مشاعره

[ستیلا]

دردم از یار است ودرمان نیز هم ...دل فدای او شد وجان نیز هم

فراق

دوستان لطفا در انتخای کلمات یه کم دقت کنید .

تن شاعرای ایران زمین رو تو گور نلرزونید .

[hamidrm]

مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟

عجب ز اینه ی قلب تو ، که در آن نقش
ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است

رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است

پریشان

[miss eli vrn]

مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟

عجب ز اینه ی قلب تو ، که در آن نقش
ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است

رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است

پریشان

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

باده

[ستیلا]

مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟

عجب ز اینه ی قلب تو ، که در آن نقش
ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است

رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است

پریشان

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل

همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

شیشه

[miss eli vrn]

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل

همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

شیشه

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

قایق

[ستیلا]

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند

نوح

[پریماه.]

دونه دونه اشکام رو گونه هام

وقتی تو نباشی اینا باهام

میمونی تو قلبم واسه همیشه

[love]

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند

نوح

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

جان

[ستیلا]

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

جان

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم.......این متاعیست که هر بی سر وپایی دارد.

قطره

[hamidrm]

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم.......این متاعیست که هر بی سر وپایی دارد.

قطره

قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :


در فضا

همچو من در چاه تنهائي رها

مي زند در موج حيرت دست و پا

خود نمي داند كه مي افتد كجا !

قاصدک

[love]

قاصدک چند صباحیست که من معتکف پنجره ام

تا بیایی و بشینی به برم

سوزان

[hamidrm]

يک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
تا آب کند اين دل يخ بسته ي ما را

ترنم

[Mohammad313]

قاصدک چند صباحیست که من معتکف پنجره ام

تا بیایی و بشینی به برم

سوزان

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش

اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش

طنازی

[Mohammad313]

يک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
تا آب کند اين دل يخ بسته ي ما را

ترنم

بارید صدای تو و گل کرد ترنم
انبوه و درخشنده چنان خوشه ی گندم

مشاطه

[love]

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش

اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش

طنازی

با طناز شد .


چرا ما با تو ای معشوق طناز
به صلحیم و تو با ما در نبردی

روزگار

[Mohammad313]

با طناز شد .


چرا ما با تو ای معشوق طناز
به صلحیم و تو با ما در نبردی

روزگار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رفص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار
خوش به‌حالِ روزگار
خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب
خوش به‌حالِ آفتاب

چشمه

[love]

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

آه

[Mohammad313]

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

آه

دست به دست مدعي شانه به شانه مي روي
آه که با رقيب من جانب خانه مي روي

بي خبر از کنار من اي نفس سپيده دم
گرم تر از شراره ي آه شبانه مي روي

مدهوش

[ستیلا]

از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توام.....آنچنان محو تو گشتم که در آغوش توام

سرو

[love]

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند

یار

[Mohammad313]

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند

یار

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است


گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است


پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است


قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

هم جواب ستیلا خانم بود هم خانم لاو
سپیده دم

[پریماه.]

این کجاش الان مشاعرست شماها که با اخر شعر هم دیگه شعر نمیگید! !!

[ستیلا]

آب در کوزه وما تشنه لبان میگردیم ....یار در خانه وما گرد جهان میگردیم .

وصال

این مشاعره موضوعیه

[love]

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است


گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است


پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است


قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

هم جواب ستیلا خانم بود هم خانم لاو
سپیده دم

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری


شب

[Mohammad313]

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری


شب

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا

نور

[پریماه.]

آب در کوزه وما تشنه لبان میگردیم ....یار در خانه وما گرد جهان میگردیم .

وصال

این مشاعره موضوعیه

ینی چی

[love]

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا

نور

همچو شب پره، که به نور چراغی سر خوش است
پای اینترنت تو را جستن خوش است

لعبت

[ستیلا]

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید .

در فلق بود که پرسید سوار

مهدی اخوان ثالث

تمنا

[Mohammad313]

همچو شب پره، که به نور چراغی سر خوش است
پای اینترنت تو را جستن خوش است

لعبت

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا

[love]

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید .

در فلق بود که پرسید سوار

مهدی اخوان ثالث

تمنا

تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

دیده

[Mohammad313]

همچو شب پره، که به نور چراغی سر خوش است
پای اینترنت تو را جستن خوش است

لعبت

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد
ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد
پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

عشوه

[love]

ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد
ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد
پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

عشوه

آتشم زد خصلت دمساز دوست
سوختم از عشوه و از ناز دوست

رغبت او بی قرارم ساخت پس
شوق وصلت سر به دارم ساخت پس

دل به وجد آمد چو لب بر لب کشید
مست شد چون شربت از لعلش چشید

ناز

[Mohammad313]

تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

دیده

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

عاشقان

[ستیلا]

تا تو ای بهار تازه امدی ....سرو های سرفراز امدند

مثل رودخانه های پرخروش ...عاشقان به پیشواز امدند .

[Mohammad313]

آتشم زد خصلت دمساز دوست
سوختم از عشوه و از ناز دوست

رغبت او بی قرارم ساخت پس
شوق وصلت سر به دارم ساخت پس

دل به وجد آمد چو لب بر لب کشید
مست شد چون شربت از لعلش چشید

ناز

تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
مژه

[ستیلا]

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

[Mohammad313]

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

ستیلا خانم نقل قول کنید قاطی پاتی نشه

[ستیلا]

گفته بودی که چرا محو تماشای منی... آنقدر مات که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود... ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

[Mohammad313]

گفته بودی که چرا محو تماشای منی... آنقدر مات که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود... ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

با چی بگیم؟

[ستیلا]

ببخشید با گوشی یه مقدار سخته .

سرعتم هم پایینه

[love]

تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
مژه

گفته بودی
که چرا محو تماشای منی؟!

و آنچنان مات،
که یکدم مژه برهم نزنی؟!

مژه بر هم نزنم
تا که ز دستم نرود،

ناز چشم تو به قدر،
مژه بر هم زدنی...!

خاطره

ستیلا جان یه کلمه ای آخر شعراتون بگید

[پریماه.]

مشاعره قشنگیش این ادم بلد باشه حفظ باشه خودش بگه

[love]

منو ستیلا یه شعر گفتیم

[ستیلا]

دلارام

والا سرعتمون خیلی بالاست .

با چند تا از کلمات نگفتیم .

خواستم یه کم فاصله بیافته

[love]

دلارام

والا سرعتمون خیلی بالاست .

با چند تا از کلمات نگفتیم .

خواستم یه کم فاصله بیافته

آره بعضی کلمات رو نادیده میگیریم

اشکال نداره پیش میاد

[Mohammad313]

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد
مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت

دام

[Mohammad313]

منو ستیلا یه شعر گفتیم

هر دو از یک جا سرچیدید.

[ستیلا]

فکر کنم ز نقطه هایی که من وسط دومصراع میزارم دوستان بفهمن که شعر رو حفظم وخودم دارم تایپ می کنم .

در ضمن همه مطالب اینجا کپیه .

مشاعره هم روش

دوستان کپی هم قبوله .

[love]

دارم تند تند دنبال شعر میگردم یه صفحه ای باز میشه میگه

عاجزانه ازتون خواهش میکنم اگه سنتون زیر 18 هست صفحه رو ببندید

منم گفتم همش واسه خودت بستمش

[Mohammad313]

دلارام

والا سرعتمون خیلی بالاست .

با چند تا از کلمات نگفتیم .


خواستم یه کم فاصله بیافته

جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

رقص