صفحه 95 از 123 ... 45859394959697105 ...
نمایش نتایج: از 4,701 به 4,750 از 6148

موضوع: مشاعره

273416
  1. بالا | پست 4701


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

    در این سراب فنا چشمه حیات منم

    وگر به خشم روی صد هزار سال ز من

    به عاقبت به من آیی که منتهات منم

    نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

    که نقش بند سراپرده رضات منم

    نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

    مرو به خشک که دریای باصفات منم

    نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

    بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

    نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

    که آتش و تبش و گرمی هوات منم

    نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

    که گم کنی که سر چشمه صفات منم

    نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

    نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

    اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

    وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

  2. بالا | پست 4702


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیار باده که دیر است در خمار توام

    اگر چه دلق کشانم نه یار غار توام

    بیار رطل و سبو کارم از قدح بگذشت

    غلام همت و داد بزرگوار توام

    در این زمان که خمارم مطیع من می باش

    چو مست گشتم از آن پس به اختیار توام

    بیار جام اناالحق شراب منصوری

    در این زمان که چو منصور زیر دار توام

    به یاد آر سخن‌ها و شرط‌ها که ز الست

    قرار دادی با من بر آن قرار توام

    بگو به ساغرش ای کف تو گر سوار منی

    عجبتر اینک در این لحظه من سوار توام

    میان حلقه به ظاهر تو در دوار منی

    ولی چو درنگرم نیک در دوار توام

    به زیر چرخ ننوشم شراب ای زهره

    که من عدو قدح‌های زهربار توام

    چو شیشه زان شده‌ام تا که جام شه باشم

    شها بگیر به دستم که دست کار توام

    عجب که شیشه شکافید و می نمی‌ریزد

    چگونه ریزد داند که بر کنار توام

    اگر به قد چو کمانم ولی ز تیر توام

    چو زعفران شدم اما به لاله زار توام

    چگونه کافر باشم چو بت پرست توام

    چگونه فاسق باشم شرابخوار توام

    بیا بیا که تو راز زمانه می دانی

    بپوش راز دل من که رازدار توام

    چو آفتاب رخ تو بتافت بر رخ من

    گمان فتاد رخم را که هم عذار توام

    شمرد مرغ دلم حلقه‌های دام تو را

    از آن خویش شمارم که در شمار توام

    اگر چه در چه پستم نه سربلند توام

    وگر چه اشتر مستم نه در قطار توام

    میان خون دل پرخون بگفت خاک تو را

    اگر چه غرقه خونم نه در تغار توام

    اگر چه مال ندارم نه دستمال توام

    اگر چه کار ندارم نه مست کار توام

    برآی مفخر آفاق شمس تبریزی

    که عاشق رخ پرنور شمس وار توام

  3. بالا | پست 4703


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    به غم فرونروم باز سوی یار روم

    در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم

    ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم

    به گلشن ابد و سرو پایدار روم

    من از شمار بشر نیستم وداع وداع

    به نقل و مجلس و سغراق بی‌شمار روم

    نمی‌شکیبد ماهی ز آب من چه کنم

    چو آب سجده کنان سوی جویبار روم

    به عاقبت غم عشقم کشان کشان ببرد

    همان به‌ست که اکنون به اختیار روم

    ز داد عشق بود کار و بار سلطانان

    به عشق درنروم در کدام کار روم

    شنیده‌ام که امیر بتان به صید شده‌ست

    اگر چه لاغرم سوی مرغزار روم

    چو شیر عشق فرستد سگان خود به شکار

    به عشق دل به دهان سگ شکار روم

    چو بر براق سعادت کنون سوار شدم

    به سوی سنجق سلطان کامیار روم

    جهان عشق به زیر لوای سلطانی است

    چو از رعیت عشقم بدان دیار روم

    منم که در نظرم خوار گشت جان و جهان

    بدان جهان و بدان جان بی‌غبار روم

    غبار تن نبود ماه جان بود آن جا

    سزد سزد که بر آن چرخ برق وار روم

    اگر کلیم حلیمم بدان درخت شوم

    وگر خلیل جلیلم در آن شرار روم

    خموش کی هلدم تشنگی این یاران

    مگر که از بر یاران به یار غار روم

    جوار مفخر آفاق شمس تبریزی

    بهشت عدن بود هم در آن جوار روم

  4. بالا | پست 4704


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

    وگر درم نگشایی مقیم درگاهم

    چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش

    به غیر آب نباشد پناه و دلخواهم

    کجا روم به سر خویش کی دلی دارم

    من و تن و دل من سایه شهنشاهم

    به توست بیخودیم گر خراب و سرمستم

    به توست آگهی من اگر من آگاهم

    نه دلربام تویی گر مرا دلی باقی است

    نه کهربام تویی گر مثل پر کاهم

    نه از حلاوت حلوای بی‌حد لب توست

    که چون کلیچه فتاده کنون در افواهم

    ز هر دو عالم پهلوی خود تهی کردم

    چو هی نشسته به پهلوی لام اللهم

    ز جاه و سلطنت و سروری نیندیشم

    بس است دولت عشق تو منصب و جاهم

    چو قل هو الله مجموع غرق تنزیهم

    نه چون مشبهیان سرنگون اشباهم

    اگر تتار غمت خشم و ترکیی آرد

    به عشق و صبر کمربسته همچو خرگاهم

    اگر چه کاهل و بی‌گاه خیز قافله‌ام

    به سوی توست سفرهای گاه و بی‌گاهم

    برآ چو ماه تمام و تمام این تو بگو

    که زیر عقده هجرت بمانده چون ماهم

  5. بالا | پست 4705


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم

    ز شرط‌ها بگذشتیم و رایگان کردیم

    اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد

    نه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیم

    اگر چه بام بلندست آسمان مگریز

    چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم

    پرت دهیم که چون تیر بر فلک بپری

    اگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیم

    اگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافت

    لطافتش بنمودیم و باز جان کردیم

    اگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیم

    وگر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیم

    تو ماهیی که به بحر عسل بخواهی تاخت

    هزار بارت از آن شهد در دهان کردیم

    اگر چه مرغ ضعیفی بجوی شاخ بلند

    بر این درخت سعادت که آشیان کردیم

    بگیر ملک دو عالم که مالک الملکیم

    بیا به بزم که شمشیر در میان کردیم

    هزار ذره از این قطب آفتابی یافت

    بسا قراضه قلبی که ماش کان کردیم

    بسا یخی بفسرده کز آفتاب کرم

    فسردگیش ببردیم و خوش روان کردیم

    گر آب روح مکدر شد اندر این گرداب

    ز سیل‌ها و مددهاش خوش عنان کردیم

    چرا شکفته نباشی چو برگ می لرزی

    چه ناامیدی از ما که را زیان کردیم

    بسا دلی که چو برگ درخت می لرزید

    به آخرش بگزیدیم و باغبان کردیم

    الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی

    چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم

    پنیر صدق بگیر و به باغ روح بیا

    که ما بلی تو را باغ و بوستان کردیم

    خموش باش که تا سر به سر زبان گردی

    زبان نبود زبان تو ما زبان کردیم

  6. بالا | پست 4706


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

    میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم

    همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان

    چنانک بی‌لب و ساغر نخست می خوردیم

    خراب و مست به ساقی جان همی‌گوییم

    برآر دست که ما دست‌ها برآوردیم

    بیار نقل که ما نقل کرده‌ایم این سو

    بیار باده احمر که زار و رخ زردیم

    بکن سلام که تسلیم ابتلای توییم

    بپرس گرم که افسرده دم سردیم

    جوابمان دهد آن ساقیم که نوش خورید

    که ما به نورفشانی چو مه جوامردیم

    تو ملک کدکن وهب لی بگو سلیمان وار

    که ما به منع عطا مور را نیازردیم

    ز هجر و فرقت ما درد و غم بسی دیدیم

    درآی در بر ما ما دوای هر دردیم

    دل آر خسته به خار جفا و گل بستان

    چه تحفه آری ماورد را که ما وردیم

    اگر ز مونس و جفتان خود جدا ماندی

    بیا که در کرم و حسن لطف ما فردیم

    اگر تو کار نکردی و مفلسی از خیر

    بیا که کار چو تو صد هزار ما کردیم

    بیار اشک چو مشتاق و گرد را بنشان

    که روی ماه نبینیم تا در این گردیم

    خمش گزاف مینداز مهره اندر طاس

    به ما گذار که ما اوستاد این نردیم

  7. بالا | پست 4707


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    به کوی عشق تو من نامدم که بازروم

    چگونه قبله گذارم چو در نماز روم

    بجز که کور نخواهد که من به هیچ سبب

    به سوی ظلمت از آن شمع صدطراز روم

    کدام عقل روا بیند این که من تشنه

    به غیر حضرت آن بحر بی‌نیاز روم

    براق عشق گزیدم که تا به دور ابد

    به سوی طره هندو به ترک تاز روم

    شب چو باز و بط روز را بسوزد پر

    چو در سحر به مناجات او به راز روم

    چو چشم بند قضا راه چشم بسته کند

    به بوی عنبریش چشم‌ها فرازروم

    به خاک پای خداوند شمس تبریزی

    که چون شدم ز وی از دست سرفراز روم

  8. بالا | پست 4708


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ببسته است پری نهانیی پایم

    ز بند اوست که من در میان غوغایم

    ز کوه قافم من که غریب اطرافم

    به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم

    کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل

    از آن سپس پر عنقای روح بگشایم

    ز آفتاب خرد گر چه پشت من گرم است

    برای سایه نشینان چو خیمه برپایم

    چو ابن وقت بود دامن پدر گیرد

    چه صوفیم که به سودای دی و فردایم

    مرا چو پرده درآویختی بر این درگاه

    هم از برای برآویختن نمی‌شایم

    ز لطف توست که از جغدیم برآوردی

    چو طوطیان ز کف تو شکر همی‌خایم

    اگر ز جود کف تو به بحر راه برم

    تمام گوهر هستی خویش بنمایم

    شکار درک نیم من ورای ادارکم

    به پای وهم نیم من درازپهنایم

    سخن به جای بمان خویش بین کجایی تو

    مرا بجوی همان جا که من همان جایم

  9. بالا | پست 4709


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم

    ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم

    به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم

    تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم

    گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولی

    ز بی‌نشانی اوصاف او نشان داریم

    دل چو شبنم ما را به بحر بازرسان

    که دم به دم ز غریبی دو صد زیان داریم

    چو یوسف از کف گرگان دریده پیرهنم

    ولی ز همت یعقوب پاسبان داریم

    به دام تو که همه دام‌ها زبون ویند

    که هر قدم ز قدم دام امتحان داریم

    ولیک بندگشا هر دم آن کند با ما

    که مادر و پدر و عم مگر که آن داریم

    بنوش کردن زهر این چه جرات است مگر

    ز کان فضل تو تریاق بی‌کران داریم

    به خرج کردن این نقد عمر مبتشریم

    ز عمربخش مگر عمر جاودان داریم

    نگیرد آینه زنگار هیچ اگر گیرد

    ز عین زنگ بدان روی دیدمان داریم

    یقین بنشکند آن نردبان وگر شکند

    ز عین رخنه اشکست نردبان داریم

    رهین روز چرایی چو شب کند روزی

    مکان بهل که مکانی ز لامکان داریم

    بهار حله دریدی ز رشک و زرد شدی

    اگر بدیش خبر کاین چنین خزان داریم

    دهان پر است و خموشم که تا بگویی تو

    کز آن لب شکرینت شکرفشان داریم

  10. بالا | پست 4710


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیار مطرب بر ما کریم باش کریم

    به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم

    دلم چو آتش چون در دمی شود زنده

    چو دل مباش مسافر مقیم باش مقیم

    بیامد آتش و بر راه عاشقان بنشست

    که ای مسافر این ره یتیم باش یتیم

    ندا رسید به آتش که بر همه عشاق

    چو شعله‌های خلیلی نعیم باش نعیم

    گلیم از آب چو خواهی که تا برون آری

    به زیر پای عزیزان گلیم باش گلیم

    چو بایدت که تو را بحر دایه وار بود

    مثال دانه در رو یتیم باش یتیم

    درست و راست شد ای دل که در هوا دل را

    درست راست نیاید دو نیم باش دو نیم

    الف مباش ز ابجد که سرکشی دارد

    مباش بی دو سر تو چو جیم باش چو جیم

  11. بالا | پست 4711


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    فضول گشته‌ام امروز جنگ می جویم

    منوش نکته مستان که یاوه می گویم

    تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم

    دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم

    لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم

    بهانه کرد کز این آب جامه می شویم

    بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی

    بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم

    به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب

    نه قبطیم که در این نیل موسوی خویم

  12. بالا | پست 4712


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بر آن شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم

    که هر کی او نمرد پیش تو بمیرانم

    کمان عشق بدرم که تا بداند عقل

    که بی‌نظیرم و سلطان بی‌نظیرانم

    که رفت در نظر تو که بی‌نظیر نشد

    مقام گنج شده‌ست این نهاد ویرانم

    من از کجا و مباهات سلطنت ز کجا

    فقیر فقرم و افتاده فقیرانم

    من آن کسم که تو نامم نهی نمی‌دانم

    چو من اسیر توام پس امیر میرانم

    جز از اسیری و میری مقام دیگر هست

    چو من فنا شوم از هر دو کس نفیرانم

    چو شب بیاید میر و اسیر محو شوند

    اسیر هیچ نداند که از اسیرانم

    به خواب شب گرو آمد امیری میران

    چو عشق هیچ نخسبد ز عشق گیرانم

    به آفتاب نگر پادشاه یک روزه‌ست

    همی‌گدازد مه منیر کز وزیرانم

    منم که پخته عشقم نه خام و خام طمع

    خدای کرد خمیری از آن خمیرانم

    خمیرکرده یزدان کجا بماند خام

    خمیرمایه پذیرم نه از فطیرانم

    فطیر چون کند او فاطرالسموات است

    چو اختران سماوات از منیرانم

    تو چند نام نهی خویش را خمش می باش

    که کودکی است که گویی که من ز پیرانم.

  13. بالا | پست 4713


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم

    میان حلقه عشاق ذوفنون باشم

    منم به عشق سلیمان زبان من آصف

    چرا ببسته هر داروی فسون باشم

    خلیل وار نپیچم سر خود از کعبه

    مقیم کعبه شوم کعبه را ستون باشم

    هزار رستم دستان به گرد ما نرسد

    به دست نفس مخنث چرا زبون باشم

    به دست گیرم آن ذوالفقار پرخون را

    شهید عشقم و اندر میان خون باشم

    در این بساط منم عندلیب الرحمان

    مجوی حد و کنارم ز حد برون باشم

    مرا به عشق بپرورد شمس تبریزی

    ز روح قدس ز کروبیان فزون باشم

  14. بالا | پست 4714


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    می گریزد از ما و ما قوامش داریم

    زن زنانش آریم کش کشانش آریم

    می دود آن زیبا بر گل و سوسن‌ها

    گو بیا ما را بین ما از آن گلزاریم

    می کند دلداری وان همه طراری

    حق آن طره او که همه طراریم

    دام دل بگشاییم بوسه زو برباییم

    تا نپندارد که ما تهی گفتاریم

    هوش ما چون اختر یار ما خورشیدی

    زین سبب هر صبحی کشته آن یاریم

    گر بگوید فردا از غرور و سودا

    نقد را نگذاریم پا بر این افشاریم

    بحر او پرمرجان مشرب محتاجان

    تا بود در تن جان ما بر این اقراریم

    هر چه تو فرمایی عقل و دین افزایی

    هین بفرما که ما بنده و اشکاریم

    ای لبانت شکر گیسوانت عنبر

    وی از آن شیرینتر که همی‌پنداریم

    ساربان آهسته بهر هر دلخسته

    کن مدارا آخر کاندر این قطاریم

    اندر این بیشه ستان رحم کن بر مستان

    گر نی ما چون شیریم هم نی چون کفتاریم

    هین خمش کان مه رو وان مه نازک خو

    سر بپوشد چون ما کاشف اسراریم

    با همو گوید سر خالق هر مخبر

    ما هنوز از خامی سخت ناهمواریم

  15. بالا | پست 4715


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    نگه چرخ زنان همچون فلکم

    گه بال زنان همچون ملکم

    چرخم پی حق رقصم پی حق

    من زان ویم نی مشترکم

    چون دید مرا بخرید مرا

    آن کان نمک زان بانمکم

    شیر است یقین در بیشه جان

    بدرید یقین انبان شکم

    آن کو به قضا داده‌ست رضا

    قاضی کندش روزی ملکم

    یأجوج منم مأجوج منم

    حد نیست مرا هر چند یکم

    بربند دهان در باغ درآ

    تا کم نکنی خط‌های چکم

  16. بالا | پست 4716


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    تلخی نکند شیرین ذقنم

    خالی نکند از می دهنم

    عریان کندم هر صبحدمی

    گوید که بیا من جامه کنم

    در خانه جهد مهلت ندهد

    او بس نکند پس من چه کنم

    از ساغر او گیج است سرم

    از دیدن او جان است تنم

    تنگ است بر او هر هفت فلک

    چون می رود او در پیرهنم

    از شیره او من شیردلم

    در عربده‌اش شیرین سخنم

    می گفت که تو در چنگ منی

    من ساختمت چونت نزنم

    من چنگ توام بر هر رگ من

    تو زخمه زنی من تن تننم

    حاصل تو ز من دل برنکنی

    دل نیست مرا من خود چه کنم

  17. بالا | پست 4717


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    تشنه خویش کن مده آبم

    عاشق خویش کن ببر خوابم

    تا شب و روز در نماز آیم

    ای خیال خوش تو محرابم

    گر خیال تو در فنا یابم

    در زمان سوی مرگ بشتابم

    بر امید خیال گوهر تو

    جاذب هر مسی چو قلابم

    بر امید مسبب الاسباب

    رهزن کاروان اسبابم

    رحمتی آر و پادشاهی کن

    کاین فراق تو بر نمی‌تابم

    زان همی‌گردم و همی‌نالم

    که بر آب حیات دولابم

    زان چو روزن گشاده‌ام دل و چشم

    که تویی آفتاب و مهتابم

    آن زمانی که نام تو شنوم

    مست گردند نام و القابم

    آن زمانی که آتش تو رسد

    بجهد این دل چو سیمابم

    بس کن از گفت کز غبار سخن

    خود سخن بخش را نمی‌یابم

  18. بالا | پست 4718


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ************ خر را نظام دین گفتم

    پشک را عنبر ثمین گفتم

    اندر این آخرجهان ز گزاف

    بس چمن نام هر چمین گفتم

    طوق بر گردن کپی بستم

    نام اعلا بر اسفلین گفتم

    عجز خواهید روح را که ز عجز

    صفت روح بهر طین گفتم

    حلیه آدم و خلیفه حق

    بهر ابلیس و هر لعین گفتم

    زاغ را بلبل چمن خواندم

    خار را سرو و یاسمین گفتم

    دیو را جبرئیل کردم نام

    ژاژ را حجت مبین گفتم

    ای دریغا که کان نفرین را

    از طمع چند آفرین گفتم

    از خری بود آن نبد ز خرد

    که خر ماده را تکین گفتم

    توبه کردم از این خطا گفتن

    همه عمرم بس ار همین گفتم

  19. بالا | پست 4719


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آمدم باز تا چنان گردم

    که چو خورشید جمله جان گردم

    سر خم رحیق بگشایم

    سرده بزم سرخوشان گردم

    عشرت اکنون علم به صحرا زد

    من چو فکرت چرا نهان گردم

    باغ خلد است جان من تا من

    قره العین باغبان گردم

    برنگردم به گرد خود چون قطب

    گرد قطبان چو آسمان گردم

    چون شبم روز گشت ای سلطان

    فارغ از بام و پاسبان گردم

    کان زرم نیم زر محدود

    که پی سنگ امتحان گردم

    تن زن از هی هی شبانانه

    پادشاهم چرا شبان گردم

  20. بالا | پست 4720


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آتشی از تو در دهان دارم

    لیک صد مهر بر زبان دارم

    دو جهان را کند یکی لقمه

    شعله‌هایی که در نهان دارم

    گر جهان جملگی فنا گردد

    بی‌جهان ملک صد جهان دارم

    کاروان‌ها که بار آن شکر است

    من ز مصر عدم روان دارم

    من ز مستی عشق بی‌خبرم

    که از آن سود یا زیان دارم

    چشم تن بود درفشان از عشق

    تا کنون جان درفشان دارم

    بند خانه نیم که چون عیسی

    خانه بر چارم آسمان دارم

    شکر آن را که جان دهد تن را

    گر بشد جان جان جان دارم

    آنچ داده‌ست شمس تبریزی

    ز من آن جو که من همان دارم

  21. بالا | پست 4721


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    در طریقت دو صد کمین دارم

    لیک صد چشم خرده بین دارم

    این نشان‌ها که بر رخم پیداست

    دانک از شاه همنشین دارم

    آن یکی گنج کز جهان بیش است

    در دل و جان خود دفین دارم

    ظلمت شک جای من بادا

    گر از آن رو سر یقین دارم

    من نهانی ز جبرئیل امین

    جبرئیل دگر امین دارم

    نقش چین مر مرا چه کار آید

    چونک بر رخ ز عشق چین دارم

    اسپ اقبال را ببرم پی

    زانک بر پشت عشق زین دارم

    پای دار است جان من در عشق

    چونک پاهای آهنین دارم

    از دمم بوی باغ می آید

    کز درون باغ و یاسمین دارم

    از فرح پایم از زمین دور است

    چونک در لامکان زمین دارم

    رو به تبریز شرح این بطلب

    زانک من این ز شمس دین دارم

  22. بالا | پست 4722


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    تا به جان مست عشق آن یارم

    سرده باده‌های انوارم

    هر دمی گر نه جان نو دهدم

    ای دل از جان خویش بیزارم

    گرد آن مه چو چرخ می گردم

    پس دگر چیست در زمین کارم

    بر سر کارگاه خوبی بود

    سوزنش کرده‌ست چون تارم

    سوزنم چنگ شد از او در تار

    تا به آواز زیر می زارم

    تا من این کارگاه عالم را

    کو حجاب حق است بردارم

    تا بسوزم حجاب غفلت و خواب

    ز آتش چشم‌های بیدارم

    تا بیابم ز شمس تبریزی

    صحت این ضمیر بیمارم

  23. بالا | پست 4723


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    همتم شد بلند و تدبیرم

    جز به پیش تو من نمی‌میرم

    تو دهانم گرفته‌ای که خموش

    تو دهان گیر و من جهان گیرم

    زان ز عالم ربوده‌ام حلقه

    که به دست توست زنجیرم

    پیر ما را ز سر جوان کرده‌ست

    لاجرم هم جوان و هم پیرم

    چون گشاد من از کمان تو است

    راست رو خصم دوز چون تیرم

    با گشادت چه جای تیر و کمان

    هر دو را بشکنم بنپذیرم

    دیدن غیر تو نفاق بود

    من نه مرد نفاق و تزویرم

    با من آمیختی چو شکر و شیر

    چون شکر در گداز از آن شیرم

    طاقتم طاق شد ز جفتی خویش

    درمیفکن دگر به تأخیرم

    درد تأخیر چون برآرد دود

    بررود تا اثیر تأثیرم

  24. بالا | پست 4724


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    در وصالت چرا بیاموزم

    در فراقت چرا بیاموزم

    یا تو با درد من بیامیزی

    یا من از تو دوا بیاموزم

    می گریزی ز من که نادانم

    یا بیامیزی یا بیاموزم

    پیش از این ناز و خشم می کردم

    تا من از تو جدا بیاموزم

    چون خدا با تو است در شب و روز

    بعد از این از خدا بیاموزم

    در فراقت سزای خود دیدم

    چون بدیدم سزا بیاموزم

    خاک پای تو را به دست آرم

    تا از او کیمیا بیاموزم

    آفتاب تو را شوم ذره

    معنی والضحی بیاموزم

    کهربای تو را شوم کاهی

    جذبه کهربا بیاموزم

    از دو عالم دو دیده بردوزم

    این من از مصطفی بیاموزم

    سر مازاغ و ماطغی را من

    جز از او از کجا بیاموزم

    در هوایش طواف سازم تا

    چون فلک در هوا بیاموزم

    بند هستی فروگشادم تا

    همچو مه بی‌قبا بیاموزم

    همچو ماهی زره ز خود سازم

    تا به بحر آشنا بیاموزم

    همچو دل خون خورم که تا چون دل

    سیر بی‌دست و پا بیاموزم

    در وفا نیست کس تمام استاد

    پس وفا از وفا بیاموزم

    ختمش این شد که خوش لقای منی

    از تو خوش خوش لقا بیاموزم

  25. بالا | پست 4725


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم

    کی ببینم مرا چنان که منم

    گفتی اسرار در میان آور

    کو میان اندر این میان که منم

    کی شود این روان من ساکن

    این چنین ساکن روان که منم

    بحر من غرقه گشت هم در خویش

    بوالعجب بحر بی‌کران که منم

    این جهان و آن جهان مرا مطلب

    کاین دو گم شد در آن جهان که منم

    فارغ از سودم و زیان چو عدم

    طرفه بی‌سود و بی‌زیان که منم

    گفتم ای جان تو عین مایی گفت

    عین چه بود در این عیان که منم

    گفتم آنی بگفت‌های خموش

    در زبان نامده‌ست آن که منم

    گفتم اندر زبان چو درنامد

    اینت گویای بی‌زبان که منم

    می شدم در فنا چو مه بی‌پا

    اینت بی‌پای پادوان که منم

    بانگ آمد چه می دوی بنگر

    در چنین ظاهر نهان که منم

    شمس تبریز را چو دیدم من

    نادره بحر و گنج و کان که منم

  26. بالا | پست 4726


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ما همه از الست همدستیم

    عاقبت شکر بازپیوستیم

    ما همه همدلیم و همراهیم

    جمله از یک شراب سرمستیم

    ما ز ************ین عشق بگزیدیم

    جز که آن عشق هیچ نپرستیم

    چند تلخی کشید جان ز فراق

    عاقبت از فراق وارستیم

    آفتابی درآمد از روزن

    کرد ما را بلند اگر پستیم

    آفتابا مکش ز ما دامن

    نی که بر دامن تو بنشستیم

    از شعاع تو است اگر لعلیم

    از تو هستیم ما اگر هستیم

    پیش تو ذره وار رقصانیم

    از هوای تو بند بشکستیم

  27. بالا | پست 4727


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آمدستیم تا چنان گردیم

    که چو خورشید جمله جان گردیم

    مونس و یار غمگنان باشیم

    گل و گلزار خاکیان گردیم

    چند کس را نییم خاص چو زر

    بر همه همچو بحر و کان گردیم

    جان نماییم جسم عالم را

    قره العین دیدگان گردیم

    چون زمین نیستیم یغماگاه

    ایمن و خوش چو آسمان گردیم

    هر کی ترسان بود چو ترسایان

    همچو ایمان بر او امان گردیم

    هین خمش کن از آن هم افزونیم

    که بر الفاظ و بر زبان گردیم

  28. بالا | پست 4728


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ما که باده ز دست یار خوریم

    کی چو اشتر گیاه و خار خوریم

    ایمنیم از خمار مرگ ایرا

    می باقی بی‌خمار خوریم

    جام مردان بیار تا کامروز

    بی‌محابا و مردوار خوریم

    به دم ناشمرده زنده شویم

    اندر آن دم که بی‌شمار خوریم

    ساقیا پای دار تا ز کفت

    می سرجوش پایدار خوریم

    پی این شیر مست می پوییم

    تا کباب از دل شکار خوریم

    زان دیاریم کز حدث پاک است

    روزی پاک از آن دیار خوریم

    نه چو کرکس اسیر مرداریم

    نه چو لک لک ز حرص مار خوریم.

  29. بالا | پست 4729


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ناله بلبل بهار کنیم

    تا بدان بلبلان شکار کنیم

    کار او ناز و کار ما لابه است

    گر ننالیم پس چه کار کنیم

    در گلستان رویم و گل چینیم

    بر سر عاشقان نثار کنیم

    اندرآییم مست در بازار

    همه را مست و بی‌قرار کنیم

    سیم با یار خوش عذار خوریم

    خدمت چشم پرخمار کنیم

    کس نداند خدای داند و بس

    عیش‌هایی که با نگار کنیم

    تو اگر رازدار ما باشی

    راز را با تو آشکار کنیم

    می گریزند خلق از تاتار

    خدمت خالق تبار کنیم

    بار کردند اشتران بگریز

    رختمان نیست ما چه بار کنیم

    خلق خیزان کنند و ما بر بام

    اشتر مردمان شمار کنیم

  30. بالا | پست 4730


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    عاشق روی جان فزای توییم

    رحمتی کن که در هوای توییم

    تو به رخسار آفتابی و مه

    ما همه ذره در هوای توییم

    تا تو زین پرده روی بنمایی

    منتظر بر در سرای توییم

    ای که ما در میان مجلس انس

    بیخود از شربت لقای توییم

    خیره چون دشمنان مکش ما را

    کآخر ای دوست آشنای توییم

    تو رضا می دهی به کشتن ما

    ما همه بنده رضای توییم

    گر چه با خاتم سلیمانیم

    ای پری زاده خاک پای توییم

    شمس تبریز جان جان‌هایی

    ما همه بنده و گدای توییم

  31. بالا | پست 4731


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    خیز تا فتنه‌ای برانگیزیم

    یک زمان از زمانه بگریزیم

    بر بساط نشاط بنشینیم

    همه از پیش خویش برخیزیم

    جز حریف ظریف نگزینیم

    با کسان خسان نیامیزیم

    غم بیهوده در جهان نخوریم

    می آسوده در قدح ریزیم

    ما گرفتار شادی و طربیم

    نه گرفتار زهد و پرهیزیم

    گر ستیزه کند فلک با ما

    بر مرادش رویم و نستیزیم

    چون نداریم هیچ دست آویز

    چند با هر کسی درآویزیم

    عیش باقی است شمس تبریزی

    مست جاوید شاه تبریزیم

  32. بالا | پست 4732


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    تو چه دانی که ما چه مرغانیم

    هر نفس زیر لب چه می خوانیم

    چون به دست آورد کسی ما را

    ما گهی گنج گاه ویرانیم

    چرخ از بهر ماست در گردش

    زان سبب همچو چرخ گردانیم

    کی بمانیم اندر این خانه

    چون در این خانه جمله مهمانیم

    گر به صورت گدای این کوییم

    به صفت بین که ما چه سلطانیم

    چونک فردا شهیم در همه مصر

    چه غم امروز اگر به زندانیم

    تا در این صورتیم از کس ما

    هم نرنجیم و هم نرنجانیم

    شمس تبریز چونک شد مهمان

    صد هزاران هزار چندانیم

  33. بالا | پست 4733


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چند قبا بر قد دل دوختم

    چند چراغ خرد افروختم

    پیر فلک را که قراریش نیست

    گردش بس بوالعجب آموختم

    گنج کرم آمد مهمان من

    وام فقیران ز کرم توختم

    حاصل از این سه سخنم بیش نیست

    سوختم و سوختم و سوختم

    بر مثل شمعم من پاکباز

    ریختم آن دخل که اندوختم

    بس که بسی نکته عیسی جان

    در دل و در گوش خر اسپوختم

    بس که اذا تم دنا نقصه

    تا بنگوید صنم شوخ تم

  34. بالا | پست 4734


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ای دل صافی دم ثابت قدم

    جئت لکی تنذر خیر الامم

    سر ننهی جز به اشارات دل

    بر ورق عشق ازل چون قلم

    از طرب باد تو و داد تو

    رقص کنانیم چو شقه علم

    رقص کنان خواجه کجا می روی

    سوی گشایشگه عرصه عدم

    خواجه کدامین عدم است این بگو

    گوش قدم داند حرف قدم

    عشق غریب است و زبانش غریب

    همچو غریب عربی در عجم

    خیز که آورده امت قصه‌ای

    بشنو از بنده نه بیش و نه کم

    بشنو این حرف غریبانه را

    قصه غریب آمد و گوینده هم

    از رخ آن یوسف شد قعر چاه

    روشن و فرخنده چو باغ ارم

    قصر شد آن حبس و در او باغ و راغ

    جنت و ایوان شد و صفه حرم

    همچو کلوخی که در آب افکنی

    باز شود آب در آن دم ز هم

    همچو شب ابر که خورشید صبح

    ناگه سر برزند از چاه غم

    همچو شرابی که عرب خورد و گفت

    صل علی دنتها و ارتسم

    از طرب این حبس به خواری و نقص

    می نگرد بر فلک محتشم

    ای خرد از رشک دهانم مگیر

    قد شهد الله و عد النعم

    گر چه درخت آب نهان می خورد

    بان علی شعبته ما کتم

    هر چه بدزدید زمین ز آسمان

    فصل بهاران بدهد دم به دم

    گر شبه دزدیده‌ای وگر گهر

    ور علم افراشتی وگر قلم

    رفت شب و روز تو اینک رسید

    سوف یری النائم ماذا احتلم

  35. بالا | پست 4735


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    آمد سرمست سحر دلبرم

    بیخود و بنشست به مجلس برم

    گرم شد و عربده آغاز کرد

    گفت که تو نقشی و من آزرم

    تو به دو پر می پری و من به صد

    تو ز دو کس من ز دو صد خوشترم

    گر چه فروتر بنشستم ز لطف

    من ز حریفان به دو سر برترم

    یک قدحم بیست چو جام شماست

    تا همه دانند که من دیگرم

    ساغر من تا لب و باقی به نیم

    جان و دلم زفت و به تن لاغرم

    صورت من ناید در چشم سر

    زان که از این سر نیم و زان سرم

    من پنهان در دل و دل هم نهان

    زانک در این هر دو صدف گوهرم

    گر قدحی بیشتر از من خوری

    من دو سبو بیشتر از تو خورم

    گر به دو صد کوه چو بز بردوی

    من که و بز را دو شکم بردرم

    چون بدوم مه نبود همتکم

    چون بجهم چرخ بود چنبرم

    چون ببرم دست به سوی سلاح

    دشنه خورشید بود خنجرم

    خشک نماید بر تو این غزل

    چون نشدی تر ز نم کوثرم

    کور نه‌ام لیک مرا کیمیاست

    این درم قلب از آن می خرم

    جزو و کلم یار مرا درخور است

    نی خوردم غم و نه من غم خورم

  36. بالا | پست 4736


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    شد ز غمت خانه سودا دلم

    در طلبت رفت به هر جا دلم

    در طلب زهره رخ ماه رو

    می نگرد جانب بالا دلم

    فرش غمش گشتم و آخر ز بخت

    رفت بر این سقف مصفا دلم

    آه که امروز دلم را چه شد

    دوش چه گفته است کسی با دلم

    از طلب گوهر گویای عشق

    موج زند موج چو دریا دلم

    روز شد و چادر شب می درد

    در پی آن عیش و تماشا دلم

    از دل تو در دل من نکته‌هاست

    آه چه ره است از دل تو تا دلم

    گر نکنی بر دل من رحمتی

    وای دلم وای دلم وا دلم

    ای تبریز از هوس شمس دین

    چند رود سوی ثریا دلم

  37. بالا | پست 4737


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    چند گهی فاتحه خوانت کنم

    از پس آن شاه جهانت کنم

    پیر شدی در غم ما باک نیست

    پیر بیا تا که جوانت کنم

    هیچ غم جان مخور ار جان برفت

    بگلر لشکرگه جانت کنم

    آنچ محال است تصور دهم

    وجه محالیش بیانت کنم

    ره دهمت تا به اصول اصول

    راه چه باشد که چنانت کنم

    گر چه کلیمی همه در اعتراض

    کشف کنم خضر زمانت کنم

  38. بالا | پست 4738


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بار دگر جانب یار آمدیم

    خیره نگر سوی نگار آمدیم

    بر سر و رو سجده کنان جمله راه

    تا سر آن گنج چو مار آمدیم

    نافه آهو چو بزد بر دماغ

    دام گرفتیم و شکار آمدیم

    دام بشر لایق آن صید نیست

    پس تو بگو ما به چه کار آمدیم

    پار دل پاره رفوی تو دید

    بر طمع دولت پار آمدیم

    ای همه هستی مکن از ما کنار

    زانک ز هستی به کنار آمدیم

    همچو ستاره سوی شیطان کفر

    نفط زنانیم و شرار آمدیم

    همچو ابابیل سوی پیل گبر

    سنگ زنانیم و دمار آمدیم

    باز چو بینیم رخ عاشقان

    با طبق سیم نثار آمدیم

  39. بالا | پست 4739


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ما به تماشای تو بازآمدیم

    جانب دریای تو بازآمدیم

    سیل غمت خانه دل را ببرد

    زود به صحرای تو بازآمدیم

    چون سر ما مطبخ سودای توست

    بر سر سودای تو بازآمدیم

    از سر چه صد رسن انداختی

    تا سوی بالای تو بازآمدیم

    ناله سرنای تو در جان رسید

    در پی سرنای تو بازآمدیم

  40. بالا | پست 4740


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    گر تو کنی روی ترش زحمت از این جا ببرم

    گر تو میی من قدحم ور ترشی من کبرم

    عبس وجها سندی کان سناه مددی

    کل هوی یهویه ذاک جمیل و کرم

    زنده نباشد دل من گر به مهش دل ندهم

    عقل ندارد سر من گر ز نباتش نچرم

    مبسمه بلبلنی عابسه زلزلنی

    ما شطه شیبنی غیبته الف هرم

    گر کژی آرم سوی او همچو کمان تیر خورم

    ور هنر آرم سوی او عرضه کنم بی‌هنرم

    بارحتی فکرته هیجنی قلقلنی

    قمت اطوف سکرا مغتنما حول حرم

    گر پی رایش نروم باد گسسته رگ من

    ور سوی بحرش نروم باد شکسته گهرم

    ظلت به مقتنیا مرتزقا مجتنیا

    نخله خلد نبتت وسط ریاض و ارم

    چونک شکارش نشوم خواجه یقین دان که سگم

    چون پی اسپش ندوم خواجه یقین دان که خرم

    کنت ثقیلا کسلا خففنی جذبته

    نمت علی قارعه عاصفنی سیل عرم

    گفتم بسته‌ست دلم گفت منم قفل گشا

    گفتم کشتی تو مرا گفت من از تو بترم

    رو سخن کار مگو کز همه آزاد شدم

    رو سخن خار مگو چون همه گل می سپرم

  41. بالا | پست 4741


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    منم آن بنده مخلص که از آن روز که زادم

    دل و جان را ز تو دیدم دل و جان را به تو دادم

    کتب العشق بانی بهوی العاشق اعلم

    فالیه نتراجع و الیه نتحاکم

    چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم

    چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم

    قمر الحسن اتانی و الی الوصل دعانی

    و رعانی و سقانی هو فی الفضل مقدم

    ز میانم چو گزیدی کمر مهر تو بستم

    چو بدیدم کرم تو به کرم دست گشادم

    نصر العشق اجیبوا و الی الوصل انیبوا

    طلع البدر فطیبوا قدم الحب و انعم

    چه کنم نام و نشان را چو ز تو گم نشود کس

    چه کنم سیم و درم را چو در این گنج فتادم

    لمع العشق توالی و علی الصبر تعالی

    طمس البدر هلالا خضع القلب و اسلم

    چو تویی شادی و عیدم چه نکوبخت و سعیدم

    دل خود بر تو نهادم به خدا نیک نهادم

    خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی

    وعدونی کذبونی فالی من اتظلم

    نه بدرم نه بدوزم نه بسازم نه بسوزم

    نه اسیر شب و روزم نه گرفتار کسادم

    ملک الشرق تشرق و علی الروح تعلق

    غسق النفس تفرق ربض الکفر تهدم

    چه کساد آید آن را که خریدار تو باشی

    چو فزودی تو بهایم که کند طمع مزادم

    نفس العشق عتادی و عمیدی و عمادی

    فمن العشق تدثر و من العشق تختم

    روش زاهد و عابد همگی ترک مراد است

    بنما ترک چه گویم چو تویی جمله مرادم

    لک یا عشق وجودی و رکوعی و سجودی

    لک بخلی لک جودی و لک الدهر منظم

    چو مرا دیو ربودی طربم یاد تو بودی

    تو چنانم بربودی که بشد یاد ز یادم

    الف الدهر بعادی جرح البعد فؤادی

    فقد النوم وسادی و سعاداتی نوم

    به صفت کشتی نوحم که به باد تو روانم

    چو مرا باد تو دادی مده ای دوست به بادم

    فاری الشمل تفرق و اری الستر تمزق

    و اری السقف تخرق و اری الموج تلاطم

    من اگر کشتی نوحم چه عجب چون همه روحم

    من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم

    و اری البدر تکور و اری النجم تکدر

    و اری البحر تسجر و اری الهلک تفاقم

    چو به بحر تو درآیم به مزاج آب حیاتم

    چو فتم جانب ساحل حجرم سنگ و جمادم

    فقد اهدانی ربی و اتی الجد بحبی

    نهض الحب لطبی و تدارک و ترحم

    به خدا باز سپیدم که به شاه است امیدم

    سوی مردار چه گردم نه چو زاغم نه چو خادم

    نزل العشق بداری معه کاس عقاری

    هو معراج سواری و علی السطح کسلم

    چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم

    ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم

    بک احیی و اموت بک امسک و افوت

    بک فی الدهر سکوت بک قلبی یتکلم

    چو ز تبریز بتابد مه شمس الحق والدین

    بفروزد ز مه او فلک جهد و جهادم

  42. بالا | پست 4742


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم

    لا تیئسوا من غابکم لا تدنسوا اثوابکم

    الحمد لله الذی من علینا بالثنا

    فی ظل دین مسند لا تغلقوا ابوابکم

    یا اولیا لا تحزنوا اربحتکم لا تغبنوا

    اشجعتکم لا تجبنوا لا تحقروا القابکم

    یا رب اشرح صدرنا یا رب ارفع قدرنا

    یا رب اظهر بدرنا لا تعبدوا اربابکم

    ما لی اله غیره نال البرا یا خیره

    طاب الموافی سیره لا تخسرو اعقابکم

    بوی دل آید از سخن دل حاصل آید از سخن

    تا مقبل آید از سخن لا تهتکوا جلبابکم

  43. بالا | پست 4743


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    رحت انا من بینکم غبت کذا من عینکم

    لا تغفلوا عن حینکم لا تهدموا دارینکم

    اخواننا اخواننا ان الزمان خاننا

    لا تنسؤا هجراننا لا تهدموا دارینکم

    قد فاتنا اعمارنا و استنسیت اخبارنا

    و استثقلت اوزارنا لا تهدموا دارینکم

    استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم

    و استعشقوا ایمانکم لا تهدموا دارینکم

  44. بالا | پست 4744


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اتیناکم اتیناکم فحیونا نحییکم

    و لو لاکم و لقیاکم لما کنا بودایکم

    دخلنا دارکم سکری فشکرا ربنا شکرا

    ذکرتم عهدنا ذکرا و نادانا منادیکم

    خرجنا من قری الوادی دخلنا القصر یا حادی

    توافیتم بمیعادی و باح الراح ساقیکم

    فاخف القصر لا تبدی و من یسئلک لا تهدی

    فانت الغوث و المجدی اذا ناجی مناجیکم

    و تسقینا و تشفینا و مثل السر تخفینا

    و هذا کله فضل فانا لا نکافیکم

  45. بالا | پست 4745


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام

    فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام

    اشبعوا من غیر اکل و اسمعوا من غیر اذن

    و انطقوا من غیر حرف و اسکتوا تم الکلام

    ایها العشاق طیبوا و اسکروا من کأسنا

    و ارکبوا ظهر المعالی و ادخلوا بین الزحام

    انهضوا نادی المنادی الصلا این الرجال

    جاء کم نادی القیامه فی الهوی نعم القیام

    اشربوا سقیا لکم ثم اطربوا غنما لکم

    ان هذا یوم عید عیدوا بعد الصیام

    وافقونا وافقونا فی طریق الاتحاد

    انما نحن کنهر فرقوه و السلام

    یا ندیمی سل سبیلا نحو عین السلسبیل

    قم لنا نفتح جنانا من جنان یا غلام

  46. بالا | پست 4746


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    قد رجعنا قد رجعنا جائیا من طورکم

    انظرونا انظرونا نقتبس من نورکم

    کل من یرجو وجودا یغتنم من جودکم

    کل من ارداه عسر نال من میسورکم

    لیس یشقی بالرزایا من یکن محفوظکم

    لا یبالی بالبرایا خاضعی منصورکم

    حارت ابصار البرایا فی بدیهیاتکم

    من یلاقی من یسوق الخیل فی مستورکم

    لیس یهدی قلبنا الا نسیم منکم

    لیس یجلی طرفنا الا بقربی دورکم

  47. بالا | پست 4747


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم

    تظنون ان الحق فیما عذلتم

    و ما ضاء ذاک البدر الا لاهله

    و غادرکم انواره فضللتم

    فما مل من ذاق الصبابه و الهوی

    و انکم ما ذقتم فمللتم

    و ان ذقتموا ما ذقتموه بحقها

    و لا مشرب العشاق یوما وصلتم

  48. بالا | پست 4748


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    فان وفق الله الکریم وصالکم

    و عاین روحی حسنکم و جمالکم

    تصدقت بالروح العزیز لشکرها

    فبالله ارحموا ذلی و عشقی فما لکم

    الی کم اقاسی هجرکم و فراقکم

    الی کم اؤانس طیفکم و خیالکم

    تناقص صبری بازدیاد ملالکم

    فیالیتنی افننی کصبری ملالکم

    عمی العین من تذکارها حرکاتکم

    و غنجاتها ویلاکم و دلالکم

    رآنی الهوی یوما الاعب غفلتی

    فصاح علینا صیحه العشق والکم

    لقد جاء من تبریز روح مجسم

    الا فانثروا فی حب نعلیه ما لکم

  49. بالا | پست 4749


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    علی اهل نجد الثنا و سلام

    و عیشتنا فی غیرهم لحرام

    فضیلته للفاضلین بصیره

    ملاحته للعاشقین قوام

    بصیره اهل الله منه مکحل

    و عشره اهل الحق فیه مدام

    ایا ساکنیها من فضیله سیدی

    لکم عیشه مرضیه و دوام

    و لو لا حجاب العز ارخی ملیکنا

    لکان علی باب الملیک زحام

    ملیک اذا لاحت شعاشع خده

    لا صبح حیا صخره و رخام

    سقی الله وقتا انطقانا کلامه

    ففی الروح من ذاک الکلام کلام

    غدا آلفا قلبی یقوم لامره

    وقدی من عذل العواذل لام

  50. بالا | پست 4750


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : مشاعره

    بیا بیا دلدار من دلدار من

    درآ درآ در کار من در کار من

    تویی تویی گلزار من گلزار من

    بگو بگو اسرار من اسرار من

    ***

    بیا بیا درویش من درویش من

    مرو مرو از پیش من از پیش من

    تویی تویی هم کیش من هم کیش من

    تویی تویی هم خویش من هم خویش من

    ***

    هر جا روم با من روی با من روی

    هر منزلی محرم شوی محرم شوی

    روز و شبم مونس تویی مونس تویی

    دام مرا خوش آهویی خوش آهویی

    ***

    ای شمع من بس روشنی بس روشنی

    در خانه‌ام چون روزنی چون روزنی

    تیر بلا چون دررسد چون دررسد

    هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی

    ***

    صبر مرا برهم زدی برهم زدی

    عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی

    دل را کجا پنهان کنم

    در دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی

    ***

    ای فخر من سلطان من سلطان من

    فرمان ده و خاقان من خاقان من

    چون سوی من میلی کنی میلی کنی

    روشن شود چشمان من چشمان من

    ***

    هر جا تویی جنت بود جنت بود

    هر جا روی رحمت بود رحمت بود

    چون سایه‌ها در چاشتگه

    فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود

    ***

    فضل خدا همراه تو همراه تو

    امن و امان خرگاه تو خرگاه تو

    بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا

    پیوسته در درگاه تو درگاه تو

صفحه 95 از 123 ... 45859394959697105 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد