سلام
باز اومدم غر بزنم
یکی از علایق مهم زندگی من دونستنه...یعنی بخونم..ببینم و بدونم...مثلا من به هنر مخصوصا سینما موسیقی نقاشی و ادبیات بسیار علاقه دارم.....دلم می خواد درباره با این موضوعات مطالعات مفصل داشته باشم
از اینکه وقتی به کلمه یا مثالی یا اثری در این حوزه های مختلف هنری برخورد می کنم و نمی دونم معنیش چیه یا نمی فهمش عصبی میشم..از اینکه برم تو گوگول سرچ کنم و یه صفحه درباره اش بخونم هم خوشم نمی اید...این کار واسه من یعنی سطحی نگری
دلم می خواد در یک رشته خاص هنری تحصیلات اکادمیک ارشد و دکتری داشته باشم.....
دلم می خواد مطالعه کنم و مطالعه کنم..فیلم ببینم موسیقی گوش کنم..
دلم می خواد تمام فیلمهای سینمایی ایرانی را توی سینما ببینم..سینما رفتن واسم مقدسه.از وقتی که راه می افتم برم سینما احساس خوبی دارم.....حتی ساندویچ های کالباس سینما واسم خوشمزه ترین فست فوتهاست...
دور بر خونه ام پر باشه از اثار نقاشی ایرانی و فرنگی نه فقط ه عنوان دکور..بلکه اثاری که دوست دارم و درباره اش مطالعه کردم...
یکی از بهترین تفریحاتم..گشتن توی کتابفروشی هاست..دست کشیدن به صفحات کاغذی کتاب....
به قول استاد دولت آبادی وقتی کتابها را می بینم حسرت می خورم که چقدر جاهلم چقدر کتاب هست که نخوندم و چقدر مطلب هست که نمی دونم
دوسه تا کتاب دارم درباره با اموزش نوستن رمان...چندتا ایده دارم دوست دارم بنویسمشون اما وقت نمی کنم این اموزشها را دنبال کنم
دوتا وبلاگ دارم که توی کی سینمایی می نوسیم..یکی حرفهای دلم و یکی هم دارم واسه نوشتن درباره با کتابهایی که می خونم..اما خدا شاهده وقتشو ندارم
اما اما اما اما اما
وقت ندارم..همه زندگیم شده مادری کردن همسری کردن..توی 5 سال گذشته دوبار زایمان کردم توی یه روستای دور افتاده زندگی می کنم...خسته ام می دونم این شرایط موقتیه بچه ها بزرگتر و مستقل تر می شن و ما هم برمی گردیم شهر خودمون...اما واقعا خسته ام .همش به خودم این امید را می دم که این شرایط عوض می شه اما از امید دادن به خودم هم خسته شدم
فکر نمی کنم دیگه این بچه ها و این زندگی به من اجازه بدن درس بخونم..اجازه نمی دن دوساعت مداوم یه فیلم ببینم..یک ساعت مداوم مطالعه کنم
همه مجله های سینماییم و ادبیم تلنبار میشه..نهایت بتونم 4 صفحه مطلب مورد علاقه ام را سریع نگاه کنم
همینجوری فیلمهای ندیده ام توی هارد ذخیره میشه.......
من علاوه بر این موضوعات یکه گفتم به اشپزی و کیک پزی علاقه وافر دارم... و همینجور تزیین منزل
اما نه وقت دارم واسه اشپزی نه راستش میتونم بدوجه کمی را به اشپزی اختصاص بدم..اخه وقتی بخوام یه کیک جدید درست کنم یا یه غذای جدید را امتحان کنم راحت یه مبلغی از بودجمون می ره که میشه صرف چیز دیگه ای کرد....
دلم یم خواد به تزیین خونه ام برسم کلی ایده دارم..ایده های ناب...اما نه پولشو دارم..نه اینقدر وقت دارم که بگردم همون ایده ها را با هزینه کم اجرا کنم
واقعا از خوشبینی به اینده خسته شدم...چون می دونم وظایف مادری و همسری نه تنها کم نمیشه که هر دوره زیادتر هم میشه
و اون چیزی که این وسط گم میشه یا باید قیدشو بزنم..خودم هستم کاراکترم هست.زندگی که متعلق به من"من" باشه...نه من"مادر"..نه من "همسر"