سلام همگی داستان ترسناک جدید آماده هستش : با نام از سام بترس
بازیگران :
سام
نازی
فاطمه
پریماه
سلام همگی داستان ترسناک جدید آماده هستش : با نام از سام بترس
بازیگران :
سام
نازی
فاطمه
پریماه
سااااااااااااامممم
من میخوام مراحل پیشرفتو طی کنم ، هنوز آمادگیشو ندارم چرا منو قاطی بازیتون کردی ?!?!
ووووووویییییییی من میترسم ازین عکسه لطفا شطرنجی کن صحنه های این سریتو
درضمن داستانت ایندفه باید جنایی عشقی باشه گفته باشم
پری هم عشقولیمه
خب فعلا عرضی ندارم
سام تو ریز میبینمت
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
اتفاقا این داستان ژانر اسلشر هستش که معروفه به ژانر دل و روده ای
ابروت میبرم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
هی به این مادرش گفتم انقدر ترشی ماست قاطی نخور بچه مونگول میشه گوش نکرد
حالا بیا تحویل بگیر
خب بریم واسه اولین سری از داستان
سالها پیش در مدرسه ای كوچك در دهكده هالیرز در حوالی شهر نیویورک
پسر بچه ی كوچكی با حالتی آشفته در محوطه حیات مدرسه
با عصبانیت به پاره سنگهای جلو پایش لگد می انداخت
نگاه مایوسش را به پنجره كوچك كلاس انداخت
كه دختری با موهای طلایی در چهارچوبش خودنمایی میكرد
دخترك كه انگار نگاه پسر را حس كرده بود مسیر نگاهش
از روبرو را بطرف پسر برگرداند و لبخندی نثارش كرد دوباره صورتش رو برگردوند
پسر بچه بغضی كرد و پشتش را به پنجره كرد
همان لحظه صدای زینگ زنگ مدرسه سكوت محوطه را شكست
و بلافاصله صدای فریاد و هیاهوی بچه ها حسابی جو را عوض كرد
دختری درشت هیكل همراه دونفر كه گویا نوچه اش بودند با عجله
بسمت پسر آمدند دختر درشت هیكل كه پریماه نام داشت فریاد زد:
هوی سام به چه جراتی پشتت رو بمن میكنی
مثلینكه تنت میخاره سام با ترس رویش رو برگرداند
و با خشم پریماه روبرو شد پریماه مشتی سنگین به سمت
صورت سام پرت كرد كه باعث شد سام با دماغی خونین
روی زمین بیافتد از پشت سرشان صدای نازك دخترك بگوش رسید:
ولش كنید چیكارش دارید!
این داستان ادامه دارد....
برو گمشوووو نشد یه داستان مس ادم درس کنی من خوبه باشم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
خب خداروشکر تا اینجاش خوب بود ، ترسیدم که نکنه دختر درشت هیکل نازی باشه
خودت مگه نگفتی میخوای ملکه شی
بهت میگم لاغر شو دختر درشت هیکل
سام عکست بذار اگه راست میگی ببینمیت
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
درشت هیکل
اینم عکس 2 نفرم با دختر شاد :
هرکی عکس واقعیش نذاره خره
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
ادامه داستان ظهر
اصلا نمیخوام بدونم داستانت چیه
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
از پشت سرشان صدای نازك دخترك بگوش رسید:
ولش كنید چیكارش دارید!
پریماه لبخندی زد و گفت: میبینید بچه ها نگران ساسا جونش شده
بعد بروی سام نیم خیز شد و گفت:
میخوای پول امروزتو بدی یا نه؟
سام با سرعت و ترس دست در جیبش كرد
و اسكناس كهنه ای بیرون كشید هنوز از جیبش درست بیرون نیاورده بود
كه پریماه رو هوا قاپید.و دور شد دخترك بدو بدو بكنار سام اومد
و زانو زد و با مهربانی به سام نگاه كرد.
بیست سال بعد
در دل یك شب صدای هیاهو
خیابان آلتین رو پر كرده بود پریماه با همان صورت خوك مانند و عبوس
خودش در لباس عروسی خیلی خنده دار بنظر میرسید
ولی برعكس پسرک جوانی كه كنارش بود مثل یك عروسك
كه اسیر یك دیو شده باشه بغض كرده و بی صدا اشك میریخت
چند متر آنطرف تر سام با ناراحتی گوشه پیادرو مخفی شده بود
و با حسرت و عصیانبت به آن صحنه نگاه میكرد.
صبح فردای آن روز وقتی پریماه میخواست
از خانه حارج بشه جلوی در خانه یك نامه پیدا كرد
آن را با تردید باز كرد و زوع به خواندنش كرد:
این داستان ادامه دارد
سان چی شد نفهمیدم ?!?!
اولا اسم این دختر موطلایی ساساست ؟؟؟ ( یعنی نازی نیست ؟؟؟ )
دوما پری و سام ازدواج کردن با هم ؟؟ اخه گفتی پری با لباس عروس و سام کنارش .
ویرایش توسط love : 10-17-2015 در ساعت 12:37 PM
آهان نه ساسا منظورش سام بوده . ولی هنوز اسم دختر مو طلاییو نگفته .
سام بدو اسمشو بزار نازی
به حرف این خل و چل شاد گوش نکن
داستان به اینصورته که :
پریماه ( درشت اندام) 20 سال پیش در دوران مدرسه یه پسری به نام سام را اذیت میکنه و حسابی غلدری میکنه واسه اون پسره و حتی باعث مرگ دختر مو طلایی که سام عاشقش بوده میشه در ادامه داستان مشخص میشه قضیه چیه بعد از 20 سال موقع ازدواج پریماه که میرسه اون پسر که 20 سال پیش از پریماه و نوچه هاش نازی و فاطمه کینه به دل گرفته بوده برمیگرده و انتقامی سخت میگیره که در ادامه میخونید
در آخر اینکه دختر شاد خر است با تشکر..
بقیش
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
بعد تاسوعا عاشورا
گمشو اینم برا ما تیریپ عذاداری برداشته
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
تا چشت در آد
وای وای کور شدم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
خب بریم واسه ادامه داستان
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)