من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
نمایش نسخه قابل چاپ
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
دوس دارم تو برایم عشق را معنا کنی
خواب دنیا را کنارم غرق در رویا کنی|rolleyessmileyanim|
یارب، به کرم بر من درویش نگر
در من منگر، در کرم خویش نگر ...
ابوسعید ابوالخیر
لبخند تورا چند صباحی ست ندیدم
یکبار دگر خانه ات اباد بگوسیب
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند
در میان مستمندان فرق نیست .
این غریق خرد بحر غرق نیست .
پروین اعتصامی
در کوی نیک نامان، مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را
حافظ
تا كه خلوت ميكنم با خود؛ صدايم می كنند!
بعد ؛ از دنيای خود كم كم جدايم می كنند!
«گوشه گيری» انتخابی شخصی و خودخواسته ست
پس چه اصراری به ترك انزوايم می كنند!
مثل آتشهای تفريحم كه بعد از سوختن -
اغلبِ مردم به حال خود رهايم می كنند!
«اي بميری! لعنتی! كُشتی مرا با شعرهات»
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!!!
احتمالاً نسبتی نزديك دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهايی صدايم ميكنند !
مثل خودكاری كه روی پيشخوان بانك هاست
با غل و زنجير پايم جابجايم ميكنند!
اصغر عظيمی مهر
دلی دارم خریدار محبت ...کزوگرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل ...زپود محنت وتار محبت .
بابا طاهر عریان
توای مادربزرگ من، کجا رفتی؟ دلم تنگ است...!
دگرلبهای خشکم را به روی خنده خواهم بست
دلم میخواهد ای مهرو به سویت پربگیرم من
کنارقبرتوامروز، همین حالا، بمیرم من...
ازآن روزی که تورفتی، همه پروانه ها مردند
تمام شمعدانی ها کنارحوض پزمردند
سماورساکت وارام، به روی میزخوابیده
صدای قل قلش دیگردراین خانه نپیچیده
عصا وعینک وتسبیح، همه بوی تورادارند
ببین، حتی قناری ها، زدیده اشک می بارند
به خوابم امدی یک شب کنارچشمه ای روشن
دویدی مثل یک کودک درون باغ و درگلشن ...
عظیمه ایرانپور
نابرابر شده این جنگ، از آن می گذرم
هر که پرسید کجا رفت،بگو بی خبرم
تو و خالِ لب و ابرو و دو تا چشمِ سیاه
در مقابل من بیچاره فقط یک نفرم!!
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
تجلی طه، گل اشک مولا، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم
گرفتار گودال خولی، گرفتار غم های زینب، سیه پوش قاسم
عزادار اکبر گل باغ لیلا، پریشان دست علم گیر سقا
نفس های سجاد، نواهای باقر، دعاهای صادق
کس بی کسی های شب های کاظم
حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه
تمنای هادی، عزیز دل عسکری، پس نگارا بفرما کجای؟
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مگن نگارا
اي نگاهت مانده درچشمان من
ياد رويت آتشي برجان و تن
اي هميشه نام تو شور بيان
تو اميدي بهرمن دراين زمان
اي كه عشقت برده است آرام من
من اسيرم اين تويي صياد من
من سراسر ماتم ازهجران تو
پرهراس وبي توان دنبال تو
اي تو خوبم اي هميشه يارمن
تو بمان با من تواي دنياي من
نمیرود خیالت ، نمیرسد وصالت
بهر خدا یک نظر بر من و حالم نگر
تا که نگوید کسی ، ناله ندارد اثر
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
در مدح تو لال میشود
تو مثل پدر محول الاحوالی
در شب ولادت تو ای خواهر عشق
جای همه مدافعانت خالی
تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است
اشک های دیده ام از اشک های زینب استتازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرااین دل شوریده ام مست ولای زینب است
تو آنی کزان یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سرپنجه ای
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
من مصر را به نام تو کردم، بیا عزیز!دارم خبر که از تهِ یک چاه می رسی...یک استخاره کرده ام و خوب آمدهسرگرم شاعری، وَ تو ناگاه می رسی ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارق از جام الستش کرده بود
در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...
قیصر امین پور
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه تو است که عاقل نمیشود
مرحوم نجمه زارع
در ته گلخانه ات با خارهایم مانده ام
باغبانی کن دمی این بوته پژمرده را
حنیف منتظرقائم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
شهریار
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان چون «نام من عشق است»
فراموشم کنید ای دوستان، من مایه ی ننگم ...
علیرضا بدیع
محتسب مستی به ره دید وگریبانش گرفت....مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست .
پروین اعتصامی
شعر کلا از عشق میگه و داره عشق رو تعریف می کنه، من می تونم هم دوست باشم و در عین حال دشمن ... عشق این قابلیت رو داره...
دوست دارم شعرها با نام شاعر ذکر بشن، اینطوری حق شاعر هم محفوظ می مونه و هم اگر کسی از ابیات خوشش بیاد می تونه کارهای شاعر رو دنبال کنه ...
تو باز میروی و با قدم قدم هایت
به گوش میرسد اینجا صدای دلتنگی
و حال این منم و جاده ای سراسر غم
که حک شده به تنش ردپای دلتنگی
سید جلال میرجلالی
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروشکو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
حکیم عمر خیام نیشابوری
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شب بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم ...
مرا چون آینه هر کس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
علیرضا بدیع
مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه میخواهی|heart|
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی
یک نظر بهر خدا بر خاک قبرستان کنید
یک شبی خود را در انجا تا سحر مهمان کنید
روز و شب های فراوان در پی دنیا شدید
در پی مال و منالی بهر فرداها شدید
از خدا و یاد ان دنیای خود غافل شدید
غرق در دریای حسرت های بی حاصل شدید
فاتحه خوانان من هرگز دلی را نشکنید
حرف و درد بی کسان را از دل و جان بشنوید
مرهمی از عاطفه بر یک دل زخمی زنید
یار و غمخواری صمیمی بهر یکدیگر شوید
عاقبت جای همه در یک وجب خاک است و بس
خوش به حال ان کسی که قلب او پاک است و بس
عظیمه ایرانپور
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی ....چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سعدی
یاد ان روز که در صفحه شطرنج دلم
شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شده ام
مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک سر بگذر بر من و بگذار بمیرم
صباحی بیگدلی
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
نجمه زارع
دی رفت و به انتظار فردا منشین ،
دریاب که حاصل حیات امروزست ...
ابومحمّد مُصلِحالدین بن عبدالله، شیخ اجل، "سعدی"