صفحه 4 از 6 ... 23456
نمایش نتایج: از 151 به 200 از 265

موضوع: ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

11036
  1. بالا | پست 151

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  2. بالا | پست 152

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    joy صبر کن به زودی وارد داستان میشی

  3. بالا | پست 153

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    joy صبر کن به زودی وارد داستان میشی

    باشه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  4. بالا | پست 154

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    بزرگ آقا اسمشو انتخاب کرد من هی میگفتم بذارید امید

    نه به جان خودم فک کنم 15 سال بیشترش بود مامانش به دنیا اومد
    بزرگ آقا ینی همون آقا بزرگ!
    آقا بزرگ ما اسم فرخ انتخاب کرد???
    خواااااهر چرا باید شوور من اسم بچه تو رو انتخاب کنه?


    Parsana_Brilliant

  5. بالا | پست 155

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط yasamanH نمایش پست ها
    آقااااا سلام...من جا موندم...من الان وسط مسافرتم
    خوندم دو قسمتشو عالی بود ... فقط یه ابهامی برام بوجود اومده
    من دختری جوان بودم که پریماه متولد شد چرااااا الان باهاش دوستم؟
    ای خداااا...اول اینکه از خودم شاکی ام کار خوبی نکرد پریماه رو انداخت به پارسانا
    دوم اینکه مثلا بیست سال از پریماه بزرگترما پری چراااا میوفتی دنبال من مگه همسن توام
    ولی آقا سام عااااالی بود.
    سلام یاسمن جان!خوبی??
    رزمریم میخواست تو رو برای فرخ خواستگاری کنم!
    حالا برو فکراتو بکن بهم خبر بده!

    Parsana_Brilliant

  6. بالا | پست 156

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    اقا عروسی من شما چرا جر میکنید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  7. بالا | پست 157

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اقا عروسی من شما چرا جر میکنید

    مبارکه وکیلم آقا داماد @Tabnak7 و عروس خانم @پریماه. ؟؟
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  8. بالا | پست 158

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    آخ جون آقا سام داره مینویسع داستانو امیدوارم من باشم توش ، ول نقش احساس و دل کباب کن طوری همه دلشون واسم کباب شه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  9. بالا | پست 159

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    مبارکه وکیلم آقا داماد @Tabnak7 و عروس خانم @پریماه. ؟؟
    تابناک؟؟؟؟؟؟
    مگه آقا امید نبودن؟؟؟

  10. بالا | پست 160

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    تابناک؟؟؟؟؟؟
    مگه آقا امید نبودن؟؟؟
    اسم آقای تابناک امیده
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  11. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 161

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    اسم آقای تابناک امیده
    شاید اون امید دیونه باشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  13. بالا | پست 162

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    شاید اون امید دیونه باشه

    امیدوارم خوشبخت بشید
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  14. بالا | پست 163


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    از وقتی خانم بزرگم مرده، چشمام کم سو شده.

    لطفاً داستانو با فونت بزرگتری بنویس سام.

  15. بالا | پست 164

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    از وقتی خانم بزرگم مرده، چشمام کم سو شده.

    لطفاً داستانو با فونت بزرگتری بنویس سام.
    همش تو فکر خانوم بزرگی!!!!!
    اصلا من طلاق میخاام!

    The life is beautiful!!!

  16. کاربران زیر از parsana بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 165

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    همش تو فکر خانوم بزرگی!!!!!
    اصلا من طلاق میخاام!

    The life is beautiful!!!
    فعلل وسط عروسیم هیسسسسس

    من جز مهمونام احوال شما؟
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  18. بالا | پست 166

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    فعلل وسط عروسیم هیسسسسس

    من جز مهمونام احوال شما؟
    عهههه!
    خوبه خودت اومدی!میخاستم دعوتت کنم!

    The life is beautiful!!!

  19. بالا | پست 167

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    عهههه!
    خوبه خودت اومدی!میخاستم دعوتت کنم!

    The life is beautiful!!!

    ممنون من همه جا هستم ، آشنا ببینم میام
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  20. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 168

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    ممنون من همه جا هستم ، آشنا ببینم میام
    تو آشنا نبینی هم میای!

    The life is beautiful!!!

  22. بالا | پست 169

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    تو آشنا نبینی هم میای!

    The life is beautiful!!!
    اسمم تو کل صفحه ارسال ها هست ، عیب نداره آشنا میشیم خب
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  23. بالا | پست 170

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    این دخترم همش با شوفرش منو میپیچونه!
    تو ندیدیش?

    The life is beautiful!!!

  24. بالا | پست 171

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    این دخترم همش با شوفرش منو میپیچونه!
    تو ندیدیش?


    تو یک تاپیک دیدم ولی یادم نیس کدوم
    The life is beautiful!!!


    تو یک تاپیک دیدم ولی یادم نیس کدوم
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  25. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 172

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    بزرگ آقا ینی همون آقا بزرگ!
    آقا بزرگ ما اسم فرخ انتخاب کرد???
    خواااااهر چرا باید شوور من اسم بچه تو رو انتخاب کنه?


    Parsana_Brilliant
    نه منظورم پدر بزرگش بود ( بزرگ آقا تو شهرزاد رو البته )

    من چیکار به شوهر تو دارم خواهر....

  27. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 173

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    شبح قسمت سوم
    =====

    فرخ از ناراحتي خوابش نميبرد و كنار حوض نيلي رنگ


    داخل حياط بزرگ نشسته بود و به مرور خاطرات دوران كودكي اش با پریماه ميپرداخت


    همان لحظه كابوس پریماه شروع شد..همان شبح چادر به سر و خونين بار ديگر


    به سراغش آمد پریماه خيس عرق شده بود و ميلرزيد


    او هر لحظه نزديك و نزديكتر ميشد تا حدي كه پریماه بخوبي صورت جسد گونه اش را ديد



    شبح دستش رو از زير چادر بيرون آورد و بشكل عجيبي اورا سمت خودش كشيد


    پریماه در بين خواب و بيداري ناخواسته از جا بلند شد و بي اختيار به سمت پنجره


    حركت كرد ، همان لحظه فرخ از پنجره پریماه رو ديد كه در خواب با چهره اي پريشون


    شده داشت راه ميرفت..بدو بدو به داخل خونه رفت و پله ها رو طي كرد ..


    از شانسش در قفل نشده بود ...پریماه پنجره رو باز كرده و ناخواسته داشت بيرون ميپريد


    كه فرخ از راه رسيد و اورا گرفت و هر دو داخل اتاق افتادند


    پریماه كه تازه از خواب پريده بود با ديدن فرخ جيغ كشيد


    فرخ هم سعي در آرام كردنش داشت كه امید هراسان از راه رسيد!


    با تصويري كه روبرويش بود ، پریماه با رنگي پريده افتاده كف اتاق


    و فرخ بالاي سرش بدون هيچ حرفي بسمت فرخ حمله ور شد


    و مشت محكمي به صورتش كوبيد ...از سر و صدايي كه بوجود آمد


    باقي اهالي خانه هم از راه رسيدند و آنها رو سوا كردند ...


    آقا تجربه با عصبانيت گفت: يكي بگه اينجا چه خبره؟؟؟


    همين كه فرخ اومد حرفي بزنه ..امید با دلخوري گفت: نصفه شبي


    با پررويي اومده اتاق زن من بزور ميخواست بهش تجاوز كنه...


    آقا تجربه نگاهي به فرخ و سپس نگاهي به پریماه كرد و گفت:


    راست ميگه بابا؟؟؟؟؟پریماه كه هنوز نفس نفس ميزد گفت:


    من هيچي نميدونم ...داشتم كابوس ميديدم اصلا نميدونم چرا از تختم بيرون بودم


    وقتي هم بهوش اومدم فرخ ديدم...


    فرخ تند تند گفت: بخدا اشتباه ميكنيد اون نزديك بود از پنجره بيرون بپره


    خدا ميدونه اگه نرسيده بودم چي بسرش اومده بود...


    امید كه ميخواست يبار ديگه بستمش حمله كنه توسط سايرين مهار شد و گفت:


    دروغگوي كثيف راستشو بگو...عوضي


    اينبار فرخ از جا بلند شد و داد زد: اون تورو نميخواد


    بزور كه نميتوني باهاش عروسي كني


    اون اينقدر ناراحته و از تو بدش مياد كه ميخواست خودشو بكشه!!!!


    پریماه كه ديگه زده بود زير گريه ناله كنان گفت: بس كنيد....اين چرت و پرتا چيه


    من عاشق امیدم...فرخ خفه شو...

    رز مریم خانوم مادر فرخ با دلخوري گفت: فرخ پاشو بريم


    این داستان ادامه دارد.....

  29. بالا | پست 174

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    اینم از سومین قسمت

  30. بالا | پست 175

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    بیچاره پسرم الکی الکی بدنامش کردن

    آقا قبول نیست... باید دیالوگ من میذاشتی :

    خودت خفه شو پریماه چشم سفید گیس بریده

    بعدشم شترررررق بزنه تو گوش پریماه

  31. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 176

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    عههه من چرا نیستم اینجا?

    The life is beautiful!!!

  33. بالا | پست 177

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اینم از سومین قسمت
    یکسری اشکال تایپی داره ، بگم کجاهاس؟
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  34. بالا | پست 178

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    بوگو منم نقشتو حذف کنم

  35. بالا | پست 179

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    بوگو منم نقشتو حذف کنم
    میتونم بپرسم چرا ، خب اشکال تایپی داره مثلا امید رو نوشتید فرخ بده میخوام بگم داستانتان زیباست خراب نشه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  36. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 180

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    میتونم بپرسم چرا ، خب اشکال تایپی داره مثلا امید رو نوشتید فرخ بده میخوام بگم داستانتان زیباست خراب نشه

    شوخی کردم چون تند تند میزارم دیگه وقت نمیکنم اشتباهاتشو برطرف کنید

  38. بالا | پست 181

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    بیچاره پسرم الکی الکی بدنامش کردن

    آقا قبول نیست... باید دیالوگ من میذاشتی :

    خودت خفه شو پریماه چشم سفید گیس بریده

    بعدشم شترررررق بزنه تو گوش پریماه
    خودت خفه شو لعنتی اوه شت

    وای انگار فیلم هندی ها

    معلوم اخرش امید دنبال پول بابام بوده بعدش با فرخ ازدواج میکنم اصلا امید چرا شب خونه ما مونده ها چه پرووووووو هنوز زنش نشدم میاد خونمون میخوابه لعنتی

    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  39. بالا | پست 182

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    خودت خفه شو لعنتی اوه شت

    وای انگار فیلم هندی ها

    معلوم اخرش امید دنبال پول بابام بوده بعدش با فرخ ازدواج میکنم اصلا امید چرا شب خونه ما مونده ها چه پرووووووو هنوز زنش نشدم میاد خونمون میخوابه لعنتی

    بگیر که اومد قوووووووووووووووووووووووو ودددددددددددداااااااااااا اا به من میگی خفه شو؟ دختره ی مجهول الهویه؟؟؟

    کور خوندی رفتی با امید عشقو حال و صفا سیتی عمرا من بذارم فرخ بگیرتت

  40. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 183

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    خودت خفه شو لعنتی اوه شت

    وای انگار فیلم هندی ها

    معلوم اخرش امید دنبال پول بابام بوده بعدش با فرخ ازدواج میکنم اصلا امید چرا شب خونه ما مونده ها چه پرووووووو هنوز زنش نشدم میاد خونمون میخوابه لعنتی

    پریماه با خالت درست صحبت کن!

    The life is beautiful!!!

  42. بالا | پست 184

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    پریماه با خالت درست صحبت کن!

    The life is beautiful!!!
    آخه اینم دختره تو تربیت کردی خواهر؟؟؟

    راه و بیراه داره به من و پسرم فحش میده

    دیگه پامو تو خونت نمیذارم

  43. بالا | پست 185

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    آخه اینم دختره تو تربیت کردی خواهر؟؟؟

    راه و بیراه داره به من و پسرم فحش میده

    دیگه پامو تو خونت نمیذارم
    نه آبجی تو رو خدا ببخش!
    نمیدونم آخه این ورپریده به کی رفته اینقدر بی ادب شده!

    The life is beautiful!!!

  44. بالا | پست 186

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    اقا عرررروسییییی منننننن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  45. بالا | پست 187

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    شفا واجب ، خدا اینا رو بزار تو اولویت @parsana , @پریماه. @رزمریم
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  46. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 188

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    شفا واجب ، خدا اینا رو بزار تو اولویت @parsana , @پریماه. @رزمریم
    وااااااااا

    The life is beautiful!!!

  48. بالا | پست 189

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    وااااااااا

    The life is beautiful!!!
    هیچی ، شما ادامه بدید ، الان من همسایم ام ، خانم ها هیسسسسسسس
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  49. بالا | پست 190

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    اقا عرررروسییییی منننننن
    محاله بذارم با امید ازدواج کنی!
    ندیدی چطور بچه خواهرمو کتک زد!
    دیگه نمیخام امیدو دور ور خونم ببینم!

    The life is beautiful!!!

  50. بالا | پست 191

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    محاله بذارم با امید ازدواج کنی!
    ندیدی چطور بچه خواهرمو کتک زد!
    دیگه نمیخام امیدو دور ور خونم ببینم!

    The life is beautiful!!!
    نه به عروسی دیشبتون نه به الان ، ای بابا ساکت دیگه میدم لولو بخرتتونا
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  51. بالا | پست 192

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    شفا واجب ، خدا اینا رو بزار تو اولویت @parsana , @پریماه. @رزمریم
    من با شما شوخی دارم؟

  52. بالا | پست 193

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    نه به عروسی دیشبتون نه به الان ، ای بابا ساکت دیگه میدم لولو بخرتتونا
    جوی!میگم رز مریم بزنتااااا!!!

    The life is beautiful!!!

  53. بالا | پست 194

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    جوی!میگم رز مریم بزنتااااا!!!

    The life is beautiful!!!

  54. بالا | پست 195

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    من با شما شوخی دارم؟
    ، راستی تو حرم دعات کردم
    نه عذر میخوام
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  55. بالا | پست 196

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    ، راستی تو حرم دعات کردم
    نه عذر میخوام
    خخخخخخ چه جدی شد

    ممنون بابت دعا

  56. بالا | پست 197

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    اوا غذام رو گازه
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  57. بالا | پست 198

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26168
    نوشته ها
    458
    تشکـر
    498
    تشکر شده 272 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    اوا غذام رو گازه
    بچه هم رو گازه من دارم میبینم!

    The life is beautiful!!!

  58. بالا | پست 199

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    شبح قسمت چهارم :

    رز مریم خانوم مادر فرخ با دلخوري گفت: فرخ پاشو بريم


    سپس رو به پارسانا كرد و گفت: آبجي از اول هم گفتم


    اومدن ما به اين عروسي اشتباهه... ديگه بيشتر از اين مزاحمتون نميشيم


    هر سه با دلخوري آنجا رو ترك كردند و پارسانا خانوم هم در حالي كه


    از تأسف سر تكان ميداد ميگفت: اقلا ميذاشتين صبح شه بعد ميرفتين آبجي


    در با صداي بلندي به هم كوبيده شد و سكوت بار ديگه فضاي خانه رو در بر گرفت


    فرداي آنروز روز پر جنب و جوشي بود ...همه خانه رو چراغاني كردند و كلي ميز و صندلي


    داخلش چيدند پریماه كه كمي حالش بهتر شده بود هم گوشه اتاق نشسته بود با یاسمن صحبت ميكرد


    یاسمن با كنجاوي پرسيد: واقعا فرخ ميخواست بهت تجاوز كنه


    پریماه سرشو پايين انداخت و گفت: نميدونم ....از اون بعيده كه همچين كاري بخواد بكنه


    یاسمن با فضولي گفت: اتفاقا برعكس ديروز همش داشت نگاهت ميكرد


    كاملا معلوم بود كه به آقا امید حسوديش ميشه


    پریماه لبهايش رو پيچوند و با حرس گفت: خواهش ميكنم بس كن...


    یاسمن هم ابرو بالا انداخت و گفت: خدا ميدونه و به بحثش خاتمه داد


    آنروز غروب خيلي زود از راه رسيد


    پریماه كه با آرايش زيباتر به نظر ميرسيد


    با غرور جلوي یاسمن قدم ميزد


    مهمانها همه از راه رسيده بودند و حياط كاملا پر شده بود


    چندين نفر هم مشغول ساز زدن و آواز خواندن بودند


    پریماه با دسته گلي كه در دستش بود منتظر امید ايستاده بود


    كه يكدفعه احساس كرد چيز سياه رنگي از پشت سرش با سرعت رد شد


    سريعا سرش رو برگردوند اما اثري از كسي نبود


    همين كه دوباره برگشت یاسمن رو ديد كه با خوشحالي از در وارد شد


    و در حاليكه كل ميكشيد گفت: مژده بده كه آقا داماد اومد


    در بين سرو صداي دست زدن همراهان و بوي اسفند امید با كت و شلوار


    نوع و موهاي آب شونه شده از در وارد شد و دست پریماه گرفت و به سمت خونه راه افتادند


    يك كوچه فاصله داشتند تا به آنجا دورشون رو خانواده چند نفر از اهالي پر كرده بودند


    در همان لحظه پریماه احساس كرد كه نميتواند حركت كنه و وقتي برگشت


    زبانش از ترس بند آمد ....همان شبح سياه پوش با دستان خونينش




    ته لباس عروس رو گرفته و نگه داشته بود وبا زوري وصف نشدني


    اورا به دنبال خود كشيد..پریماه كه در ميان جمعيت گويي گمشده بود


    حتي صدايش هم در نيامد ...امید هم اينقدر مشغول ماچ و بوسه با اهالي


    كه براي تبريك آمده بودند بود حواسش به پریماه نبود...


    شبح او را ده قدم به عقب كشيد تا جلوي يك خانه بسيار قديمي كه درش هم باز بود كشيد


    صاحب آن خانه پيرزني به نام love خانوم بود كه خيلي زن ساكت و گوشه گيري بود


    معمولا با زنهاي همسايه دمخور نبود و با كسي حرف نميزد...




    شبح پریماه را با خودش به داخل خانه كشاند و در با صداي مهيبي بسته شد

    این داستان ادامه دارد....

  59. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 200

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : ...داستان جنایی با بازی بچه های مشاوره...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    شبح قسمت چهارم :

    رز مریم خانوم مادر فرخ با دلخوري گفت: فرخ پاشو بريم


    سپس رو به پارسانا كرد و گفت: آبجي از اول هم گفتم


    اومدن ما به اين عروسي اشتباهه... ديگه بيشتر از اين مزاحمتون نميشيم


    هر سه با دلخوري آنجا رو ترك كردند و پارسانا خانوم هم در حالي كه


    از تأسف سر تكان ميداد ميگفت: اقلا ميذاشتين صبح شه بعد ميرفتين آبجي


    در با صداي بلندي به هم كوبيده شد و سكوت بار ديگه فضاي خانه رو در بر گرفت


    فرداي آنروز روز پر جنب و جوشي بود ...همه خانه رو چراغاني كردند و كلي ميز و صندلي


    داخلش چيدند پریماه كه كمي حالش بهتر شده بود هم گوشه اتاق نشسته بود با یاسمن صحبت ميكرد


    یاسمن با كنجاوي پرسيد: واقعا فرخ ميخواست بهت تجاوز كنه


    پریماه سرشو پايين انداخت و گفت: نميدونم ....از اون بعيده كه همچين كاري بخواد بكنه


    یاسمن با فضولي گفت: اتفاقا برعكس ديروز همش داشت نگاهت ميكرد


    كاملا معلوم بود كه به آقا امید حسوديش ميشه


    پریماه لبهايش رو پيچوند و با حرس گفت: خواهش ميكنم بس كن...


    یاسمن هم ابرو بالا انداخت و گفت: خدا ميدونه و به بحثش خاتمه داد


    آنروز غروب خيلي زود از راه رسيد


    پریماه كه با آرايش زيباتر به نظر ميرسيد


    با غرور جلوي یاسمن قدم ميزد


    مهمانها همه از راه رسيده بودند و حياط كاملا پر شده بود


    چندين نفر هم مشغول ساز زدن و آواز خواندن بودند


    پریماه با دسته گلي كه در دستش بود منتظر امید ايستاده بود


    كه يكدفعه احساس كرد چيز سياه رنگي از پشت سرش با سرعت رد شد


    سريعا سرش رو برگردوند اما اثري از كسي نبود


    همين كه دوباره برگشت یاسمن رو ديد كه با خوشحالي از در وارد شد


    و در حاليكه كل ميكشيد گفت: مژده بده كه آقا داماد اومد


    در بين سرو صداي دست زدن همراهان و بوي اسفند امید با كت و شلوار


    نوع و موهاي آب شونه شده از در وارد شد و دست پریماه گرفت و به سمت خونه راه افتادند


    يك كوچه فاصله داشتند تا به آنجا دورشون رو خانواده چند نفر از اهالي پر كرده بودند


    در همان لحظه پریماه احساس كرد كه نميتواند حركت كنه و وقتي برگشت


    زبانش از ترس بند آمد ....همان شبح سياه پوش با دستان خونينش




    ته لباس عروس رو گرفته و نگه داشته بود وبا زوري وصف نشدني


    اورا به دنبال خود كشيد..پریماه كه در ميان جمعيت گويي گمشده بود


    حتي صدايش هم در نيامد ...امید هم اينقدر مشغول ماچ و بوسه با اهالي


    كه براي تبريك آمده بودند بود حواسش به پریماه نبود...


    شبح او را ده قدم به عقب كشيد تا جلوي يك خانه بسيار قديمي كه درش هم باز بود كشيد


    صاحب آن خانه پيرزني به نام love خانوم بود كه خيلي زن ساكت و گوشه گيري بود


    معمولا با زنهاي همسايه دمخور نبود و با كسي حرف نميزد...




    شبح پریماه را با خودش به داخل خانه كشاند و در با صداي مهيبي بسته شد

    این داستان ادامه دارد....
    ممنون از داستان زیباتون ، کی شبحه حالا؟
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



صفحه 4 از 6 ... 23456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره
    توسط sam127 در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 347
    آخرين نوشته: 07-02-2018, 01:00 AM
  2. راه اندازی پیش دبستانی
    توسط سایه هستی در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-25-2016, 02:00 PM
  3. بازی زیبای گانگسترهای دیوانه
    توسط minim در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-14-2015, 09:26 PM
  4. شناخت سبزی های پر خاصیت تابستان
    توسط mahastey در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 08-29-2015, 05:39 PM
  5. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد