داستان مهاجرت دوست دختر به آمریکا

[n0b0dy]

...

[love]

خب آقای محترم خوندیم ، زودی بقیشو بنویس ببینیم چه کردی !!!

[n0b0dy]

...

[شقایقم]

واااااااااای
میخام بدونم
چی شد
بقیشو بگوووووو
یکم حس ب خرج بده
بقیش کوووووووووووووووووووو

[love]

من از کلمه آقای محترم بدم بیاد be carful
الان ساعت ۲ نصفه شب دیگه حسش نیست بنویسم ولی خوب به زودی داستان اصلی من و اولین و آخرین و تنها عشق زندگیم و کارایی که کردیم رو مینویسم و اینکه مشکل اصلی ای که دارم چی هست
تا الان هرچی گفتم از گذشته بوده که دیگه باش کنار اومدم

خبببب ببخشید

من اولش نوشته بودم (( خب رتبه دو رقمی ...)) گفتم شاید بگی مسخره میکنه !! واسه همین جاش اینو نوشتم ، نمیدونستم ناراحت میشید .

عذر میخوام .

[پریماه.]

27 سالته,,,؟؟؟؟؟؟؟!!!

[mahastey]

خب داستان حالتونو بگید...

[n0b0dy]

...

[mahastey]

عنوانش بهتر شد بخاطر خونواده هاتون واختلافاتون نمیتونستید واقعا زنو شوهر باشید با وجود اینهمه احساس وگرایش؟!

[n0b0dy]

...

[love]

بهتر شد؟ کلمه دوست دختر من و یاد دختر های فاحشه ای میندازه که فقط به خاطر پول با یک پسر دوست شدن

خب خیلی داری سخت میگیری ...

حداقلش اینه که ما اینجا تمامه داستانتو داریم میخونیمو میدونیم عشقت نه فاحشه بوده نه به خاطر پولت باهات بوده .

[رزمریم]

چه داستان جالب و باحالی

خیلی شخصیت پیچیده ای دارین

البته به جز قسمت دعواهاش که ناراحت شدم

[پریماه.]

شما چرا انقد پیچیده صحبت میکنید
یکم بهتر صحبت کنید البته خلاصه

[n0b0dy]

...

[پریماه.]

وقتی ساعت ها مینویسم و اولین جمله ای که میگم اینه که من ۲۷ سالمه بعد یکی میپرسه ۲۷ سالته؟ این منو به حدی عصبانی میکنه که دلم میخاد سر اون طرف رو بکوبم تو دیوار پشت سر هم پشت سر هم انقدر که ببینم دیگه نمیتونه حتی داد و هوار کنه ولی خوب من که دلم نمیاد این کارو بکنم به جاش توی ذهنم این کارو میکنم بارها و بارها خیلی وقتا بعدش احساس آرامش عجیبی بم دست میده

وقتی دوبار میپرسم چون واقعا برام تعجب چون اصلا نوشتتون و حرفهامون به پسر 27 ساله نمیخوره

خدارشکر که دم دست نیستم

بعدشم شما از اول تا اخرش گذشته تلختون تعریف کردید! !
که واقعا ناراحت کنندست


ولی من میگم احتیاجی به این همه تعریف نبود دقیقا مشکل اصلی رو بیان کنید تا دوستان راحتر بتونن راهنمایی کنن

[n0b0dy]

...

[love]

گذشته من تلخ نبوده من اونجور که بوده میخامش و خیلی چیزا رو الان به خاطر اون لحظه ها دارم من خودم رو خیلی دوست دارم از چیزی که توی ذاتمه از چیزی که شدم واسه همین اصلا ناراحت اتفاق های گذشته نیستم ولی دیگران و اطرافیانم مخصوصا عشقم خیر مثل من فکر نمیکنن

خب حالا چرا باقیشو نمیگی .

چرا عشقت از گذشتت ناراحته ?!?!? و مثل تو فکر نمیکنه راجب گذشتت ?!?!

[mahastey]

بهتر شد؟ کلمه دوست دختر من و یاد دختر های فاحشه ای میندازه که فقط به خاطر پول با یک پسر دوست شدن

متن عنوانت طولانی بود
ینی همه دوست دخترا فاحشه ان ...!!! در حالیکه بیشتر پست هایی که اینجا گذاشته شده از بی وفایی دوست دختر ودوست پسره

[mahastey]

هنوز مطلب اصلی اتونو نزاشتین ... میخام ببینم اخر نوشته اتون چیه که اینهمه با تلخی نوشتی

[n0b0dy]

...

[mahastey]

خب میشه بقیه داستانتو بگید
چی صداش میکردید؟

[n0b0dy]

...

[love]

[شقایقم]

بقیش لطفا