من سکه میخام ،میخام بدمش به خانومم
آره فاطمه من ی شازده پسرم
ببخش
من سکه میخام ،میخام بدمش به خانومم
آره فاطمه من ی شازده پسرم
ببخش
باورم نمیشه اصلا
نباید این دروغ را میگفتی
حالا اگر دختر خوبی باشی شاید بعدا بیام اعتراف کنم بگم که نه همون دخترم ،شوخی کردم
خخخ با رنگارنگ بودنش موافقم بدجووووور
چه مهربان
من ترجیح میدم مرصع پلو بخورم خخخخخ
خوشمزه اس
عجب اعترافاتیییی....
اعتراف میکنم ن ک ی ر و منکر هم تو سیاست اعتراف گرفتن تو موندن رضا جان....
خوووب با یه پست حسابای همه رو داری رو میکنیااااا ....
منم اعتراف میکنم تو دانشگاه بدجور تقلب میکردم و میرسوندم....
اصا یه چیز فجییییع ...
اونجوری که اواخر تحصیل دیگه از خود مراقبامون تقلب میگرفتیم...
البته بیشتر به جهت فانش این کارارو میکردیم...
واگر نه که ما بچه های خوب ودرس خونی بودیم....
اعتراف میکنم کلیی رقصیدیم الان دیگه درحال بیهوش شدنم ;(فک کنم ساق پامم شکسته5
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
اعتراف میکنم.از اینکه زن داداش ام واسه داداش ام کادو روز مرد خریده و من کوفت ام کادو نگرفتم.حسودیم شد
اعتراف میکنم
سوار تاکسی بودم
راننده تاکسی بقیه پول نداشت بده
.
.
.
.
گفت ایراد نداره داداش جاش یکم جلو تر پیادت میکنم!!
من |:
یکم جلوتر |:
الکیییییییی
من ک مثه تو وروجک نبودم ک
همون دوتا بود ک گفتم
حالا هم اعتراف میکنم ی جوک داشتم نتونستم تایپیکش را پیدا کنم با خلاقیتم اینجا جاش دادم
ههههههههههه چه قدر اعترافاتون خنه دار بود
منم اعتراف میکنم دوهفته پیش که رفته بودم خرید داشتم از پله های پاساژ میومدم پایین همچین گاردم گرفته بودم سربالا سینه جلو خلاصه هرکی نمیدونست فکر میرکرد جز اعضای هفت تفنگدارم هیچی دیگه یه هو پام پیچ خورد توپ شدم زمینحالا روز مادرم بود پاساژم شلوغ شلوغ منم همونجا تو پله اخری نشستم یه نگاه به اطرافم کردم بر عکس صدو سی تا مغازه هم اطرافم بود تو همشونم پر پسر بی شعورا...اون قدر از من خندین که نگو بعضیاشون که دیگه وسط پاساژ غلت میزدن از خنده البته خودمم پوکیده بودما فقط دستمو گرفتم رو صورتمو دور شدم
پسرا مدیونین اگه بهم بخندید
لعنت به من ..چه ساده دل سپردم
لعنت به من...اگر واسش میمردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
یکی بگه که ماه من کی بوده...مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود ...عشق تو بد ترین قسمت بهترین بود
تو دل باروون منو عاشقم کرد..بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد...سهم تو آسمنون و من زمین شد
خخخخخخخخخخخخخخخخهخخ
خداراشکر ما دخترا مجازیم بخندیم کاش من اونجا بودم عجب صحنه ای خخخخخ خدابرای کسی نیاره
لعنت به من ..چه ساده دل سپردم
لعنت به من...اگر واسش میمردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
یکی بگه که ماه من کی بوده...مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود ...عشق تو بد ترین قسمت بهترین بود
تو دل باروون منو عاشقم کرد..بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد...سهم تو آسمنون و من زمین شد
اعتراف کنید خو
لعنت به من ..چه ساده دل سپردم
لعنت به من...اگر واسش میمردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
یکی بگه که ماه من کی بوده...مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود ...عشق تو بد ترین قسمت بهترین بود
تو دل باروون منو عاشقم کرد..بین زمین و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد...سهم تو آسمنون و من زمین شد
اعتراف میکنم الان ک پیام اومد برای کاربران برتر کسانی ک قبلا برنده شدن هم میتونن بیان تو لیست، امیدم را برای گرفتن سکه از دست دادم خخخخ
بااین اوضاع رضا و سعید هم ک دیگه باید گاوصندوق بخرن برای سکه هاشون
بعد من بیام بدزدمشون هاهاهاهاهااهاها
اعتراف میکنم دوران راهنمای اصلاً درس نمیخوندم ، خودمم نمیدونم چطوری درسا رو پاس میکردم ، اصلاً تجدید برا تابستون جزو واجبات بود ، با اینکه درس نمیخوندم برا درس نخوندن کتک نمیخوردم ،
فقط چند بار برا شیطونی تنبی شدم و یک بار بی تقصیر به جای یکی دیگه از ناظم سیلی خوردم اما هیچی نگفتم ، یعنی صدام هم در نیومد
اخی پسرم الان بااین هیکلت برو جلوی ناظمت خودش را خیس میکنه خخخخ
بااون هیکلی ک دیشب عکست رافرستادی و دل مارا بردی نریاااااا، باز ناظمت تو را واسه دخترش لقمه میگیره حخخخ
اعتراف میکنم شش سالم که بود، با خودم فکر کردم چی میشه اگه بتونم سوار جوجه رنگی هام بشم. با این تصور، رفتم یکی از جوجه هامو برداشتم و گذاشتم زیرم!!!!!
چشمتون روز بد نبینه، بدبخت جوجه هه ناله جانگدازی کرد و درجا مرد. منم از ترس رفتم تو کمد قایم شدم.
البته مامانم اصلا دعوام نکرد، تجربه ای بود تو عالم بچگی.
عجب بچه شری
خداراشکر بزرگ شدی
اعتراف می کنم ترم 5 بودم و کلی معدلم پایین بود و من می خواستم ارشد بخونم. باید نمره هام بالا می شد. بعد از یکی از امتحان ها رفتم پیش استاد که بهم بیست بده، تو کل دوران تحصیلم بی سابقه بود.
زیر آب بچه های کلاس و زدم که بچه ها تقلب کردن و استاد دلش سوخت و نمره داد(البته قبل امتحان ها گفته بود که 20 میده)
تنها نمره 20 کلاس بودم، کلی حال کردم. و جز معدود 20 های این استاد.
با اینکه 20 کلی حال داد ولی زیر آب زنی اصلا کار خوبی نیست.
اعتراف من و دوستام همین الان یهویییی
داغ داغ براتون اوردم
[۵/۳، ۲۱:۵۰] پری: بچه ساندویچ دوتا دزدیدم یااااادتووونه😝😝😝😝😝😝 😝😝
[۵/۳، ۲۱:۵۱] الهه2: Khak to saret
[۵/۳، ۲۱:۵۱] پری: الهه خاک توسر خودت نقشه شووومه خودت بود😝😝
[۵/۳، ۲۱:۵۱] الهه2: Ki man?!??
[۵/۳، ۲۱:۵۱] الهه2: Man aslan az in kara nemikonam
[۵/۳، ۲۱:۵۱] پرستو: الهه تو باشگاه گفتی بردار دوتاش برداشتیم عین نخورده ها هیچ کدوممون پول همرامون نبود 😂
[۵/۳، ۲۱:۵۴] الهه2: 😂😂😂😂
[۵/۳، ۲۱:۵۷] پری: بچه ها اصلا عذاب وجدان نداشته باشید برا اون دوتاساندویچ که دزدیم و اگه چیزای دیگه برداشتید نشون جونت جای پول موبایلامون که مدیر جلو خودمون خرد کردن. مینی بوس مدرسه هم رفت رو همشون با خاک یکسان شدن
[۵/۳، ۲۱:۵۸] نازنین: من دیگه حوصلم نمیشه بخونم کمتر فک بزنید
[۵/۳، ۲۱:۵۸] حنا 3: 😂😂😂 الهه گوشی 2میلیونیش خرد شده بود هر هر میخندید
[۵/۳، ۲۲:۰۱] الهه2: 😂😂
[۵/۳، ۲۲:۰۱] پری: من شانس اوردم وقت کردم سیم کارت و باتریم دراوردم بهشون الکی گفتم میخواستم گوشیم ببرم درس کنم که خرد و خاک شیرش کردید😝 هیچ کدومتون خوش شانس تر من نبودید
[۵/۳، ۲۲:۰۱] حنا3: الهی حرومشون بشه خیلی پست بودن گوشی هامون ش************دن. 5نفر بودیم با 9 تا گوشی یادتونه این همه موبایل از کجا زاید
دلم هوای یه چیز ترش کرده
پری همیشه منبع لواشک و ترشک بود
[۵/۳، ۲۲:۰۱] الهه2:😂 kesafataaa. chera be man nemidadid????
[۵/۳، ۲۲:۰۱] پری: الهه سحر و حنا همیشه کنار من بودن دیگه اجازه هم نمیگرفتن مستقیم دست میکردن تو کیفم برمیداشتن 😂
[۵/۳، ۲۲:۰۱] پری: بچه ها روز اخر هم رفتم پروندم بگیرم کادر مدیریت بهم گفت خوشحالیم همگی از دست سومی ها راحت شدیم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم یه بار با دوستم اخبار نگا مردیم دیدیم امریکاییا به یه جا حمله کرده بودن بچه ها همش گریه میکردن و همه جا خراب بود و اینا منم حسابی ترسیدم دوستمم فهمیده بود
بهم گفت قراره امریکا به ایرانم حمله کنه موشک میزنن همه جارو خراب میکنن
منم باورم شده بود
دیگه اومدم خونه رفتم تو اتاقم نشستم با همه عروسکام خدافظی کردم کلیم براشون گریه کردم
یکیشونم خیلی دوست داشتم همش داشتم فکر میکردم کجا بذارمش که اگه خونه اوار شد نریزه روش دردش بگیره
خلاصه 2 ساعت باهاشون وداع کردم بعدم رفتم خابیدم
فقط نمیدونم چرا با مامان بابام خدافظی نکردم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)