نقل قول میکنیم
نقل قول میکنیم
ماهرخی چشم و چراغ سپاهنوشته اصلی توسط Mohammad.
نایب اول به وجاهت چو ماه
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مراد بخش دل بیقرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
همان ستاره ی دنباله دار قلب منی
شهاب هر شب من، عارفانه بیا
یکی را که در بند بینی نخند
مبادا که روزی بیفتی به بند
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
آن که دائم هوس سوختن ما میکرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد
به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد
در مذهب عاشقان قرار دگر است
وین باده ناب را خمار دگر است
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کار دگر است و عشق کار دگر است
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
که از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
تا زبند زلف او قصد رهایی می کنم
می دهد بر زلف مشکین پیچ و تاب دیگری
یک چشمم اشك بود یک چشمم خون
آن لحظه جنون بود و جنون بود و جنون
نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند
بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می ماند
در شهر تو میخانه زیاد است، ولی من...
شوریده و دیوانه زیاد است، ولی من...
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
نادره پیری ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روی پند
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
از شروع این جهان , مرد از پی زن می دوید
از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد..
از داغ غمت هرکه دلش سوختنی نیست
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست
دوست دارم ، دورِ تو پروانه باشم روز و شب
شمعِِ من باشی و در من شعله ها بر پا کنی
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟
بچه ها نظرتون چیه از خودمون شعر بگویم؟
یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم
نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم
من که استعدادم تو این زمینه منفیه .
یعنی شعر های خودمونو بگیم؟؟
همه مثل همیم عوضش هم سرعت پستا میاد پایین هم کلی میخندیم
آره
من سالها باید بشینم تا یه مصرع جفتو جور کنم
در دلم پی در پی زلزله میآد
که خدا من چه کنم پنجشنبه رو
دیدی مسیلی (میس الی) خودش گفت فقط يه بار امتحان میکنیم اگه نخواستید روال قبلو ادامه میدیممن سالها باید بشینم تا یه مصرع جفتو جور کنم
وه که به آتیش میکشه چشم تو حال و روز من
کجایی تو نیومدی دلم شده خونه غم
من به دام تو افتادم ای کنکور ارشد
چگونه از تو من شم رد
در دام توام ای یار
تا کی شوم فارغ ازین حال
لال میشود زبانم
تا که بینم تو را
ای بابا ای بابا این که شد معر حالا
من گفتم شعر بگید بیخیال بچه ها
ای که رویت مورفین دردهای من
آی تا به پایان برسانی همه دردهای مرا
ویرایش توسط love : 05-03-2016 در ساعت 10:58 PM
عجبا اندر عجبا
خود زما گفتی ببافیم جفنگ
آمدی تو شدی
هم درد و هم درمان درد های من
ویرایش توسط miss eli vrn : 05-03-2016 در ساعت 11:00 PM
نه بگید شعر سپید و نسرایید شعر نو
مگه من گفتم بسازید شماها باقالی پلو
وای من! ماهی افتاده در دام صیاد
او بکشتشت و بپختشت و بخوردش
ویرایش توسط miss eli vrn : 05-03-2016 در ساعت 11:05 PM
شما باز بیا بگو من شاعرم
بسرا یه شعر خوب تا که دلم
تازه شه از نفس شعرای تو
اینجوری میره به باد حرفای تو
آقا بریم روال قبل. واو بدید
وای که این پنجره باز میشود
یار به دیدار یار هویدا میشود
الان یکی بیاد این چندتا پست آخرو بخونه میگه معلوم نیس اینا چندروزه دارن مشاعره میکنن یه سره که چل شدن
وای که چقدر خندیدم خخخخخخخالان یکی بیاد این چندتا پست آخرو بخونه میگه معلوم نیس اینا چندروزه دارن مشاعره میکنن یه سره که چل شدن
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
وصال تو ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
دلم تا برایت تنگ میشود
می‌نشینم اسمت را می‌نویسم
می‌نویسم
می‌نویسم
بعد می‌گویم این همه او!
پس دلتنگی چرا؟
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)
نظرت چیه؟