یعنی چی میتونه باشه که هم گریه داره هم خنده دار
آدمو میبرین تو فکر !
حتماً مربوط به عشق های قدیمیه ؟ پس نگین !
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
داداش رضا فوتبال ورزش ادمای معمولیه ادمای خاص ورزشاشونم خاصه
پری تو که صورتیو بنفش میبینی دیگه انتظاری ازت نمیره
منم یه بار چند سال پیش میخاسم برم مدارکمو بدم برام اسکن بگیرن یه کافی نتی کنار خونمون بود میرفتم اونجا همیشه
سه تا مغازه کنار هم بودن همشونو کاملا شبیه هم بودن
منم رفتم اونجا دیدم یه چیزی جا گذاشتم برگشتم خونه وقتی داشتم میرفتم از سه تا مغازه یکیش چراغش خاموش بود 2 تا چراغش روشن بود اینطوری از مغازه اخر به مغازه اول
روشن - روشن - خاموش کافی نتم مغازه وسطی بودش یعنی اولین مغازه ای که روشن بود از سمت خونه ی ما
منم رفتم خونه یکم طول کشید تا اون مدرکمو پیدا کنم وقتی برگشتم دیدم اولین مغازه ای که چراغش روشن بودو گرفتم میخاسم برم تو دیدم درش بستست اولش فکر کردم گیر کرده دیگه چند دیقه بعدش با دوتا دستم میله های در مغازه رو گرفته بودم داشتم با در کشتی میگرفتم اعصابم به هم ریخته بودمدارکمم همه اون تو بود منم دقیقه نود اومده بودم واسه ثبت نام دیگه وقت نداشتم ترسیدم بسته باشه نتونم دیگه کاری بکنم
یه پسره ام از شانس قشنگ من از اولش اونجا بود همش نگا میکرد منم نمیدونستم واسه چی نگا میکنه
همینطوریم که داشتم با در کشتی میگرفتم یه چیزی گفت من نشنیدمفقط یه تشرم به اون رفتم
بعدش اومد گفت این مغازه منه چیکارش داری داری درشو میکنی
گفتم مغازه تو چیه اینجا کافی نته گفت بغل دستتو نگا کن نگاه کردم دیدم مغازه کناری کافی نته من اصلا نگا نکرده بودم
نگو وقتی من رفته بودم خونه مغازه اخری خاموش کرده رفته مغازه اولیم همون موقع اومده چراغاشو روشن کردهیعنی اینطوری از اخر به اول خاموش - روشن - روشن
ااینطوری شد که من کلا ضایع شدم
تا یه ماه بعدم که میخاسیم ازون کوچه بریم زیاد از خونه بیرون نمیومدم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)