سلام دوستان لطفا بیاید خاطره های خنده دارتون رو بگید تا شاد بشیم میدونم که این انجمن برای رفع مشکلات شما دوستان هستش اما گفتم یه تنوعی هم ایجادبشه بد نیست
سلام دوستان لطفا بیاید خاطره های خنده دارتون رو بگید تا شاد بشیم میدونم که این انجمن برای رفع مشکلات شما دوستان هستش اما گفتم یه تنوعی هم ایجادبشه بد نیست
خب اولین نفر. خودمم
به نام خدا
میخوام از خاطرات دبیرستانم بگم این جریان نزدیک سه سالی میشه
[COLOR="#008080"]
خب ماها بچه های تربیت بدنی بودیم هممون پرانرژی اصلا نمیتو نستم اروم سرکلاس بشینم. از ریاضی هم همه متنفر بودیم طرف سمت راست کلاس بچه های شیطون که تو کارای عملی خیلی خوب بودن بچه های سمت چپ کسایی بودن که تو تئوریا. خوب
خلاصه یه روز یه درس دیگه داشتیم ولی له جاش معلم ریاضی امد همه داد بیداد گفتیم ما کتاب نداریم گفت بهتون برگه میدم پای تخته حل میکنیم گفتیم باشه به هممون یکی یه برگه اچار داد بچه خر خونا قشنگ به حرف معلم گوش میدادن و مینوشتن ماها که اصلا حوصلمون نشد یکی بچه ها گفت میاید اسم فامیل گفتیم اره حدود 12نفر بودیم اخر. نشسته بودیم اقا اسم فامیل بازی میکردیم . یکی از اون خود شیرین. ها لو داد معلم فهمید امد بالا سرمون گفت برگه هاتون ببینم همه نشونش دادن یکی از بچه ها گفت خانم لطفا یه کشور با ن بگید معلم بدتر عصبی شد گفت همون باید پول برگه اچار بدیم نفر. سکه 25 تومنی:| حالا سکه از کجا بیاریم به هر بدبختی بود پیدا کردیم بهش دادیم ولی مگه ادم میشدیم باز نشستیم بازی کردن
ولی اون دختر خودشیرین نکبت تلافیش تو باشگاه سرش درآوردیم بسکتبال داشتیم موقع پاس دادن محکم پاس میدادن بخوره بهش
یا تو والیبال از عمد اسپک میزدن رو سر ای بدبختی
منم تو هندبال با توپ هندبال میزدمش. یا کلا بهش پاس نمیدادم هرچی صدام میزد محلش نمیذاشتم انگار وجود خارجی نداره
اخی یادش بخیر عجب دورانی|mellowsmiley |
ویرایش توسط پریماه. : 07-27-2015 در ساعت 11:40 AM
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)