داني ز چه غنچه خون كند چهره ز شرم؟
زان روي كه كار او گل انداختن است
داني ز چه غنچه خون كند چهره ز شرم؟
زان روي كه كار او گل انداختن است
تو که همصحبت تنهایی شبهای منی
پس کجا ماندهای امشب که سحر نزدیک است
تو باشی بهار باشد و چکاوک ها
مگر من از خوشبختی چه می خواهم؟!
من دلم لک زده یک بوسه ی بی علت را
که میانش بگذاری همه ی صحبت را
ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود
در بـــنـــد نــــگاه تو گــــرفــتــار نــبـود
دلم تنگ رخ ماه نگار است
خدا می داند این دل بیقرار است
همی گویم که صبرم آب گشته
دو چشمان دلم در انتظار است....
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تا از تو جدا شده ست آغوش، مــرا
از گریه کسی ندیده خاموش، مرا
ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من، آفت دل، فتنه ی جانها شده ای !
یـکـی شـکـسـتـه نـوازی کـن ای نسیم عنایت
کــه در هــوای تـو لـرزنـده تـر ز شـاخـه بـیـدم
من برای با تو بودن جان و دل را داده ام
از صمیم دل بدان ای یار ، می نازم به تو
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم
نکند قلب توام زخمی و دل چرکین است!!
تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر چه عاشق می شوم درد فراقم بیشتر....
هر چه او بی اعتنا من اشتیاقم بیشتر....
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻬﺸﺘﯽ، ﺩﺭﺧﺖ ﺟﺎﻥ
ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺩﻝ ﺑﮑﺎﺭﻣــﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﻣـﺖ
تو شنیدی که دلم گفت: بمان ایست نرو...؟
بخدا وقت خداحافظیت نیست نرو...
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست،
گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو...
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو ، همه جا تو ، همه جا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو...
وارث تمام اضطراب های من سلام
لیلی قشنگ خواب های من سلام
ماه من قطره ی نوری به وجودم بچشان
که دلم مثل شبی اُخت شده ظلمت را
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
ﻣﺤﺒﻮﺱ ﺷﺪﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻭﯾـﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﺖ
ﺁﻭﺍﺭ ﻏﻤﺖ ﺑـﺮ ﺳـــﺮﻡ ﺍﻓﺘـــﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان، دل از تو بر ندارم
میان این شلوغی ها ،
دل ام یک بوسه می خواهد ...
تمارض کن به غش کردن ،
نفس مصنوعی ات با من !
نــو گــل نــازنــیــن مــن تــا تــو نـگـاه مـی کـنـی
لــطــف بـهـار عـارفـان در تـو نـگـاه کـردنـسـت
تمام شهر در چشم ترم حل مي شود انگار
نمي آيد صدايي جز صداي عشق در گوشم
مــن اخــتــیــار نــکــردم پــس از تـو یـار دگـر
بـه غـیـر گـریـه کـه آن هـم بـه اخـتـیارم نیست
تمام جرعه هاي زندگي را تلخ مينوشم
نخواهد شد نخستين اخم شيرينت فراموشم
مـن از تـو هـیـچ نـخـواهـم جـز آنـچـه بـپـسـنـدی
کـه دلـپـسـنـد تو ای دوست دل بخواه من است
تویی دریا منم ماهی چنان دارم که میخواهی
بکن رحمت بکن شاهی که از تو ماندهام تنها
اگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازم
خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم
من به کهنه خاطرات تلخ و شیرین دلخوشم
لحظه های روشن و سرسبز فردا مال تو....
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می رسند آن کار دیگر میکنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین ......به علی شناختم من به خدا قسم خدارا
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ای کارگشای هر چه هستند ....نام نو کلید هر چه بستند .
ای مقصد همت بلندان ......مقصود دل نیازمندان .
هم تو به عنایت الهی ....انجا قدمم رسان که خواهی .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
خانم لاو که کم نمیارن
فکر کنم ناهار مهمونه خونه مادرشوهر که در حال مشاعره ست .
به قول دخترا خخخخخخ
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این هر دو یکی بودی چه بودی
فرستاده شده از E2333ِ من با Tapatalk
esmiz
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود
درد عاشق را دوايي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد
ویرایش توسط Mohammad313 : 05-02-2016 در ساعت 07:58 PM
دست بر زلف بِکِش شانه بزن گیسو را
تاکه چشمان مرا خوب روانی بکنی
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)