صفحه 4 از 7 ... 23456 ...
نمایش نتایج: از 151 به 200 از 348

موضوع: داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

32188
  1. بالا | پست 151

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15607
    نوشته ها
    615
    تشکـر
    1,907
    تشکر شده 458 بار در 284 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اینم فصل چهارم
    بسیار عالی . دستت درد نکنه خسته نباشی

  2. کاربران زیر از ramesh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 152

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اخی مسعود مرد
    پری باران مادررررش بود میفهمــــــــــــــــــــ ـــــــــــــی قاتل

    انتقامشو ازت میگیرم مطمئن باش
    جو گیر شدم
    خونمم که خوردین حرومتون باشه من راضی نیستم اون دنیا باید جواب پس بدین

  4. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 153

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    اخی مسعود مرد
    پری باران مادررررش بود میفهمــــــــــــــــــــ ـــــــــــــی قاتل

    انتقامشو ازت میگیرم مطمئن باش
    جو گیر شدم
    خونمم که خوردین حرومتون باشه من راضی نیستم اون دنیا باید جواب پس بدین
    مرد که مرد



    خونت بشه گوشت تو تنم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 154

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    مرد که مرد



    خونت بشه گوشت تو تنم
    میشه خون تو رگت نه گوشت تنت خخخخ

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  8. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 155

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    میشه خون تو رگت نه گوشت تنت خخخخ

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    هاهموووون
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  10. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 156

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    اخی مسعود مرد
    پری باران مادررررش بود میفهمــــــــــــــــــــ ـــــــــــــی قاتل

    انتقامشو ازت میگیرم مطمئن باش
    جو گیر شدم
    خونمم که خوردین حرومتون باشه من راضی نیستم اون دنیا باید جواب پس بدین
    ملکه شیشه ای من ازت انتظار داشتم برگردی و نجاتم بدی
    جواب خوبی من اینه؟
    دستت درد نکنه

    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  12. کاربران زیر از masoud.avard بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 157

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    مردم هر شب رمان عشقولانه میخونن میخوابن

    ما همم داستان ماورایی میخونیم شب کابوس میبینیم.

    من دیشب تو خواب میدیدن پریماه اومد منو خورد.هی بهش میگفتم منو نخور کثیف ام .دو روزه حموم نرفتم.
    انگار نه انگار .
    چندش دستاشم نشسته بود.

  14. بالا | پست 158

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    مردم هر شب رمان عشقولانه میخونن میخوابن

    ما همم داستان ماورایی میخونیم شب کابوس میبینیم.

    من دیشب تو خواب میدیدن پریماه اومد منو خورد.هی بهش میگفتم منو نخور کثیف ام .دو روزه حموم نرفتم.
    انگار نه انگار .
    چندش دستاشم نشسته بود.
    خخخخخخ تو به دست کثیفش چیکار داشتی جون خودت را نجات میدادی
    میگم پری امروز تپل تر شده

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  15. بالا | پست 159

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    ملکه شیشه ای من ازت انتظار داشتم برگردی و نجاتم بدی
    جواب خوبی من اینه؟
    دستت درد نکنه


    اگه میومدم پریماه منم میکشت بعدش جفتمون میمردیم
    ولی الان که فرار کردم میتونم برگردم هم انتقام تورو بگیرم هم انتقام بارانو
    حالا دیدی زود قضاوت کردی؟دیدی راجع به من بد فکر کردی؟دیدی من فقط به خاطر انتقام خون تو و مادرت فرار کردم نه چیز دیگه
    من خیلی فداکارم باور کن

  16. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 160

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    اگه میومدم پریماه منم میکشت بعدش جفتمون میمردیم
    ولی الان که فرار کردم میتونم برگردم هم انتقام تورو بگیرم هم انتقام بارانو
    حالا دیدی زود قضاوت کردی؟دیدی راجع به من بد فکر کردی؟دیدی من فقط به خاطر انتقام خون تو و مادرت فرار کردم نه چیز دیگه
    من خیلی فداکارم باور کن
    ولی فکر نکنم منم مثل ننم بمیرم :دی
    سامی بیا خصوصی کارت دارم ( امروز حقوق گرفتم،بیا یه صحبتی با هم بکنیم ) :دی
    ویرایش توسط masoud.avard : 09-08-2015 در ساعت 01:28 AM
    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  18. کاربران زیر از masoud.avard بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 161

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    مردم هر شب رمان عشقولانه میخونن میخوابن

    ما همم داستان ماورایی میخونیم شب کابوس میبینیم.

    من دیشب تو خواب میدیدن پریماه اومد منو خورد.هی بهش میگفتم منو نخور کثیف ام .دو روزه حموم نرفتم.
    انگار نه انگار .
    چندش دستاشم نشسته بود.

    نکه خیلییییی چاقییییی. چاق و چله امدم خوردمت متاسفانه از دیشب تاحالا دارم بالا میارم انفلانزا گرفتم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  20. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 162

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    نکه خیلییییی چاقییییی. چاق و چله امدم خوردمت متاسفانه از دیشب تاحالا دارم بالا میارم انفلانزا گرفتم
    واسه اینکه دستاتو نشستی.بهداشت رو رعایت کن قاتل جان

  22. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 163

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    واسه اینکه دستاتو نشستی.بهداشت رو رعایت کن قاتل جان
    وووویییی کی حال داره دست بشوره
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  24. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 164

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    منو رقیب یا دشمن پری نکن
    عشقمون تبدیل به نفرت میشه خخخخخ

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    باهششششششههههه

  26. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 165

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    ولی فکر نکنم منم مثل ننم بمیرم :دی
    سامی بیا خصوصی کارت دارم ( امروز حقوق گرفتم،بیا یه صحبتی با هم بکنیم ) :دی
    کارگردان با هیشکی خصوصی نمیاد مجلات زرد انگ میزنن

  28. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 166

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    چه شود این داستان
    یکم فیلم هندی هم قایش شد
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  30. کاربران زیر از بهشت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 167

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    صصبح ادامشو میزارم

  32. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 168

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    چرا نوشتن داستان دوروز به تاخیر افتاده
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  34. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 169

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    کارگردان رفته بود گل بچینه الان اومد

  36. بالا | پست 170

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    کارگردان بوگو دیگه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  37. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 171

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده (سکانس پنجم )

    صدای پریماه ضعیف و ضعیفتر میشد تا اینكه به پایان جنگل رسید آنجا یه دهكده
    كوچك بود كه ۳ یا چهارتا خونه بیشتر نداشت به اضافه یك كلیسا كوچك.
    سری از اسب پایین پرید و به داخل كلیسا رفت.فضای روحانی کلیسا باعث شد احساس امنیت و آرامش کنه.
    به آرامی قدم برمیداشت و دنبال مادر روحانی میگشت.
    پیرزنی مو سفید و قد بلند از ته سالن به سمتش آمد.
    بله دخترم من مادر روحانی آناهیتا هستم با من کار داشتین؟
    ملکه شیشه ای گفت: اوه . بله میخوام کمکم کنین
    مادر روحانی: چی شده چرا رنگت پریده؟
    ملکه شیشه ای گفت: پریماه برگشته اون میخواست منو بکشه!
    شیطان برشگردونده و قدرتهای شیطانی گرفته.
    و قضایا را از سیر تا پیاز تعریف کرد.
    سپس گفت: میخوام بدونم راهی برای نابودیش هست یا نه؟
    آناهیتا گفت: فقط یه راه . ضد مثلث معجون پیچیده.
    یه راه حل باستانی منتها راه سختی داره
    ملکه شیشه ای با هیجان گفت: باشه لطفا بگین.
    آناهیتا گفت: باید یه کتابچه عمر شیطان بسازیم و نابودش کنیم.
    برای ساختنش به معجون احتیاج داریم که شامل:۱.استخوان کاسه سر پدر پریماه
    ۲.خون یکی از افراد وفادارش۳.و خون دشمنش یعنی تو.به اضافه آب مقدس و انجیل!
    ملکه شیشه ای با تعجب گفت: مورد اول مشکل داره بقیه اشو میشه یه کاری کرد.
    اما استخوام پدر پریماه از کجا گیر بیارم؟
    آناهیتا گفت: فرخ ویشلر یکی از کشیشهای نمونه بود هیچوقت فکر نمیکرد دخترش
    فرزند شیطان بشه!زنش فاطمه برعکس خودش عقاید شیطانی داشت و وقتی پریماه را حامله بود
    دور از چشم شوهرش کتاب شیاطین میخوند و شیطان پرستی میکرد.
    یکروز فرخ زودتر از روزهای پیش به خانه بازگشت و کتاب شیاطین و پیدا کرد
    و از همه چی باخبر شد با کتک همسرشو از خانه بیرون کرد و میخواست او و بچه
    را بکشد.خلاصه فاطمه فرار کرد و به تنهایی در یک گوشه خرابه های جنگل پریماه را به دنیا
    آورد و از همانجا ذات شیطانی داخلش نهاده شد بدها که بزرگ شد و اسرارو فهمید
    و از پدرش کینه داشت پدرش را کشت و سر از بدنش جدا کرد
    اما چند وقت بعد بدلیل نامعلومی مادرش را هم کشت.
    ملکه شیشه ای که شگفت زده شده بود گفت: حالا قبر فرخ کجاست؟
    مادر روحانی گفت: جلوی کلیسای روستای هاروین پشت جنگل زیر دریاچه اونجا توی گودی
    بود و به مرور و سیل چند سال پیش رفت زیر آب!
    ملکه شیشه ای با ناامیدی گفت: یعنی باید بروم زیر آب؟
    آناهیتا گفت: متاسفانه بله...
    ملکه شیشه ای با ناامیدی آنجا رو ترک کرد با نگاهی کنجکاو و مایوس به جنگل انداخت.اما تصمیمش رو گرفته بود سوار بر اسب شد و چهارنل بسمت جنگل تاخت.





    پایان فصل پنجم .(این داستان ادامه دارد....)
    ویرایش توسط sam127 : 09-09-2015 در ساعت 10:46 PM

  39. 4 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 172

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اینم از فصل 5

  41. 3 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 173

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21663
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    من داوطلبم

  43. بالا | پست 174

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سام باید قسمت 6هم بگی چون دیروز نگفتی مال دیروز الان گفتی مال الان نمیشه فردا گفت الان بوگو
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  44. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 175

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    فردا میگم فعلا بمونید تو کف

  46. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 176

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سام بگووووو دیگه اااا
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  48. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 177

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15607
    نوشته ها
    615
    تشکـر
    1,907
    تشکر شده 458 بار در 284 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    راست میگه پریماه قسمت 6 هم آخر شب بذار

  50. 2 کاربران زیر از ramesh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 178

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    فردا میگم فعلا بمونید تو کف
    مادر روحانی به مله شیشه ای گفت بله پسرم؟؟
    چرا همین که معلوم شد ملکه شیشه ای میخواد پریماهو نابود کنه یه دفعه پسر شد
    اقا سام خیلی نژادپرستیا
    زودی اونجارو عوض کن بنویس بله دخترم والا من انصراف میدم
    دخترا گارگردان داره نژادپرس بازی در میاره دیگه براش بازی نکنید

  52. بالا | پست 179

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    مادر روحانی به مله شیشه ای گفت بله پسرم؟؟
    چرا همین که معلوم شد ملکه شیشه ای میخواد پریماهو نابود کنه یه دفعه پسر شد
    اقا سام خیلی نژادپرستیا
    زودی اونجارو عوض کن بنویس بله دخترم والا من انصراف میدم
    دخترا گارگردان داره نژادپرس بازی در میاره دیگه براش بازی نکنید
    پسرم پسرم پسرم پسرم ابروت از این به بعد میبرم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  53. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 180

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نوچچچ قسمت بعدیش فردا فعلا رو این قسمت بحث کنید

  55. بالا | پست 181

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    مادر روحانی به مله شیشه ای گفت بله پسرم؟؟
    چرا همین که معلوم شد ملکه شیشه ای میخواد پریماهو نابود کنه یه دفعه پسر شد
    اقا سام خیلی نژادپرستیا
    زودی اونجارو عوض کن بنویس بله دخترم والا من انصراف میدم
    دخترا گارگردان داره نژادپرس بازی در میاره دیگه براش بازی نکنید
    اشتباه لوپی بود تو شرکت داستان را گذاشتم هولی شد

  56. بالا | پست 182

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    پسرم پسرم پسرم پسرم ابروت از این به بعد میبرم
    اشتباه لپی بود عزیزم رفع شد
    تو که خودت زامبی ای
    زامبی خانوم

  57. بالا | پست 183

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اشتباه لوپی بود تو شرکت داستان را گذاشتم هولی شد
    نخیر قبول نیست چرا به پریماه نگفتی پری اقا؟؟
    یه بارم واسه پریماه اشتباه لپی کن که ری ب ری شم باش دست از سرم برداره
    بش بگو اقا زامبی زشت قاتل

  58. بالا | پست 184

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    اشتباه لپی بود عزیزم رفع شد
    تو که خودت زامبی ای
    زامبی خانوم
    حسود حسود حسود حسود
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  59. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 185

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    به زودی به سراغ فصل بعدی میرویم

  61. بالا | پست 186

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عامو من شیرازیم اون وقت این کارگردان خیلی بی حوصلن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  62. بالا | پست 187

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عکس هاش از خود داستان ترسناک ترن
    خدایی اینارو از کجا میاری
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  63. بالا | پست 188

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    عامو من شیرازیم اون وقت این کارگردان خیلی بی حوصلن
    شب فصل جدید را خیلی بیشتر میزارم

  64. بالا | پست 189

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهشت نمایش پست ها
    عکس هاش از خود داستان ترسناک ترن
    خدایی اینارو از کجا میاری
    خخخخخ خوشگل بید

  65. بالا | پست 190

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    پیش به سوی فصل ششم

  66. بالا | پست 191

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده (سکانس ششم )

    ملکه شیشه ای با ناامیدی آنجا رو ترک کرد با نگاهی کنجکاو و مایوس به جنگل انداخت.اما تصمیمش رو گرفته بود سوار بر اسب شد و چهارنل بسمت جنگل تاخت.صدای بر هم خوردن شاخه ها هم نمایی ترسناک به تاریکی جنگل میداد.
    حدود ۱ ساعت رفت تا به پشت جنگل رسید.
    دریاچه ای نصبتا بزرگ که نور مهتاب داخلش خودنمایی میکرد.
    ملکه شیشه ای دستی در خورجین روی اسب انداخت و یک میخ طویله و طناب محکم برداشت.
    کنار یک سنگ بزرگ به تنه ی درختی تنومند میخ را زد و طناب را دور میخ و سنگ پیچید.
    پاشو داخل آب کرد خیلی سرد بود اما چاره ای نداشت طنابو مهم دور خودش پیچید
    و گره زد برای اینکه زجر نکشه یکدفعه شیرجه به داخل آب زد.

    چشماشو باز کرد زیر آب خیلی تاریک بود و در عمق ۱۰ یا ۲۰ متری زیر آب سایه ی
    کلیسای مخروب را دید احساس یخ زدگی وجودشو پر کرد با آخرین توانش به عمق
    آب رفت و به سیاهی نزدیک شد چراغ قو کوچکش را در آورد و روی سنگ قبرهای
    ترک خورده نگاه کرد تا به اسم فرخ ویشلر رسید با آخرین توانش با کلنگ کوچکی
    که با خودش آورده بود سنگو شکست و خاک ها را با دست کنار زد نفس داشت تمام
    میشد خاک نرم شده بود و گل مانند دستشو فرو گرد و احساس کرد دستش به استخوان
    خورده محکم آنرا بیرون کشد استخوان بازویش بود لبخندی رد که یکدفعه احساس
    خفگی کرد نفسش تمام شده بود و آب داشت ریه هاشو پر میکرد.
    با آخرین توانش بسمت بیرون آب شنا کرد تا به سطح آب رسید کلی سرفه کرد
    تمام تنش سست شده بودهمین که آمد پاشود پاهای یک نفرو دید که از تاریکی جنگل
    بسمتش می آمد اسب که انگار احساس خطر کرده بود بسمت داخل جنگل
    در حالی که شیهه می کشید و گویی کمک میخواست رفت.
    آن شخص شقایق بود! ملکه شیشه ای سریع استخوان را در جورابش و زیر شلوارش قایم کرد.
    و کلنگو محکم گرفت شقایق گفت: مثلینکه مرده!
    و درهالی که در دستش چیزی مثل نیزه بود بسمتش آمد.
    همین که به بالای سرش رسید ملکه شیشه ای با کلنگ محکم به سرش ضربه زد و درجا مرد.
    از آنطرف ستاره با نیزه ای مشابه ضربه ای به پشت ملکه شیشه ای زد و باعث شد ملکه شیشه ای
    زخمی بشه و خون زیاد ی ازش بره سریع کلنگو پرت کرد و به بدن ستاره اصابت کرد
    و باعث شد زخمی بشه.ملکه شیشه ای ضرف کوچکی رو از کوله پشتی بیرون کشید
    دیگه توان نداشت ضرف از خونش پر شد استخوان را داخلش انداخت و بعد آب مقدسو
    اضافه کرد بعد با چاقویی که به کمر شقایق بود خون او را اضافه کرد
    و در نهایت کتاب و بر داشت و دعایی خوندو داخلش انداخت همه چی جور بود ظرف
    شروع به لرزیدن و بخار شدن و قل قل کردن کرد. از وسط جنگل صدایی بی روح فریاد زد
    نه و ظاهر شد او کسی جز پریماه نبود چهره اش از خشم داشت منفجر میشد ملکه شیشه بی حال روی زمین دراز کشیده بود و داشت زجر میکشید میدانست که چیزی به مرگش نمانده ولی................


    پایان فصل ششم ...این داستان ادامه دارد

  67. 5 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  68. بالا | پست 192

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    فصل هفتم فصل آخره و پایان داستان

  69. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  70. بالا | پست 193

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اقا من نمیخوام
    چرا من شیطان پرست کردی
    درضمن دوتا غلط داری طنابو محکم (نه مهم)
    چراغ قوه (نه قو)
    خخخخ
    کارگردان بدجنسسسسسسس

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  71. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  72. بالا | پست 194

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    اقا من نمیخوام
    چرا من شیطان پرست کردی
    درضمن دوتا غلط داری طنابو محکم (نه مهم)
    چراغ قوه (نه قو)
    خخخخ
    کارگردان بدجنسسسسسسس

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    خخخخخخخخخ تند تند نوشتن غلط املایی به همراه میاره

  73. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  74. بالا | پست 195

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اخرش خودم همشونو میکشم هوهوهوهو
    خوشتون اومد
    دنیارو از دست اهریمنا نجات دادم
    ازین به بعد هر کی مشکل داشت بیاد پیش خودم

  75. 3 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  76. بالا | پست 196

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    فصل هفتم فصل آخره و پایان داستان
    فصل هفتمشم الان میذاری؟

  77. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  78. بالا | پست 197

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نوچ فردا میزارم

  79. 3 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  80. بالا | پست 198

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سامی خودت هم بیار تو فیلم ک جذاب تر بشه البته تو نقش منفی
    مثل افخمی

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  81. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  82. بالا | پست 199

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    ایشالا داستان بعدی این داستان دیگه شخصیتی نداره

  83. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  84. بالا | پست 200

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    ملکه شیشه ای چرا طناب رو به یه درخت نبستی؟
    حتما باید میخ میزدی تو زمین؟
    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  85. کاربران زیر از masoud.avard بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 4 از 7 ... 23456 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ارجحیت عروسک بازی نسبت به ماشین بازی برای پسرها!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 04-29-2022, 02:21 PM
  2. شناخت سبزی های پر خاصیت تابستان
    توسط mahastey در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 08-29-2015, 05:39 PM
  3. غار کرفتو، دیواندره، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:33 PM
  4. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد