نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: درد دل کردن " من "

776
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    درد دل کردن " من "

    سلام
    باز اومدم غر بزنم
    یکی از علایق مهم زندگی من دونستنه...یعنی بخونم..ببینم و بدونم...مثلا من به هنر مخصوصا سینما موسیقی نقاشی و ادبیات بسیار علاقه دارم.....دلم می خواد درباره با این موضوعات مطالعات مفصل داشته باشم
    از اینکه وقتی به کلمه یا مثالی یا اثری در این حوزه های مختلف هنری برخورد می کنم و نمی دونم معنیش چیه یا نمی فهمش عصبی میشم..از اینکه برم تو گوگول سرچ کنم و یه صفحه درباره اش بخونم هم خوشم نمی اید...این کار واسه من یعنی سطحی نگری
    دلم می خواد در یک رشته خاص هنری تحصیلات اکادمیک ارشد و دکتری داشته باشم.....
    دلم می خواد مطالعه کنم و مطالعه کنم..فیلم ببینم موسیقی گوش کنم..
    دلم می خواد تمام فیلمهای سینمایی ایرانی را توی سینما ببینم..سینما رفتن واسم مقدسه.از وقتی که راه می افتم برم سینما احساس خوبی دارم.....حتی ساندویچ های کالباس سینما واسم خوشمزه ترین فست فوتهاست...
    دور بر خونه ام پر باشه از اثار نقاشی ایرانی و فرنگی نه فقط ه عنوان دکور..بلکه اثاری که دوست دارم و درباره اش مطالعه کردم...
    یکی از بهترین تفریحاتم..گشتن توی کتابفروشی هاست..دست کشیدن به صفحات کاغذی کتاب....
    به قول استاد دولت آبادی وقتی کتابها را می بینم حسرت می خورم که چقدر جاهلم چقدر کتاب هست که نخوندم و چقدر مطلب هست که نمی دونم
    دوسه تا کتاب دارم درباره با اموزش نوستن رمان...چندتا ایده دارم دوست دارم بنویسمشون اما وقت نمی کنم این اموزشها را دنبال کنم
    دوتا وبلاگ دارم که توی کی سینمایی می نوسیم..یکی حرفهای دلم و یکی هم دارم واسه نوشتن درباره با کتابهایی که می خونم..اما خدا شاهده وقتشو ندارم
    اما اما اما اما اما
    وقت ندارم..همه زندگیم شده مادری کردن همسری کردن..توی 5 سال گذشته دوبار زایمان کردم توی یه روستای دور افتاده زندگی می کنم...خسته ام می دونم این شرایط موقتیه بچه ها بزرگتر و مستقل تر می شن و ما هم برمی گردیم شهر خودمون...اما واقعا خسته ام .همش به خودم این امید را می دم که این شرایط عوض می شه اما از امید دادن به خودم هم خسته شدم
    فکر نمی کنم دیگه این بچه ها و این زندگی به من اجازه بدن درس بخونم..اجازه نمی دن دوساعت مداوم یه فیلم ببینم..یک ساعت مداوم مطالعه کنم
    همه مجله های سینماییم و ادبیم تلنبار میشه..نهایت بتونم 4 صفحه مطلب مورد علاقه ام را سریع نگاه کنم
    همینجوری فیلمهای ندیده ام توی هارد ذخیره میشه.......
    من علاوه بر این موضوعات یکه گفتم به اشپزی و کیک پزی علاقه وافر دارم... و همینجور تزیین منزل
    اما نه وقت دارم واسه اشپزی نه راستش میتونم بدوجه کمی را به اشپزی اختصاص بدم..اخه وقتی بخوام یه کیک جدید درست کنم یا یه غذای جدید را امتحان کنم راحت یه مبلغی از بودجمون می ره که میشه صرف چیز دیگه ای کرد....
    دلم یم خواد به تزیین خونه ام برسم کلی ایده دارم..ایده های ناب...اما نه پولشو دارم..نه اینقدر وقت دارم که بگردم همون ایده ها را با هزینه کم اجرا کنم
    واقعا از خوشبینی به اینده خسته شدم...چون می دونم وظایف مادری و همسری نه تنها کم نمیشه که هر دوره زیادتر هم میشه
    و اون چیزی که این وسط گم میشه یا باید قیدشو بزنم..خودم هستم کاراکترم هست.زندگی که متعلق به من"من" باشه...نه من"مادر"..نه من "همسر"

  2. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس می کنم برای من "من " شدن سر راهم پر از اشکال و مانع هست..

    ببخشید خیلی زیاد شد
    ممنون از اینکه حوصله می کنید

    خیلی حرف دارم..خیلی دلم پره نمی دونم چیکار کنمشون واسه همین وقتی یهو سر حرفم باز می شه...دیگه نمی تونم مانعشون بشم

  4. 3 کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حس می کنم برای من "من " شدن سر راهم پر از اشکال و مانع هست..

    سلام
    نه راحت باش، صحبت کن!
    آدم تخلیه میشه، اگه بازم چیزی هست می تونی بگی، نذار بمونه اذیتت کنه
    امضای ایشان


  6. 3 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس می کنم برای من "من " شدن سر راهم پر از اشکال و مانع هست..

    می دونم این شرایط موقتیه...بچه ها بزرگتر و مستقل تر میشن

    اما من از این "صبر" کردن خسته ام

    از 5 سال پیش تا حالا خونه نشین شدم زندگیم کاملا فلجه

    صبر کن بچه اولت به دنیا بیاد
    صبر کن شش ماهش میشه بهتر میشه
    صبر کن یک سالش بشه
    صبر کن از مامی و شیر بگیریش
    صبر کن دومی به دنیا بیاد
    صبر کن دومی دندونهاش در میاد اخلاقش بهتر میشه
    صبر کن دو سالش بشه
    صبر کن سه سالش میشه
    صبر کن درس شوهرت تمام بشه
    صبر کن این قسط ها دو سال دیگه تموم میشه
    صبر کن بزرگه بره مهد...
    صبر کن صبر صبر کن صبر صبر

    ای ن همه صبر و خوشبینی خسته شدم..

    فکر نمی کنم دیگه از این نقش مادری و همسری نقش دیگه ای یا خود دیگه ای بتونم داشته باشم

  8. 2 کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حس می کنم برای من "من " شدن سر راهم پر از اشکال و مانع هست..

    می دونم این شرایطی که الان دارم خیلی خیلی خیلی دبه
    می دونم خیلی قوی هستم که دو ساله دارم اینها رو تحمل میکنم

    اما اگر نخوام تحمل کنم باید چیکار کنم؟

    این دختر دومم مخصوصا خیلی اذیت می کنه

    خدا منو ببخشه
    اما چندروز پیش اینقدر اذیت شدم
    که گفتم یا خدا منو بکشه
    یا این دوتا را بکشه

    چون هیچ جور دیگه ای از دست اینهارو رهایی ندارم


    اینارو گفتم الان هم که می نویسم خیلی ناراحت می شم

    از خودم بدم میاد


    اما خیلی خسته ام دیگه

    واقعا وقت واسه نفس کشیدن هم ندارم

    شوهرم هم کمک می کنه
    اما کمک واسه من اینه که وقتی میاد خونه
    درس هم نداره
    خوابش هم رفته
    تا وقتیمی خواد بخوابه اینارو جمع جور کنه
    غذا دادن و دستشویی بردنشون با من
    خوب بقیه کارهاشونو بکنه

  10. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    درود شما نویسنده و رمان نویس خوبی هم میتونید باشید ها- قلمی روان و ادبیات خوبی دارید .
    میتونید مقدمه ومطلب روروان روارائه بدی- تاجایی که من متوجه شدم از بس به خودتون امید دادین و نشده انگیزه و امید رو ازدست دادین و شده رویا وتوخیال و وهم درقالب گله وعقده دارید درقالب گلایه نامه تخلیه میکنید .

    شاید تصمییم درلحظه وتردید وریسک نکردن مانع نرسیدن به اهدافتون شده گاهی ادم چیزی رومیخاد بدست بیاره باید فدا کنه چیزی روبدست بیاره ریسک کنه.
    اینده روما خودمون میسازیم ودستاوردهای ما با خیال وایده تنها بدست نمیاد درکنارش تلاش و همت لازمه خب این همه هنر دارید پتانسیل هست ازاین شاخه به اون شاخه مسلما تلنبار میشه.
    برنامه ریزی وتمرکز روی یک فن ادم رو موفق تر میکنه بهرحال از کم شروع میشه تا هزینه نکنید وبترسید چیزی بدست نمیارید.
    میتونید باهمین هنرهاتون دارید دردنیای مجازی اموزش وفروش یا بیزنس کنید وبلاگ دارید میتونید کارهای دیگه هم بکنید.
    درمورد این بعد مفصل حرف خواهیم زد.
    بهرخال مخارجی که برای نت وقتی صرف باید بازدهی داشته باشه مادر بودن مانع نمیشه شما اینگونه مستاصل شید باید هدف وبرنامه وریسک وتحرک هم در برنامه باشه ازنو شروع کنید با هدف حتی ایده کوچک از صفر شروع بهرحال درمورد بیزنس ووتخصصص وب داری یا فروش انلاین تمایل به راهنمایی ووو من درخدمتتونم یاحق

  12. کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15431
    نوشته ها
    1,975
    تشکـر
    1,705
    تشکر شده 2,460 بار در 1,195 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    سلام دوست عزیز
    مطالبتونو با دل و جون خودم
    راسیتش منم مث شما خیلی ب هنر و موسیقی علاقه دارم و مخصوصا ب کارای هنری(نقاشی،منبت و معرق و...) آشپزیمم خوبه و تزیینات خونه م هم اوکی
    مجرد هستم و شاید اون دغدغه یی ک متاهلی شما دارین رو نداشته باشم
    اما کلی سرم شلوغه و توان رسیدگی ب کارامو ندارم
    ب حدی ب موسیقی وابستگی شدید دارم یک کار رو انقد گوش میدم ک تک تک سازاشو تشخیص میدم و میدونم از چ نوع سازی و چ جایی استفاده شده حتی بدون آموزش نت خوانی ساز میرنم،نقاشی سیاه قلم کار میکنم . اینارو همش بدون آموزش و کلاس رفتن یاد گرفتم
    اینا رو گفتم ک مث شما هم افرادی هستن
    ی برنامه صداو سیما شبکه یک نشون میداد خیلی جالب بود
    از وسایلایی ک قابل استفاده نبود وسایلای تزیینی میساختن از مبل گرفته تا ساعت و لیوان و آجیل خوری و ... ک همش از تنه های درخت یا چوبهای بدون استفاده یا شیشه شکسته و ... بود
    اینا واسه شما هزینه یی نداره
    همه ی وقتتون ک ب آشپزی و بچه داری نمیگذره
    شما میتونین واسه رسیدن ب این خواسته هاتون سحر خیز باشین حتی با بچه هاتون این کارارو انجام بدین
    هم سرگرمی واسه اونا و هم اینکه شما هم ب اون چیزی ک علاقه دارین انجامش میدین
    من خودم همچین کاری انجام میدم هرازگاهی
    و واقعا لذت بخشه
    مهم اینه آدم توو هر شرایطی از زندگیش لدت ببره
    زندگی کنین لمس دقیقه و ثانیه های زندگیتون رو حس کنین
    امضای ایشان
    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستان من آشناست

    در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان

    و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را

    زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند


  14. کاربران زیر از سوگل1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    دقیقا منم میخاستم همینو بگم داشتن ایده تنها کافی نیس هنرو باید جوری اجرا کرد .منم دقت کنید شغل اصلیم گرافیک هست ولی هم روانشناسی کارمیکنم هم پشتیبان نرم افزاری و مدیر امنیت سرور و ...
    خلاصه استعدادهامو برنامه ریزی کردم و ازهمه ب نوعی استفاده دارم چه در دنیای مجازی وچه واقعی -- خوبه پس هنرمندان خوبی اینجا هستن.
    من خودم گرافیک محیطی و خط کار میکنم نقاشی و طراحی این روخانمم - و ی کانون تبلیغاتم داریم و یا درشبکه های مجازی و فروش انلاینم داریم و...
    بهرحال باید درلحظه زندگی کرد ن گذشته ن اینده که هردوحسرتن یاحق

  16. 2 کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    من ی پیشنهاد کوچولو دارم.

    بهتره ی تایمی ررو تحت هر شرایطی به خواستهاتون اختصاص بدید و خانوادتون رو هم با خودتون همراه کنید.مثلا همون مطالعه رو در کنار بچه ها

    به روشه قصه گویی انجام بدید از همسرتونم کمک بخواید.

  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    سلام
    واقعا از همگی دوستان متشکرم

    این قضیه کمبود وقت من واقعا جدیه..یعنی یک بیماری صعب العلاج

    یه تاپیک زده بودم قبلا و اونجا نوشته بودم وضعیت وقت من چه طوریه

    من به خاطر شغل شوهرم توی یک روستای دورافتاده زندگی می کنم و تنها ارتباط من با دنیای متمدن و انسانها..اینترنت هست..به خاطر شرایط اصلا و ابدا نمی تونم از خونه برم بیرون یا حتی توی حیاط برم...

    دخترهام وابسته من هستند...از صبح که بیدار می شوند تا وقتی بخوان فقط منو می خوان..می خوان که باهاشون بازی کنم..باهاشون تی وی ببینم..حتی اگر هم من نقشی در فعالیتشون نداشته باشم....از من می خوان کنارشون بشینم....
    و وقتی هم که سرم روی لبتاپ یا کتاب هست واکنش نشون می دن

    دخترهای من بسیار بدخوابن..اولی بین دو تا سه صبح می خوابه..دومی یک صبح
    صبح روز بعد دومی ساعت هشت بیدار میشه....و دومی یازده

    من واسه اینکه وقت کنم یک اپیزود از یک سریال ببینم یا دو صفحه کتاب خونم باید ساعت 7 صبح بیدار بشم (تصور کنید شب ساعت سه خوابیدم...تازه چندبار هم واسه شیر از خواب بیدار شدم)

    دختر دومم از یک ساعت قبل از بیدار شدن نق می زنه و چشماهشو باز می کنه من نباشم گریه کنون دنبالم میاد خلاصه دومی بیدار میشه تعویض..صبحانه بازی....
    یه چند دقیقه باید تنهاش بذارم برم دنبال کار برنج

    اولی بیدار میشه....تعویض صبحانه بازی...تا ساعتی که نیم ساعت اجازه بدن برم برنج درست کنم

    بعدش دوباره بازی تا باباشون بیاد

    این وسط دومی چون کم خوابیده به شدت غر می زنه و گریه می کنه خودشو می اندازه زمین...

    شوهرم میاد نهار می خوریم..شوهرم و دومی می خوابن و اولی خوابش نمی اید نه خودش می خوابه نه می ذاره من بخوابم.....تا عصر که اولی می خوابه ...باباشون و ذومی بیدار میشن

    شوهرم داره درس می خونه به شدت سرش تو کتابهاش....

    در نیتجه دوباره همه کارهای دومی با منه..بعد اولی بیدار میشه و دوباره بازی و همراهی می خواهد

    اخر شب پدرشون نگه میداره اینهارو تا من یک ساعت کارهایخورش و غذای فردا بکنم...یا بتونم یکم خونه را مرتب کنم

    توی این 24 ساعت.لبتابم روشنه گهگاه میتونم یه سری به برخی سایتها بزنم

    حالا من با این بی خوابی شدید..و خستگی مفرط چون بچه هام از من بازی های پر تحرک میخوان که پابه پاشون بدوم..گرگی بازی کنم برقصم و وووواصلا بازی های نشستنی و خاله بازی و نقاشی و اینهارو قبول ندارن

    می تونم کتاب بخونم؟ می تونم یه فیلم را درست حسابی ببینم؟
    برخی اوقات که بچه ها بذارن و هی نیان توی اشپزخونه و اویزون من بشن
    می تونم روی گوشیم برخی ترکهای سنتی را گوش کنم
    تو ماشین هم نمیشه چون موسیقی مخصوص بچه ها پخش میشه البته باز خداروشکر چون توی خونه ما همیشه اواز و موسیقی سنتی بوده اینها علاقه دارند....یعنی توی ماشین وقتی می خوایم بریم شهر خودمون..توی این مسافت 4 ساعته اجازه می دن نیم ساعت موسیقی سنتی گوش کنیم
    ویرایش توسط Jaban : 05-12-2015 در ساعت 12:00 AM

  19. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    نمی خوام بهونه بیارم..می دونم الان همه کسانی که این نوشته منو می خونن می گن خواب بچه ها را درست کن

    که نمیشه دختر اولم که از کوچیکی همینجوره.....حتی با تجویز دکتر مدتی داروی خواب هم بهش می دادیم تا خوابش تنظیم بشه..اما تا دارو قطع شد همینه
    دخترهام کلا پر انرژین .تصور کنید اینها رو صبح زود بیدار کردیم..بردیمشون پارک..بعد بردیمشون توی شهر و مغازه و سیتی سنتر تابیدن..بعد رفتیم سهر بازی..بعدش رستوان..توی رستورات چرت می زدن..گذاشتیمشون توی ماشین خداشاهده بیست دقیقه تا خونه بابام اینها فاصله بوده اینها خوابیدن..یعنی از نه صبح تا 11 شب سرپا بودن فقط بیست دقیقه خوابیدن
    تا رسیدم خونه بابام اینها اینا دوباره شارژ شدن..و تا دو صبح هردو بیدار بودن و بپر پبر می کردن
    ویرایش توسط Jaban : 05-12-2015 در ساعت 12:01 AM

  21. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    یک سوال دیگه اینه که چرا قبل از ازدواج و مادر شدن به این علایقت نیم رسیدی
    باید عرض کنم خدمتتون قبل از ازدواج من یک کشته طوفان زده وسط یک اقیانس پر تلاطم بودن....با اسمون تاریک...دقیقا بعد از ازدواجم کشتی زندگی من به ساحل ارامش و عشق با اسمون ابی و افتابی رسید..خدایی شوهرم نه کشتی نجات..نه ناجی..شوهرم من خود خداست..خوئ معجزه است
    از وقتی ازدواج کردم و به ارامش و عشق رسیدم..و باقی مسایل ناراحت کننده از بین رفت..تازه وقت پیدا شد که بتونم به این علایقم برسم..
    مخصوصا که شوهرم اهل اواز و ساز و ادبیات و تامل و سخن گفتنه و من در سایه ایشون و با همراهی ایشون تونستم کلی پیشرفت کنم
    ویرایش توسط Jaban : 05-12-2015 در ساعت 12:02 AM

  23. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  24. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    دختر بزرگم از اول مهر می ره مهد..و من و شوهرم برنامه داریم اهسته اهسته در کنار نظم و انضباط مهد..توی خونه هم یه سری قوانین جدید اضافه کنیم

    می دونم با مهد رفتن خوابش تنظیم میشه....

    می دونم فقط 5 ماه دیگه باید تحمل کنم تا برگردم شهر خودمون..و وقت ازاد واسه از ر گرفتن کلاسهای موسیقی و ورزشم دارم

    از وابستگی دختر اولم کم میشه..و دختر دومم هم تقریبا ازاب و گل در میاد

    اما من اینقدر شکسته ام و اینقدر خسته و اینقدر دلزده ام از امیدوارم که دیگه حتی تحمل یک ساعت هم واسم خسته کننده است

  25. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  26. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درد دل کردن " من "

    و اینکه من چرا همه وقتم را در اختیار بچه ها می ذارم
    راستش چون دلم نمی اید
    میبینم اینجا کسی را نداریم باهاش رفت و امد کنیم
    از همه فامیل دور و نزدیک هم که بچه هاشون همبازی بچه های من هستند دوریم4
    مهد هم که نمیریم
    جای تفریحی هم که نیست

    میبینم فعلا توی این شرایط همه زندیگشون منم..دلم نمی اید ازشون دریغ کنم

    گرچه که اغلب اوقات هم با رضایت این کارو نمی کنم ..واقعا خسته ام میکنن
    ویرایش توسط Jaban : 05-12-2015 در ساعت 12:03 AM

  27. کاربران زیر از Jaban بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آهنگ زیبای فریدون اسرایی/ آرمین 2afm
    توسط Dr . Security در انجمن ایرانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 05-11-2015, 10:19 PM
  2. "پرژیا" کجاست و "پرژین" کیست؟
    توسط mahsa42 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 05-26-2014, 06:05 PM
  3. صداپیشه شخصیت"عزیزم ببخشید" چه کسی است؟+عکس
    توسط mahdi2250 در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-11-2014, 08:18 AM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-25-2013, 10:46 PM
  5. فقر در دوران كودكي عامل "سكته مغزي" در دوران بزرگسالي
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-28-2013, 01:17 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد