من نمی دانم
كه چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی ست ، كبوتر زیباست .
و چرا در قفس هیچ كسی , كركس نیست.
گل شبدر چه كم از لاله ی قرمز دارد.
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد...
نمایش نسخه قابل چاپ
من نمی دانم
كه چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی ست ، كبوتر زیباست .
و چرا در قفس هیچ كسی , كركس نیست.
گل شبدر چه كم از لاله ی قرمز دارد.
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد...
دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
خب مثه اینکه من برنده دور قبل شدم|grlim||grlim||yeah||yeah||thumbsupsmileyani m||thumbsupsmileyanim|
واسه همین یه شعر میگم که نفر بعدی شروع کنه...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار دل خویش به دریا فکنم
ملکا ذکر تو گو یم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |smilingsmiley|
راز دلت را مکن فاش. به نامحرمان
در برابرما محرمان راز گشودن خطاست
(احمد کمالی)
***
توی نجف یه خونه بود , که دیواراش کاهگِلی بود / اسمِ صاحابِ اون خونه , مولای مردا علی بود
***
دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر
رفت از بر من انکه مرا مونس و جان بود : دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی
دل خراب من از این خرابتر نمیشود....که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيموز دام تو چون آهوى وحشى نرميديمتشريف غمت بر دل و با درد فراقتجفتيم، ولى جامه طاقت ندريديم
من دلم ماریو میخواد ماری منو نمیخااااااد
ماری منو نمیخااااد
در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيموز دام تو چون آهوى وحشى نرميديم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد به این دیر خراب آبادم
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت....خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت...
تو را باغیر میبینم صدایم در نمیاد/دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیاد
دستت درد نکنه، منتظر دال بودم |laughingsmiley|که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
خواهش ححح باز دال
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
سخن خوبست کاول،خاطر کس را نرنجاند / که بعد از گفتگو،سودی ندارد لب گزیدن ها
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
اگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازم
خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم
مرداین بازیچه دیگرنیستم/این توولیلای تومن نیستم
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
دل میرودزدستم صاحب دلان خدارا/درداکه رازپنهان خواهدشدآشکارا
ای دوست بیا تا غم فردا مخوریم/این یکدم عمر را غنیمیت شمریم
من بنده آن دمم ک ساقی گوید /یک جام دگر بگیر و من نتوانم
شادی کلید خوشبختی است شک نکن فقط بخند
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم /بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیممامور برای خدمت زهرائیمروزی که تمام خلق حیران هستندما منتظر شفاعت زهرائیم
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دیریست ک دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صدنامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانیدو سلامی نفرستاد:(:(
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش تازه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش؟
:cool::cool::cool:
شعر و شرع و عرش از هم خواستند / اين دو عالم زين سه حرف آراستند
دین و دل بردند و قصد جان کنندالغیاث از جور خوبان الغیاث
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد / که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
دعا کن به شب چون گدایان بسوز/اگر میکنی پادشاهی به روز
راه مردان به خود فروشی نیست / در جهان بهتر از خموشی نیست
تنها نه فرات که هفت دریا می سوخت
از تشنگیت تمام دنیا می سوخت
باران سما ز سرنوشتش گله داشت
روزی كه جگر گوشه ی زهرا می سوخت
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت / دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم
توای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
دل میرود زدستم صاحب دلان خدارا
باشد که راز پنهان خواهد شد اشکارا
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
هرکجا سلطان بود،دورش سپاه و لشگـــر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر اسـت؟
باخـبـــر باشـیـــد ای چشـم انـتـظـاران ظـــهـــور
بهترین سلــطان عالــم از هـمـه تــنهـا تر اســت
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
هر لحظه بهانه ی تو را میگیرم
هرثانیه با نبودنت دلگیرم
حتی تو اگر برای من تب نکنی
من یک طرفه برای تو میمیرم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام