خدا نکشتت سارا
تنها خدا،آرام بخش دلها
بدبختا اون من نبودم. تو جنگل من تازه از عروسی امدممم شایعه نکنید برید خدارشکر کنید حال ندارم
ساعت 4:25 دقیقه صبح میباشد
امضا: پریماه عشقتون
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
دینگگگگگگ فصل آخر تا لحظاتی دیگر
نفرین شده ( سکانس پایانی)
او کسی جز پریماه نبود چهره اش از خشم داشت منفجر میشد ملکه شیشه بی حال روی زمین دراز کشیده بود و داشت زجر میکشید میدانست که چیزی به مرگش نمانده پریماه بدو بدو بهش نزدیک میشد و شنلش در هوا شناور بود ظرف و محتوایتشهمه تبدیل به یک کتاب کهنه شد که مثل قلب ضربان داشت و میتپیدملکه شیشه ای اونو محکم در مشتش گرفت و بازش کرد وسطش دقیقا چیزی مقثل قلب سیاه بودمیدونست روح شیطانی پریماهه سریع با چاقو به وسطش کوبید و خون سیاه مثل فوارهبیرون زد فریاد پریماه تمام جنگل و لرزوند و با عث شد موجهایی کوتاه در سطح آب دریاچهبوجود بیاید پریماه چهره اش عادی شد و دیگر ترسناک و شیطانی نبود و بی هوش شد.
ملکه شیشه ای هم بالافاصله چشاش سیاهی رفت و بی هوش شد.چیزی نفهمید فقط یکدفعه بهوش آمد روی یک تخت خواب گرم بود داخل اتاقیپر از صلیب کشیش بالای سرش بود احساس آرامش کرد خواست صحبت کنه اما نمیتوانستکشیش گفت: آرام باش دخترم بعد از رفتنت اسب با شیهه کشیدن برگشتفهمیدم بلایی سرت آمده به پلیس زنگ زدم و خودم با اسب آمدموقتی رسیدم آن دو مرده بودند و تو و اون پریماه بی هوش بودین پریماه را با طناب بستمو تحویل پلیس دادم آ دو رو هم بردند اینجا بیمارستان کلیساستمطمئنم پلیسا تورو میبخشند و میدانند دفاع از خود بوده.فردای آنروز دادگاه برگزار شد و پریماه کنار عده ی زیادی پلیس محاکمه شد.و در نهایت به اعدام محکوم شد. ملکه شیشه ای با لباس بیماران ناظر بود.کلانتر عسل صندلی را زیر پای پریماه کشید و پریماه اعدام شد و چهره اش مخوف تر از قبل شده بود
وقتی او را اعدام کردند و مرده بود همچنان لبخند ترسناک و شیطانیش روی لبش بود.و درحالی که طناب دار دور گردنش بود و صورتش سفید شده بود نگاهش روی ملکه شیشه ای مانده بود.
یک شب بعد: نمایی از یک قبرستان بزرگ قبری سیاه و دورافتاده با نام سیاه پریماه ویشلرسکوت حکم فرماست ناگهان دستی از خاک بیرون میزند.
پایان......
پرییییییییییییییییییی
عالی بود.
من عسل و سارا و الان بلاک کردم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
بلاک چیه؟
همین یک نفر میخاستی اینم بمیره والا خخخخخ
همه ی شخصیت های داستان مردن ک دست مزدشون رو ندید عاقا یکی رسیدگی کنه .
سامی اصلا فک نمیکردم مال زمان حال باشه و تلفن باشه ک بخوان زنگ بزن به پلیس خخخخخ
تنها خدا،آرام بخش دلها
اینجا قضیه چیه؟ حوصله ندارم از اولش بخونم
لایک .......... فصل اول خیلی عالی بود خندیدم مرسی
سام
سارا خوبه هااااااا
اصلا من حس میکنم این داستانت هدف داشت
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
داستان تموم شد
پری اون دست مردتو بکن تو قبرا
اعصاب ندارم میام دوباره میکشمت
سام اگه زن خواستی بگو برات یه نفرو از اشناهامون میگیرم
خیلی دختر خوبیه تو کلیسا کار میکنه
بیا حالا که فیلم تموم شد یه عروسیم جور کنیم
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)