-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
شقایق هم اضافه شد
1 کاراکتر دیگه نیازه تا شروع فصل اول داستان
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
خب کاراکتر ها تکمیل شد میریم داشته باشیم فصل اول داستان نفرین شده|worry|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
|happysmiley| وای خیلی امشب خسته شدیم فردا شروع کنیم ولی یکم راجبش توضیح بده:)
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
با دست دیگر قلاده سگش را بهآرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :
پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود
با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كردكه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود
پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
با دست دیگر قلاده سگش را بهآرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :
پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود
با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كردكه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود
پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...
این چیه دیگه سامی؟ نصفه شبی خوابمون نمیبره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
گفته بودم که عکس هم اضافه میکنم تا بیشتر حس ترس را القا کنه|yeah|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
سکانش اولش ترسناک بود باقیش خیلی خیلی هیجانیه زیاد ترسناک نیست حتی عکساش|tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
آآآآآ ینی الان من مردم؟؟؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
پریماه=قاتل روانی
خخخ آخیا
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
گفته بودم که عکس هم اضافه میکنم تا بیشتر حس ترس را القا کنه|yeah|
اقا اگه قراره منو هیولا کنی انصراف میدم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
اقا اگه قراره منو هیولا کنی انصراف میدم
هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه |biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrinsmiley|
باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه |biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrinsmiley|
باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان
من نباید بمیرم چهره شیرین داستانم باید بشم اینارو ضمیمه کن|nono||nono|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه |biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrinsmiley|
باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان
وای من میترسم:24: الان چیکاااررر کنییییممم؟؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
من ترسناک دوست دارم
الان ما باید چیکار کنیم سامی؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
عاقا من خیلی زود مردم.گنا داشتم خوووو
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
من نباید بمیرم چهره شیرین داستانم باید بشم اینارو ضمیمه کن|nono||nono|
کاراکترت مشخصه چهره شیرینننننننننننن ادامه را داشته باش|tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
وای من میترسم:24: الان چیکاااررر کنییییممم؟؟
صبر کنید تا فردا شب ادامه داستان|yeah| فعلا بمونید تو کفففففف
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
کاراکترت مشخصه چهره شیرینننننننننننن ادامه را داشته باش|tonguesmiley|
خب خیالم راحت شد
ولی سامی وای به حالت اگه من وسط داستان مردم گفته باشما|nono||nono|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نمیشه فصل 2روهم الان بزاری؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
ووویییی این عکس چقد عجوزست:24:
بچه ها من عکس پرفایلمم :24: ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
ووویییی این عکس چقد عجوزست:24:
بچه ها من عکس پرفایلمم :24: ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و:24:
عشقم دقت کن خیلی بهت شبیه:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
عشقم دقت کن خیلی بهت شبیه:24:
عشقم میزنم فکت رو میارم رو زمینا:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Baran98
نمیشه فصل 2روهم الان بزاری؟
نوچ|biggrinsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
ووویییی این عکس چقد عجوزست:24:
بچه ها من عکس پرفایلمم :24: ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و:24:
دروغ میگه عکس اصلی همونه که من گذاشتم فقط بدون آرایش|laughingsmiley||laughingsmiley||laughin gsmiley||laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
دروغ میگه عکس اصلی همونه که من گذاشتم فقط بدون آرایش|laughingsmiley||laughingsmiley||laughin gsmiley||laughingsmiley|
ای بدجنس :24:
چه کارگردانییییی:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
ای بدجنس :24:
چه کارگردانییییی:24:
|tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
خداروشکر من عضو نشدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
با دست دیگر قلاده سگش را بهآرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :
پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود
با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كردكه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود
پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
زحل
خداروشکر من عضو نشدم
فک کنم قرار همه رو بخورم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
فک کنم قرار همه رو بخورم
اره.. منکه شانس آوردم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
من الان داشتم پست هارو میخوندم
واااااااااییییییییییی ترکیدم از خنده خیلی باحال بود عجب داستانی بشه اییییییییینننننننننننن
پریماه جونم نگفته بودی همچین ادمی هستی |tonguesmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بهشت
من الان داشتم پست هارو میخوندم
واااااااااییییییییییی ترکیدم از خنده خیلی باحال بود عجب داستانی بشه اییییییییینننننننننننن
پریماه جونم نگفته بودی همچین ادمی هستی |tonguesmiley|
نه به نظر تو من همچنین امدیم؟؟|laughingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
ساااااام بیا فصل 2روبزااااار دیگهههههه
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Baran98
ساااااام بیا فصل 2روبزااااار دیگهههههه
سام رفته. گل بچینه
سام رفته گلاب بیاره
:big-smiley-004:
:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
سلام میخوام یه داستان ترسناک بنویسم که شخصیت های توی داستان بچه های مشاوره هستند نیاز به 7 تا کاراکتر دارم که بیاین اعلام آمادگی کنید اینم بگم داستان قرار نیست جایی منتشر بشه فقط تو همین تایپیک منتشر میشه و بس بیشتر جنبه دور هم بودن و طنز داره
واسه نقش اول پریماه را انتخاب کردم
7 تا دیگه کاراکتر نیازه :
1.پریماه
2.
ملکه شیشه ای
3.آناهیتا
4.ستاره
5. مسعود
6.باران
7. شقایق
8.عسل
====================
فصل اول :
http://forum.moshaver.co/f79/%D8%AF%...40/index6.html
|biggrinsmiley||biggrinsmiley||biggrinsmiley| چه شود ؟
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
خب بریم واسه فصل دوم|biggrinsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نفرین شده (سکانس دوم)
پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود در داخل خیابان یك ولگرد كه از قضیه بی خبر بود در حالی كه از مستی تلو تلو میخورد و آواز میخوند رو به پریماه گفت: هی تو عوضی كی بهت اجازه داده تو قلمرو من قدم بزنی؟ پریماه كه لبه ی كلاهش رو بالا داد با صدای بی روحش گفت:
پریماه ویشلر.مرد ولگرد كه دیگه مستی از سرش پریده بود با ترسیبی نظیر فریاد زد:نههههههههه و شروع به دویدن كرد درست جلوش در یك كوچه ی تاریك
پریماه جلوش ظاهر شد و همانطور كه همیشه آدم می كشت ناخانهای شكسته و كج و كولش كه در اثر شكستگی مثل شمشیر تیز بود داخل گلوی مرد كرد و در حالی كه مثل فواره از رگهاش خون میریخت
دیوانه بار خونش رو مكید و بعد از كشتنش در حالی كه آن لبخند شیطانی رو بر لب داشت لبه ی كلاه رو پایین داد و به بسمت پناهگاه ناشناخته اش رفت.داخل خونه اش پر از تار عنكبوت و كثیفی بود با نشانهای 666 و شیطانی
با خستگی به داخل تخت خواب خاك آلودی كه بشكل تابوتی سیاه بود رفت و خوابید.
صبحی آفتابی شروع روز بعدی بود ملکه شیشه ای یكی از دوستان و آدمهای سابق
پریماه كه عامل ماثری در دستگیری پریماه بود باخیالی آسوده مشغول صرف صبحانه بود.
او كه در گذشته در ۲ تا از قتلهای پریماه دستیارش بود وقتی فهمید یكی از مقتولین
برادر خودش بوده كه بخاطر باج ندادن به پریماه كشته شده بود اظهار پشیمانی كرد
و بعد از رفتن به كلیسا و توبه كردن دشمن خونی پریماه شد و او را لو داد.خودش هم
مدتی بعنوان همدستش در زندان بود. او با خوشحالی در حالی كه روزنامه را میخواند
گفت: تموم شد بالاخره تموم شد خداروشكر.
سپس تلویزیون رو روشن كرد و در همان موقع اخبار از قتل یك مرد ولگرد در خیابان
خبر میداد او به سبك مقتولین پریماه ویشلر كشته شده بود.کلانتر ایالت مرکزی عسل دستور پیگیری این قتل را داده بود و وعده به دستگیری پریماه داده بود ملکه شیشه ای در حالی كه لغمه اش در گلوش پرید و سرفه میكرد تلویزین را خاموش كرد.
یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه
ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.
پایان فصل 2 این داستان ادامه دارد......
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
اینم از فصل دوم|ohno-smiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
عجب داستانیه اقای سام
پریماه قاتل خون اشام |yeah|
زودتر میگفتید اعلام امادگی نقش میکردم خخخ
در نقش روح خخخ
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
اقا ترخدا داستان وسطش عاشقانه بشه :24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fati76
منم هستم|biggrinsmiley|
10 نفر تکمیل شدن
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
10 نفر تکمیل شدن
حیف شد.اشکال نداره|smilingsmiley|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
نفرین شده (سکانس دوم)
پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود در داخل خیابان یك ولگرد كه از قضیه بی خبر بود در حالی كه از مستی تلو تلو میخورد و آواز میخوند رو به پریماه گفت: هی تو عوضی كی بهت اجازه داده تو قلمرو من قدم بزنی؟ پریماه كه لبه ی كلاهش رو بالا داد با صدای بی روحش گفت:
پریماه ویشلر.مرد ولگرد كه دیگه مستی از سرش پریده بود با ترسیبی نظیر فریاد زد:نههههههههه و شروع به دویدن كرد درست جلوش در یك كوچه ی تاریك
پریماه جلوش ظاهر شد و همانطور كه همیشه آدم می كشت ناخانهای شكسته و كج و كولش كه در اثر شكستگی مثل شمشیر تیز بود داخل گلوی مرد كرد و در حالی كه مثل فواره از رگهاش خون میریخت
دیوانه بار خونش رو مكید و بعد از كشتنش در حالی كه آن لبخند شیطانی رو بر لب داشت لبه ی كلاه رو پایین داد و به بسمت پناهگاه ناشناخته اش رفت.داخل خونه اش پر از تار عنكبوت و كثیفی بود با نشانهای 666 و شیطانی
با خستگی به داخل تخت خواب خاك آلودی كه بشكل تابوتی سیاه بود رفت و خوابید.
صبحی آفتابی شروع روز بعدی بود ملکه شیشه ای یكی از دوستان و آدمهای سابق
پریماه كه عامل ماثری در دستگیری پریماه بود باخیالی آسوده مشغول صرف صبحانه بود.
او كه در گذشته در ۲ تا از قتلهای پریماه دستیارش بود وقتی فهمید یكی از مقتولین
برادر خودش بوده كه بخاطر باج ندادن به پریماه كشته شده بود اظهار پشیمانی كرد
و بعد از رفتن به كلیسا و توبه كردن دشمن خونی پریماه شد و او را لو داد.خودش هم
مدتی بعنوان همدستش در زندان بود. او با خوشحالی در حالی كه روزنامه را میخواند
گفت: تموم شد بالاخره تموم شد خداروشكر.
سپس تلویزیون رو روشن كرد و در همان موقع اخبار از قتل یك مرد ولگرد در خیابان
خبر میداد او به سبك مقتولین پریماه ویشلر كشته شده بود.کلانتر ایالت مرکزی عسل دستور پیگیری این قتل را داده بود و وعده به دستگیری پریماه داده بود ملکه شیشه ای در حالی كه لغمه اش در گلوش پرید و سرفه میكرد تلویزین را خاموش كرد.
یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه
ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.
پایان فصل 2 این داستان ادامه دارد......
هووو هووو من پليس شدم پريماه قاتل ميگيرم ميكشمت
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
هووو هووو من پليس شدم پريماه قاتل ميگيرم ميكشمت
پلیس عاشق قاتل بشه چه شود:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
پلیس عاشق قاتل بشه چه شود:24:
من مه دخترم عاشقت نميشم قاتله بلفطره |yeah|
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
من مه دخترم عاشقت نميشم قاتله بلفطره |yeah|
من نمیدونم باید عاشقانه هم بشه:24:
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
من نمیدونم باید عاشقانه هم بشه:24:
سامي پريماه مرد باشه كه من پليس بدي بشم عاشق قاتل بشم
-
پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
asal.kh
سامي پريماه مرد باشه كه من پليس بدي بشم عاشق قاتل بشم
:24:
نه نه دونفر دیگه عاشق بشن من جداشون کنم:24: