یارب از ابر هدایت برسان بارانی ...پیشتر زان که چو گردی زمیان بر خیرم .
یارب از ابر هدایت برسان بارانی ...پیشتر زان که چو گردی زمیان بر خیرم .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
متصل است او، معتدل است او / شمع دل است او پیش کشیدش (مولانا)
شبی یاد دارم که چشمم نخفت ....شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست.... تو را گریه و سوز باری چراست؟
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تا عهد تو بربستم
عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد
نقض همه پیمانها
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست
که نیکی خود سبب گردد دعا را
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود....پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت....زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود.
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
دنیایی پر از زرق و برق گویی تا ابد روشن است،این همه تلاشها واین همه هیاهو مگر میشود به پایان برسد؟وقتی شرایط مثل تارو پود بهم بافته شده آیا کسی به فکر فارغ شدن هست؟وقتی خورشید هرروز طلوع میکند مگر میشود روزی سرد شدنش را دید؟به کجا باید رفت وزندگی به کجا می کشد افساری را که خودش بر تنت بسته است؟اما روزی میرسد که آبهای جاری یخ بزنند وهیچ جریانی وجود نداشته باشد و تو همچنان با حرص و ولع خواهی بود؟وای چه میشود آن روز که این جوش و خروشت به پایان برسد
Every friends can say: I can understand your feelingBut a best friend can say: I can feel you feeling
در حوالی این مردم کشتزاری روییده چون گندوم
یکی برد داسی به کشتزار یکی جمع کند نیرو به کارزار
جواب این دو بهم این چنین بود تو اشتباه کردی اصل این چنین بود
Every friends can say: I can understand your feelingBut a best friend can say: I can feel you feeling
دخترم...
گنج شرف ،
معدن الماس حیا ،
موجب عزت زهرا (س... )
بشنو حرف پدر :
زیور و زینت دین باش
تو با حفظ حجاب...
فاش و بی پرده بگویم که حجاب :
صدف گوهر زیبای زن است...
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تورا من میشناسم
آری..چه غمگین صدایی داشتی
مرا تو میشناسی
آری...چه سنگین نگاهی داشتم
من گر بیارامم
با انتظار نوشخند صبح فردایی
این کودک گریان ز هول سهمگین کابوس
تسکین نمی یابد به هیچ آغوش و لالایی
یار شو ای مونس غمخوارگان ....چاره کن ای چاره ی بیچارگان
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی
غم بی کسی هامو تو با رفتن گرفتی
Sent from my Nexus 5X using Tapatalk
یاس یک شب را گل ایوان ماست ....یاس امشب تا سحر مهمان ماست.
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه شود رای ثبابت
در مقایسه با انسانهای سخت و روزهای سخت
این انسانهای سختن که میمونن
نه روزهای سخت
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم ک عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
آرزو دارم نفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
آرزو دارم دلت از غصه ها خالی شود
سهم تو از زندگی یک عمر خوشحالی شود
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
نصفی از روز نداریم به خدا تاب عطش ...من بمیرم که سه روز آب نخوردی تو حسین
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو
دل مجنون زشکر خنده خون است
تو لب میبینی و دندان ک چون است
تو میبخشی همه دیروز منو
تو میدونی حال هر روز منو
تا نگرید کودک حلوا فروش ...دیگ بخشایش کجا آید به جوش
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
دریا باش نه بخاطر وسعتش بلکه بخاطر قدرتش. سنگها خودشان را خسته میکنند این دریا با پرتاب سنگ متلاطم نمیشود با اینکه دریا شبهای طوفانی بی قراری میکند اما در دلش همه چی آرام است .آرام آرام... هیس صدفهای کف دریا خوابند
Every friends can say: I can understand your feelingBut a best friend can say: I can feel you feeling
ديدي كه «مدرِّس» وكلا را همه خر كرد/درب همه تر كرد
در مجلس چارم خر نر با خر نر بود/ديدي چه خبر بود
ویرایش توسط hamidrm : 06-19-2016 در ساعت 11:35 AM
دلسرد و بی انگیزهام،شوری به پا کن در دلم
سرمای تبریز مرا،شرجیتر از اهواز کن
از راه دوری آمدم؛آغوش خود را باز کن
چرخی بزن دور و برم،قدری برایم ناز کن
بنشین کنارم خستهام؛دستی بکش برگونهام
میل شدید بوسه را،پنهان چرا؟ابراز کن
تن خسته از تکرار شب،ای مرغ زیبای سحر
بر شاخهی خشکیدهام،چهچه بزن،آواز کن!
یا خاک پایت میشوم،مستانه بر خاکم برقص
یا آسمانت میشوم،در وسعتم پرواز کن
اصلا چرا فک میزنم؟این ریش و قیچی دست تو
من تحت فرمان تواَم،آهنگ خوبی ساز کن
سجادهام این دفتر و،راز و نیازم این غزل
در شعر بی آرایهام،تا میشود ایجاز کن
من حرفهایم را زدم،تصمیم آخر با خودت
یا ناامیدم کن برو،یا قصهای آغاز کن
محمدرضا نظری(لادن پرند)
ویرایش توسط drcivil : 07-01-2016 در ساعت 01:41 AM
نام نیکو گر بماند زآدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید,
ولی هرگز مرا نشناختی
فاضل_نظری
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی
ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
بِدَوم با سر و سر، باز به پایت نرسد
در خانه دلم شد از بهر رهگذر را
رمزی شنید زین سر زو پیش دشمنان شد
میخواند یک به یک را میگفت خشک و تر را
زان روز ما و یاران در راه عهد کردیم
پنهان کنیم سر را پیش افکنیم سر را
ما نیز مردمانیم نی کم ز سنگ کانیم
بی زخمهای میتین پیدا نکرد زر رایعنی خبر ندارم کی دیدهام گهر رادریای کیسه بسته تلخ و ترش نشسته
[replacer_a]
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
مـژه بـر هـم نـزنـم تـا کـه ز دستــم نـرود....ناز چشـم تـو بـه قـدر مـژه بـر هـم زدنی
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
یا مکن با پیل بانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خورد پیل
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم
به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسی نیست !
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
ترسم از روز سیاهی است که بیایی و چه سود
رفته باشم و بدانی که چه دیر آمده ای....
یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد
گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد
"دوستت دارم" ها را نگه می داری برای روز مبادا،
"دلم تنگ شده" ها را، "عاشقتم" ها را…
این جمله ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سنت که بالا می رود کلی "دوستت دارم" پیشت مانده، کلی "دلم تنگ شده" و "عاشقتم" مانده که خرج کسی نکرده ای و روی هم تلنبار شده اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! صندوقت سنگین شده و نمی توانی با خودت بکشی اش…
شروع می کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی،
توی رقص اگر پا به پایت آمد، اگر هوایت را داشت، اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند،
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود، اگر استدلالی کرد که تکانت داد،
در سفر اگر شوخ و شنگ بود، اگر مدام به خنده ات انداخت و اگر منظره های قشنگ را نشانت داد...
برای یکی یک "دوستت دارم" خرج می کنی، برا ی یکی یک "دلم برایت تنگ می شود" خرج می کنی! یک "چقدر زیبایی" یک "با من می مانی؟"
بعد می بینی آدم ها فاصله می گیرند متهمت می کنند به هیزی… به مخ زدن به اعتماد آدم ها!
سوءاستفاده کردن به پیری و معرکه گیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه شان لبریز شود، آن وقت حال امروز تو را می فهمند بدون این که تو را به یاد بیاورند..
غریب است دوست داشتن...
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفس ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می گیریم هر چه او عاشق تر، ما سرخوش تر، هر چه او دل نازک تر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامی قصه های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده اند...
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)