره ها رو دیدن ، یه اوضاعی شد که نگو. اونایی که افتاده بودن زار زار گریه میکردن. چندتاشون رفتن آموزش و گفتن ما اعتراض داریم. مسءول آموزش هم گفت هنوز نمره ای اعلام نشده که!!!! خلاصه مسءول آموزش اومد پایین و نمره هایی که من اعلام کرده بودمو دید و کلی عصبانی شد که کی این کارو کرده. و همه دنبال این افتادن بفهمن کار کی بوده. منم هیچ وقت خودمو لو ندادم. و الان اعتراف میکنم.
    ولی خیلی حال داد. تونستم حال بچه های خودشیرین کلاسمو بگیرم. همه بچه های کلاس هم خوشحال شده بودن که اینا افتاده بودن :-)))))))
    دانشگاتون دوربین مدار بسته نداره؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  76. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,325 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم یکی از دغدغه های من اون تیکه های آخر تن ماهیه که میمونه تو قوطی [replacer_img]
    اعتراف میکنم که بچه بودم دوست داشتم دندون پزشک بشم، یه بار تو بازی بزور خواهرمو خوابوندم و دندون لقشو با نخ کندم
    اعتراف میکنم پارسال تابستان خونه خالم روضه بود زنا جوگیر شده بودن .منم رفتم تو کولرشون گلاب ریختم .وقتی
    بوی گلاب پیچید تو خونه فکر کردن امام زمان اومده .خونه رفت تو هوا
    مجلس ختم زن همکارمون بود.رفتیم خونشون . با گریه گفت فاطمه پاشو برا مهمونات چایی بیار.منکه یادم نبود اسم مرحومه فاطمه است سریع گفتم ما تازه چایی خوردیم فاطمه خانم زحمت نکش


  78. 10 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهگذر... نمایش پست ها
    اعتراف میکنم یکی از دغدغه های من اون تیکه های آخر تن ماهیه که میمونه تو قوطی [replacer_img]
    اعتراف میکنم که بچه بودم دوست داشتم دندون پزشک بشم، یه بار تو بازی بزور خواهرمو خوابوندم و دندون لقشو با نخ کندم
    اعتراف میکنم پارسال تابستان خونه خالم روضه بود زنا جوگیر شده بودن .منم رفتم تو کولرشون گلاب ریختم .وقتی
    بوی گلاب پیچید تو خونه فکر کردن امام زمان اومده .خونه رفت تو هوا
    مجلس ختم زن همکارمون بود.رفتیم خونشون . با گریه گفت فاطمه پاشو برا مهمونات چایی بیار.منکه یادم نبود اسم مرحومه فاطمه است سریع گفتم ما تازه چایی خوردیم فاطمه خانم زحمت نکش

    ایول ایول اون گلاب و اخری خعلی باحال بود
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  80. 6 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,325 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم تا سنه ۱۳-۱۲ سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!
    اعتراف میکنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو میکردم تو دماغم!!
    اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!

  82. 8 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  83. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهگذر... نمایش پست ها
    اعتراف میکنم تا سنه ۱۳-۱۲ سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!
    اعتراف میکنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو میکردم تو دماغم!!
    اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!
    تو رو خدا دیگه اعتراف نکن. شاید 11 سپتامبر هم کار تو بوده!

  84. 3 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم وقتی 12-11سالم بود روزه میگرفتم یواشکی خوراکی میخوردم خخخخخ

  86. 5 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  87. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,325 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط prv نمایش پست ها
    تو رو خدا دیگه اعتراف نکن. شاید 11 سپتامبر هم کار تو بوده!
    حالا بده 4 تا چیزمیگم بقیه میخندن دلشون وا میشه والا ایششش بدم میاد از اونایی که جلو پیشرفت آدم هارو میگیرن

  88. 7 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  89. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    بچه بودیم کلی سیگارکشیدیم
    از رو پشت بوم مامور انتظامی رو با تیر کمان زدیم و در رفتیم خخخ
    از فروشگاه ها کلی چیز کش می رفتیم . بچه بودیم دیگه
    لاستیک ناظم رو پنچر میکردم دیدم از پنچره داره نگام میکنه
    کلی بال مگس و زنبور قطع کردیم . نیش زنبور دراوردیم
    پای عنکبوت قطع کردیم .
    دخترای فامیل رو با عنکبوت و قورباغه میترسوندیم
    اکثرا رو یادم نمیاد
    یادش بخیر
    کل خلافمون همین یه ذره بود
    امضای ایشان
    عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )

  90. 4 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  91. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پسرک 22 نمایش پست ها
    بچه بودیم کلی سیگارکشیدیم
    از رو پشت بوم مامور انتظامی رو با تیر کمان زدیم و در رفتیم خخخ
    از فروشگاه ها کلی چیز کش می رفتیم . بچه بودیم دیگه
    لاستیک ناظم رو پنچر میکردم دیدم از پنچره داره نگام میکنه
    کلی بال مگس و زنبور قطع کردیم . نیش زنبور دراوردیم
    پای عنکبوت قطع کردیم .
    دخترای فامیل رو با عنکبوت و قورباغه میترسوندیم
    اکثرا رو یادم نمیاد
    یادش بخیر
    کل خلافمون همین یه ذره بود
    اخی نازی همین ی ذره
    شری بودی واسه خودت

  92. 5 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  93. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    اعتراف میکنم یه همچین دوستای دارم من

    مکالمه من و دوستم همین الان


    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۴] سحر:
    پرپری واسه دختر بور عکس و نوشته ای نداری

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۴] پری:نوچ

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۵] سحر2: خاک توسرت

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۵] پری: گمشو خاک توسر خودت

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۵] سحر: پیداکن

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۵] پری: از کجا پیدا کنم

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۶] سحر: نمیدونم باید باید برام پیدا کنی

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۵]پری: نکبت تو قبرم پیدا کنم میگم ندارم

    [۴/۲۶،‏ ۱۹:۵۶] سحر:
    باید داشته باشی من این حرفها نمیفهمم




    :|
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  94. 5 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  95. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اعتراف میکنم ...

    هموووووووون میگم تو به کی رفتی که انقد قفلی هستی!!!!

    کمال هم نشینه که روت اثر کرده.

    مث اینا که حشیش میکشن قفل میکنن رو ی چیز ول نمیکنن

  96. 5 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 5 123 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهر معتاد
    توسط tara1 در انجمن اعتیاد
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 06-19-2015, 01:02 AM
  2. دارم معتاد میشم
    توسط ahmadreza در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 02-24-2015, 11:53 AM
  3. اعترافات جالب و خنده دار
    توسط mahastey در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-20-2014, 04:31 PM
  4. اعتراف میکنم ....
    توسط Reepaa در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-21-2014, 10:52 PM
  5. من اعتراض دارم
    توسط ♥رویا♥ در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2014, 10:08 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد