نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: شاید این داستان جالب باشه.

574
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    شاید این داستان جالب باشه.

    حکایت سقراط و مرد رنجیده
    روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
    سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت :
    خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .
    سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟
    مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود .
    سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟
    مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
    سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار «می‌دانستی».
    آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟
    و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟
    اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟
    بیماری فکری و روان نامش غفلت است. باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند در آن لحظه بیمار است.

  2. 6 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاید این داستان جالب باشه.

    جالب بوداقای prvممنون

  4. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    prv

  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شاید این داستان جالب باشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    جالب بوداقای prvممنون
    ملکه شیشه ای جان، من دخترم، اسم کاربری طوریه که همه فکر می کنن مذکرم.

  6. کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاید این داستان جالب باشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط prv نمایش پست ها
    ملکه شیشه ای جان، من دخترم، اسم کاربری طوریه که همه فکر می کنن مذکرم.
    معذرت.من بایکی دیگه ازکاربرااشتباه گرفتم
    شمااین تایپیکوبراحکایت گذاشتن درست کردین؟
    بازم حکایت میذارین؟

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شاید این داستان جالب باشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    معذرت.من بایکی دیگه ازکاربرااشتباه گرفتم
    شمااین تایپیکوبراحکایت گذاشتن درست کردین؟
    بازم حکایت میذارین؟
    خواهش عزیزم
    راستش این داستان و جایی خوندم، اینجا کپی کردم. اگر کسی می خواد حکایت بزاره که خیلی خوبه ولی خودم فکر نکنم چون وقت نمی کنم.

  9. کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاید این داستان جالب باشه.

    تکه ای که دوستش نداری......

    شيوانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می‌کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می‌کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد.
    شیوانا از مرد نانوا پرسید: “آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الان مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟”مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد: “من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی‌ام بهتر شد اینکار را ترک می‌کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می‌شوم.”شیوانا سری تکان داد و گفت: “متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می‌دهد بخشی از وجود او می‌فهمد که قادر به این کار هست. این بخش همه عمر با انسان می‌آید. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می‌دهد. کم‌کم انسان‌های اطرافت هم می‌فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از تو فاصله می‌گیرند. تو کم‌کم تنها می‌شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است و در کلک زدن مهارت دارد با تو می‌ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه‌ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی!
    اگر آن‌ها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می‌زنند، می‌دانستند که بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آن‌ها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می‌شود و همیشه همراهشان می‌آید، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف حتی برای امتحان هم نمی‌رفتند…

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM
  2. دستات تو دستای کیه؟
    توسط Alisbi در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 01-06-2015, 02:05 PM
  3. مراکز مشاوره شهرستان های استان خوزستـان
    توسط *P s y C h e* در انجمن معرفی مراکز روانشناسی و مشاوره در استانها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-20-2013, 12:39 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد