صفحه 3 از 6 12345 ...
نمایش نتایج: از 101 به 150 از 265

موضوع: ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

11009
  1. بالا | پست 101


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    پیرزن بد قلق بووووووووووووووووق پدر منو در آورد انقدر وسواسی بود اه ، دقت کردید همه نقشی گرفتم
    من که شوهرش بودم اینایی که گفتینو هیچوقت ندیدم ازش

    پشت سر مرده حرف نزنید لطفاً

  2. بالا | پست 102

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه

    وقتی کریشنا رو از خونه بیرون کردم، خانم بزرگ خیلی ناراحت شد.
    شما باید قبل مزدوج شدن با من ،منو با خانوادتون آشنا میکردین!
    این رسمش نبود آقاااا بزرگ

  3. بالا | پست 103

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    منم نمیشناسم شما فقط تایید کن شب خوش باشد
    شبت بخیر!
    شب شما هم بخیر آقای تجربه!

  4. کاربران زیر از parsana بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 104

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    شبت بخیر!
    شب شماهم بخیر آقای تجربه!
    شاد شدیم!

  6. کاربران زیر از parsana بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 105

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    من که شوهرش بودم اینایی که گفتینو هیچوقت ندیدم ازش

    پشت سر مرده حرف نزنید لطفاً

    عه خب زودتر بگید منظورتون از خانم بزرگ همسرتونه ، من فکک کردم مادربزرگو میگید
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  8. بالا | پست 106

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    شبت بخیر!
    شب شماهم بخیر آقای تجربه!
    شاد شدیم!
    شادی از خودتونه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  9. بالا | پست 107


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    عه خب زودتر بگید منظورتون از خانم بزرگ همسرتونه ، من فکک کردم مادربزرگو میگید
    حالا اگه مادربزرگ باشه باید پشت سرش حرف زد؟

  10. بالا | پست 108

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    حالا اگه مادربزرگ باشه باید پشت سرش حرف زد؟

    الان سر شخص خیالی دعوا میشه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  11. بالا | پست 109


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    شما باید قبل مزدوج شدن با من ،منو با خانوادتون آشنا میکردین!
    این رسمش نبود آقاااا بزرگ
    من ورشکست شدم حواسم سرجاش نیس که.

    دس رو دلم نذار شروع میکنم به خوندنا

    ( فیلم هندیه دیگه )

  12. کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 110


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    الان سر شخص خیالی دعوا میشه
    الان نقش شما چیه دقیقاً؟

  14. بالا | پست 111

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    الان نقش شما چیه دقیقاً؟


    هیچی فصل دومی ام فعلا همه نقشی میدم به خودم عاقد ، کلفت ، طنزپرداز،پارازیت
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  15. بالا | پست 112


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    هیچی فصل دومی ام فعلا همه نقشی میدم به خودم عاقد ، کلفت ، طنزپرداز،پارازیت
    خدایا توبه

    من نقش عروسمو بهتون میدم البته نقش منفی بود اگه قبول میکنید؟

  16. بالا | پست 113

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خدایا توبه

    من نقش عروسمو بهتون میدم البته نقش منفی بود اگه قبول میکنید؟

    نه ممنون من بیشتر نقش مثبت و احساسی میپسندم یک نقش دل کباب کن
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  17. بالا | پست 114


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    نه ممنون من بیشتر نقش مثبت و احساسی میپسندم یک نقش دل کباب کن
    اگه خانم نبودی نقش کریشنا رو میدادیم بهت

    بعد میومدی و میگفتی: اومدم بدبختیتو تماشا کنم دانراج

  18. بالا | پست 115

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    تا چند ساعت دیگر قسمت دوم داستان شبح

  19. بالا | پست 116

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    تا چند ساعت دیگر قسمت دوم داستان شبح
    میشه بگید دقیقا تا چند ساعت دیگه?

  20. بالا | پست 117

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    جلوي آينه ايستاد و خودش را با لباس عروس


    وارانداز كرد لبخندي از خوشحالي زد


    دوستش كه یاسمن نام داشت مدام پشت در سر و صدا ميكرد


    پریماه بدون توجه به اون جلوي آينه نشست و به خودش گفت:


    چيه؟ چرا هول شدي؟؟؟ ديدي بالاخره گيرش آوردي...


    چشمانش رو بست يكدفعه لبخند روي لباش خشك شد


    در يك ثانيه يك چهره غرق خون وشبح شكل رو كه


    چادر سياه و بلندي به سر داشت ديد...


    جيغ كوتاهي كشيد و چشمانش رو باز كرد


    به نفس نفس افتاده بود




    هراسان برگشت و پشت سرش رو نگاه كرد


    از پنجره باد مي وزيد و باعث ميشد پرده ها تكان بخوره


    در همين حال موبايلش بلند زنگ خورد كه باعث شد از جا بپره


    با ديدن تصوير نامزدش نفس عميقي كشيد و گوشي رو برداشت...


    سلام پس كي مياي؟ باشه منتظرتم ...دوست دارم ...خدافظ


    گوشي را سر جايش گذاشت و در رو بازكرد


    يكدفعه دوستش یاسمن مثل جن زده ها پريد جلوش


    پریماه با دلخوري مثل بچه ها دنبالش كرد


    طبقه پايين آقا تجربه و خانومش پارسانا خانوم


    خندان نظارگر اينها شده بودند


    تا اينكه در باز شد و فرخ پسرخاله پریماه با خانوادش وارد شد


    رز مریم خانوم مادر فرخ با روي باز صورت پارسانا خانوم رو بوسيد و تبريك گفت


    اما فرخ با دلخوري به گوشه اي رفت و ماتم گرفته پریماه رو زير چشمي نگاه ميكرد


    فرخ از بچگي عاشق پریماه بود اما پریماه هميشه اونو به چشم برادرش دوست داشت


    ساعتها در گذر زمان بودند ...موقع شام كه رسيد آقا داماد كه امید نام داشت از راه رسيد


    پسري با موهاي جو گندمي و قدي متوسط با كت و شلوار مشكي يكدست


    او كه از قضاياي فرخ و پریماه خبر داشت حتي با فرخ دست هم نداد


    و نرسيده به پيش پریماه رفت...آنها مشغول آماده كردن سور و سات عروسي بودند


    فردا شب در حياط همان خانه جشن عروسي آنها بود


    ساعاتي ديگر گذشت و همه آماده استراحت و خواب شدند


    پریماه از امید خداحافظي كرد و به اتاقش برگشت


    و زودتر از آنكه فكرشو كنه به خواب رفت


    این داستان ادامه دارد......
    ویرایش توسط sam127 : 09-14-2016 در ساعت 01:35 PM

  21. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 118

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    من آواتر مادر عروس گذاشتم!
    پریماه و آقا بزرگ شما هم آواتارتون رو عوض میکردید یکم هیجان بدیم به داستان! @پریماه. @تجربه

  23. بالا | پست 119

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    من آواتر مادر عروس گذاشتم!
    پریماه و آقا بزرگ شما هم آواتارتون رو عوض میکردید یکم هیجان بدیم به داستان! @پریماه. @تجربه
    عروس بذارم؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  24. بالا | پست 120

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    چرا اون به من نگفت دوستت دارم چرا من باید بگم ها؟؟

    وای اقا فرخ هم که هست متاسفم من فقط به چشم برادری میبینم


    امید کیه نکنه شوهرمه انگار قرار دستی دستی منو بدبخت کنید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  25. بالا | پست 121

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    عروس بذارم؟؟
    بلی!

  26. بالا | پست 122

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    چرا اون به من نگفت دوستت دارم چرا من باید بگم ها؟؟

    وای اقا فرخ هم که هست متاسفم من فقط به چشم برادری میبینم


    امید کیه نکنه شوهرمه انگار قرار دستی دستی منو بدبخت کنید
    گفت دیگه من شنیدم تو نشنیدی?


    امید هم با موهای جو گندمیش شاید ۴۰ سالش اینا هم باشه!
    آقاااااا من دخترمو به مرد ۴۰ ساله نمیدممممم!
    قدشم که متوسط!دختر به این رعنایی دارم!آخه حیف نیست?!!
    ویرایش توسط parsana : 09-14-2016 در ساعت 03:26 PM

  27. بالا | پست 123

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    ماشاالله ماشاالله پریماه جان مادر چه خوشگل شدن امشب!

  28. بالا | پست 124

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    تا چند ساعت دیگر قسمت دوم داستان شبح
    من مررررررررررررررررردم ینییییییییییییییییواقعاااااااااااااا که همون دو خط اول داستان من مردم ..اونم سره زااااااااااااااااااا

    واقعاااااااااااااا که

  29. بالا | پست 125

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    من رو با این همهههههه پتانسیل برای ایفای نقش کشتین اقا سام انتخاب بازیگرانتون اصلا خوب نبود ..من دیگه با شما کار نمیکنم .حساب منو تصفیه کنین برم ..فقط با محمدرضا شریفی نیا قرار داد میبندم دیگه

  30. بالا | پست 126

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    من مررررررررررررررررردم ینییییییییییییییییواقعاااااااااااااا که همون دو خط اول داستان من مردم ..اونم سره زااااااااااااااااااا

    واقعاااااااااااااا که
    ننه مرده که میگن شمایی بذار برسی بعد بمیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  31. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 127

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    گفت دیگه من شنیدم تو نشنیدی?


    امید هم با موهای جو گندمیش شاید ۴۰ سالش اینا هم باشه!
    آقاااااا من دخترمو به مرد ۴۰ ساله نمیدممممم!
    قدشم که متوسط!دختر به این رعنایی دارم!آخه حیف نیست?!!
    اگر من 30 سالم دوماد 40 خوبه که
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  33. بالا | پست 128

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    من مررررررررررررررررردم ینییییییییییییییییواقعاااااااااااااا که همون دو خط اول داستان من مردم ..اونم سره زااااااااااااااااااا

    واقعاااااااااااااا که

    چقد بی حوصله ای صبر کن ادامه را بخون

  34. بالا | پست 129

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اگر من 30 سالم دوماد 40 خوبه که
    نه زیاده!

  35. بالا | پست 130

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    نه زیاده!
    نه 10 سال خوبه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  36. بالا | پست 131

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    نه 10 سال خوبه
    من مامانتم میگم زیاده!

  37. بالا | پست 132

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    من مامانتم میگم زیاده!
    من خودم میگم خوبه مامانمم غزل
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  38. بالا | پست 133

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    من خودم میگم خوبه مامانمم غزل
    عههههه!
    فکر کنم تو قسمت های بعد باید بهت میگفتم مامانت غزله!
    ورپریده از کجا فهمیدی مامانت غزله?
    بعدشم مامانت الان تو باغچه همسایه خاکه احتمالا تا الانم تجزیه شده!!!

  39. بالا | پست 134

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    رزمریم مادر فرخ؟

    آقا من درخواست بازی نداده بودم دارین از سوپراستاری من سواستفاده میکنین که فیلمتون فروش بره

    پریماه چشم سفید چطور روت شد با پسر من ازدواج نکنی

  40. بالا | پست 135

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    رزمریم مادر فرخ؟

    آقا من درخواست بازی نداده بودم دارین از سوپراستاری من سواستفاده میکنین که فیلمتون فروش بره

    پریماه چشم سفید چطور روت شد با پسر من ازدواج نکنی
    سلام آبجی!
    میبینی توروخدا دختر بزرگ کردم!
    شده بلای جونم!
    تو چیکار میکنی?
    فرخ چطوره?

  41. بالا | پست 136

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    سلام آبجی!
    میبینی توروخدا دختر بزرگ کردم!
    شده بلای جونم!
    تو چیکار میکنی?
    فرخ چطوره?
    سلام خواهر

    آره والا حق داری

    همون دیگه بهت گفتم این دختر غزل رو بزرگش نکن گوش نکردی که

    شده لنگه مامانش

    فرخ بچم دلش خونه میخوام براش برم خواستگاری همین دوست پریماه

    اسمش یاسمن بود دیگه؟

    وای خدا خودم مردم از خنده

  42. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 137

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    رزمریم مادر فرخ؟

    آقا من درخواست بازی نداده بودم دارین از سوپراستاری من سواستفاده میکنین که فیلمتون فروش بره

    پریماه چشم سفید چطور روت شد با پسر من ازدواج نکنی
    ارزونی خودت اسم قحطی بود تو این دنیایی مدرن گذاشتی فرخ فرخ 10 سالش بود که مامانش به دنیا امد
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  44. بالا | پست 138

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30949
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    104
    تشکر شده 108 بار در 64 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    من نبوووووووودم ایااااااااااااااااااااااا ا داستان نیس بخونم برام نمیاره

  45. بالا | پست 139

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    چقد بی حوصله ای صبر کن ادامه را بخون

    آقا اول داستان رو خوندم که نوشته بود "غزل مرد" |laughings

  46. بالا | پست 140

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط saraha نمایش پست ها
    من نبوووووووودم ایااااااااااااااااااااااا ا داستان نیس بخونم برام نمیاره

    ======

    شبح قسمت اول
    ================




    شب از نيمه گذشته و ماه در آسمان غايب


    ابرهاي پراكنده اي آسمان را پوشانده بود


    در كوچه پس كوچه هاي يكي از محله هاي جنوب شهر


    زني با چادري سياه به ديوار كوچه تكيه زده بود


    لحظاتي گدشت در چوبي خانه اي كه كنارش بود باز شد


    و يك پيرزن هراسان بيرون آمد


    با ديدن زن جوان سري تكان داد و گفت: بيا تو


    تا همسايه ها نيديدن...


    زن كشان كشان وارد خانه شد و در حالي


    كه از درد مثل كرم بخودش ميپيچيد


    ناله ميكرد...!!! پيرزن زير كتف زن را گرفت


    و در حاليكه با نگراني به درو ديوار نگاه ميكرد


    اورا داخل اتاق برد و تمام پرده ها رو كشيد


    همان لحظه صداي جيغ زن و گريه نوزاد تازه متولد شده


    در خانه پيچيد...پيرزن با دستاني خوني پيشاني خيس از عرق


    را پاك كرد و در حالي كه اشك ميريخت كسي را صدا زد


    دختر جواني به نام یاسمن از راه رسيد در حالي كه ترسيده بود گفت:


    مرده....آبجي غزل مرد...


    پيرزن شانه دخترك رو گرفت و گفت:


    خوب گوش كن چي ميگم


    تو كه نميخواي ابرومون تو محل بره


    اين بچه هم حروم زاده شده


    معلوم نيست كدوم بی شرفی پدرشه


    اگه همسايه ها بفهمن ديگه با چه رويي ختم قرآن بگيرم


    همينجا توي باغچه آبجيتو خاك ميكنيم

    ولي حواست باشه مبادا به كسي چيزي بگي


    یاسمن كه به هق هق افتاده بود گفت: پس اون چي ؟


    پيرزن نفس عميقي كشيد و گفت: ادم خير زياده همين امشب


    ميزاريمش در يك خونه آقا تجربه اينا ...پارسانا خانم


    بچه دار نميشه و آرزوش يه بچه اس... مطمئنم نگهش ميدارن


    دم دماي سحر بود یاسمن چادرش رو به سر كرد


    و بچه رو بغچه پيچ برد و جلوي خانه همسايه گذاشت


    آرام در زد و بدو بدو از آنجا دور شد....


    30 سال بعد: همان محله ...خانه آقا تجربه...


    دختر جواني كه لباس عروس بتن داشت خندان از پله ها بالا رفت


    و دوستش در حاليكه سر بسرش ميزاشت ميگفت:


    پریماه راستشو بگو داشتي با آقا داماد صحبت ميكردي


    پریماه هم در حالي كه ميخنديد گفت: به تو چه


    داخل اتاق رفت و در و قفل كرد



    جلوي آينه ايستاد و خودش را با لباس عروس


    وارانداز كرد لبخندي از خوشحالي زد


    دوستش كه یاسمن نام داشت مدام پشت در سر و صدا ميكرد


    پریماه بدون توجه به اون جلوي آينه نشست و به خودش گفت:


    چيه؟ چرا هول شدي؟؟؟ ديدي بالاخره گيرش آوردي...


    چشمانش رو بست يكدفعه لبخند روي لباش خشك شد


    در يك ثانيه يك چهره غرق خون وشبح شكل رو كه


    چادر سياه و بلندي به سر داشت ديد...


    جيغ كوتاهي كشيد و چشمانش رو باز كرد


    به نفس نفس افتاده بود






    هراسان برگشت و پشت سرش رو نگاه كرد


    از پنجره باد مي وزيد و باعث ميشد پرده ها تكان بخوره


    در همين حال موبايلش بلند زنگ خورد كه باعث شد از جا بپره


    با ديدن تصوير نامزدش نفس عميقي كشيد و گوشي رو برداشت...


    سلام پس كي مياي؟ باشه منتظرتم ...دوست دارم ...خدافظ


    گوشي را سر جايش گذاشت و در رو بازكرد


    يكدفعه دوستش یاسمن مثل جن زده ها پريد جلوش


    پریماه با دلخوري مثل بچه ها دنبالش كرد


    طبقه پايين آقا تجربه و خانومش پارسانا خانوم


    خندان نظارگر اينها شده بودند


    تا اينكه در باز شد و فرخ پسرخاله پریماه با خانوادش وارد شد


    رز مریم خانوم مادر فرخ با روي باز صورت پارسانا خانوم رو بوسيد و تبريك گفت


    اما فرخ با دلخوري به گوشه اي رفت و ماتم گرفته پریماه رو زير چشمي نگاه ميكرد


    فرخ از بچگي عاشق پریماه بود اما پریماه هميشه اونو به چشم برادرش دوست داشت


    ساعتها در گذر زمان بودند ...موقع شام كه رسيد آقا داماد كه امید نام داشت از راه رسيد


    پسري با موهاي جو گندمي و قدي متوسط با كت و شلوار مشكي يكدست


    او كه از قضاياي فرخ و پریماه خبر داشت حتي با فرخ دست هم نداد


    و نرسيده به پيش پریماه رفت...آنها مشغول آماده كردن سور و سات عروسي بودند


    فردا شب در حياط همان خانه جشن عروسي آنها بود


    ساعاتي ديگر گذشت و همه آماده استراحت و خواب شدند


    پریماه از امید خداحافظي كرد و به اتاقش برگشت


    و زودتر از آنكه فكرشو كنه به خواب رفت

  47. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 141

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    آقا اول داستان رو خوندم که نوشته بود "غزل مرد" |laughings
    صبر کن صبرررر

  49. بالا | پست 142

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    صبر کن صبرررر
    باشههه چرا میزنی حالا

  50. بالا | پست 143

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    رزمریم مادر فرخ؟

    آقا من درخواست بازی نداده بودم دارین از سوپراستاری من سواستفاده میکنین که فیلمتون فروش بره

    پریماه چشم سفید چطور روت شد با پسر من ازدواج نکنی
    نقشت کمرنگ بود فقط اومدی جلو دوربین رد شدی رفتی ولی شاید نقشتو پر رنگ تر کردم در ادامه

  51. بالا | پست 144

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 876 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...


  52. بالا | پست 145

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    تبلیغ نکنید بچه ها میان جواب میدن بهتون

  53. بالا | پست 146

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نقشت کمرنگ بود فقط اومدی جلو دوربین رد شدی رفتی ولی شاید نقشتو پر رنگ تر کردم در ادامه
    آره دیگه حضور افتخاری داشتم فقط واسه اینکه داستانت بگیره

  54. بالا | پست 147

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ارزونی خودت اسم قحطی بود تو این دنیایی مدرن گذاشتی فرخ فرخ 10 سالش بود که مامانش به دنیا امد
    بزرگ آقا اسمشو انتخاب کرد من هی میگفتم بذارید امید

    نه به جان خودم فک کنم 15 سال بیشترش بود مامانش به دنیا اومد

  55. بالا | پست 148

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    جلوي آينه ايستاد و خودش را با لباس عروس


    وارانداز كرد لبخندي از خوشحالي زد


    دوستش كه یاسمن نام داشت مدام پشت در سر و صدا ميكرد


    پریماه بدون توجه به اون جلوي آينه نشست و به خودش گفت:


    چيه؟ چرا هول شدي؟؟؟ ديدي بالاخره گيرش آوردي...


    چشمانش رو بست يكدفعه لبخند روي لباش خشك شد


    در يك ثانيه يك چهره غرق خون وشبح شكل رو كه


    چادر سياه و بلندي به سر داشت ديد...


    جيغ كوتاهي كشيد و چشمانش رو باز كرد


    به نفس نفس افتاده بود




    هراسان برگشت و پشت سرش رو نگاه كرد


    از پنجره باد مي وزيد و باعث ميشد پرده ها تكان بخوره


    در همين حال موبايلش بلند زنگ خورد كه باعث شد از جا بپره


    با ديدن تصوير نامزدش نفس عميقي كشيد و گوشي رو برداشت...


    سلام پس كي مياي؟ باشه منتظرتم ...دوست دارم ...خدافظ


    گوشي را سر جايش گذاشت و در رو بازكرد


    يكدفعه دوستش یاسمن مثل جن زده ها پريد جلوش


    پریماه با دلخوري مثل بچه ها دنبالش كرد


    طبقه پايين آقا تجربه و خانومش پارسانا خانوم


    خندان نظارگر اينها شده بودند


    تا اينكه در باز شد و فرخ پسرخاله پریماه با خانوادش وارد شد


    رز مریم خانوم مادر فرخ با روي باز صورت پارسانا خانوم رو بوسيد و تبريك گفت


    اما فرخ با دلخوري به گوشه اي رفت و ماتم گرفته پریماه رو زير چشمي نگاه ميكرد


    فرخ از بچگي عاشق پریماه بود اما پریماه هميشه اونو به چشم برادرش دوست داشت


    ساعتها در گذر زمان بودند ...موقع شام كه رسيد آقا داماد كه امید نام داشت از راه رسيد


    پسري با موهاي جو گندمي و قدي متوسط با كت و شلوار مشكي يكدست


    او كه از قضاياي فرخ و پریماه خبر داشت حتي با فرخ دست هم نداد


    و نرسيده به پيش پریماه رفت...آنها مشغول آماده كردن سور و سات عروسي بودند


    فردا شب در حياط همان خانه جشن عروسي آنها بود


    ساعاتي ديگر گذشت و همه آماده استراحت و خواب شدند


    پریماه از امید خداحافظي كرد و به اتاقش برگشت


    و زودتر از آنكه فكرشو كنه به خواب رفت


    این داستان ادامه دارد......
    دارم میترکم از خنده ، فر کنید آقا فرخ ، نامزد پریماه آقای تابناک
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  56. بالا | پست 149

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    چقد بی حوصله ای صبر کن ادامه را بخون
    دلم آب شد ، نقشم چیه میتونم بدونم یا قراره غافلگیر بشم
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  57. بالا | پست 150

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20203
    نوشته ها
    768
    تشکـر
    429
    تشکر شده 847 بار در 477 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    آقااااا سلام...من جا موندم...من الان وسط مسافرتم
    خوندم دو قسمتشو عالی بود ... فقط یه ابهامی برام بوجود اومده
    من دختری جوان بودم که پریماه متولد شد چرااااا الان باهاش دوستم؟
    ای خداااا...اول اینکه از خودم شاکی ام کار خوبی نکرد پریماه رو انداخت به پارسانا
    دوم اینکه مثلا بیست سال از پریماه بزرگترما پری چراااا میوفتی دنبال من مگه همسن توام
    ولی آقا سام عااااالی بود.
    امضای ایشان
    براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...

  58. کاربران زیر از yasamanH بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 3 از 6 12345 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
    توسط sam127 در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 347
    آخرين نوشته: 07-02-2018, 01:00 AM
  2. راه اندازی پیش دبستانی
    توسط سایه هستی در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-25-2016, 02:00 PM
  3. بازی زیبای گانگسترهای دیوانه
    توسط minim در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-14-2015, 09:26 PM
  4. شناخت سبزی های پر خاصیت تابستان
    توسط mahastey در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 08-29-2015, 05:39 PM
  5. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد