ممنون بخاطر حرفای خوبتون، حالا میفهمم اثبات ایمان چقدر سخته، امتحان خدا خیلی سخته وقتی پای عمل میرسه باید کوه باشی که کم نیاری و کمر خم نکنی نمیدونم خدا چیو میخواد ثابت کنه بخدا میدونم میدونم که بزرگه میدونم که بالاترین قدرته با همه مظاهرش بهم ثابت شده پس چرا میخواد دوباره با بلایی که سرم اومده بهم ثابت کنه چرا اینقدر سخت امتحان میکنه نمیفهمم مثلا چرا به حضرت ابراهیم گفت پسرتو سر ببر؟ چرا زندگی ایوب رو نابود کرد؟ چرا بینایی یعقوب رو گرفت؟ خدایا خودت رحم کن. نمیدونم شاید لازمه عذاب بکشم. شاید لازمه امتحان بشم.خودش میدونه فقط.
آنکس که ظلمی بر دوش دارد، رستگار نخواهد شد.
برای تحقق خوشحالی مردم، راه های کمی به غیر از بیان مشکلات یا فاش کردن ضعف های شخصی خودتان وجود دارد.
آرتور شوپنهاور
خدا در حد توان هر کسی امتحان میگیره و امتحانایی که میکنه مطمنن در طاقت فرد هست اینکه پیامبران همچین امتحانایی پس دادن از اشخاص معمولی مثله ما محاله همچین امتحانایی گرفته بشه ولی خب هر چه فرد مقرب تر و عزیزتر باشه امتحانای سختری میگیره ولی در اون حدی نیست که نتونه از پسش برنیاد ولی وقتی به مرز تحمل فرد میرسه دیگه اون چیزی که بخواتو بهش میده فقط در اخرین روزهایی که قراره دیگه امتحان خدا تموم بشه همون موقع وسوسه شیطانو ناامیدی فوران میکنه میخات یکاری کنه که ناامید بشیم و برای همه اتفاق میفته در چنین مواقعی من همیشه سریع دعا میخونم که مبادا گول شیطونو بخورم و سعی میکنم با دعا ارتباطمو با خدا بیشتر کنم . چون این دنیا محل امتحانه محله اینه که خدارو بشناسیم ودرکش کنیم خودمونو بشناسیم و شکرش کنیم هدف اصلی اون دنیا هست . خدا بنده هایی که بیشتر دوست داره دلش میخوات که صداش بزنن چون صدای بنده های عزیزو مقربشو دوست داره اینکه ازش کمک بخوایم اینکه تسلیم نشیم و بگیم خدا همیشه همراهمونه پس اینکه این سختیا رو دارید میکشید به خاطر عزیزبودنته اینکه خدا خیلی دوستون داره . بهش ثابت کنید که تا اخرین لحظه ناامید نمیشید و تلاشتونو میکنید
ولی خیلی نگران شدم اخه گفتید یه بلایی سرتون اومده کاش میگفتید چی شده
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
نه که تو از همون اول هرکول بودی
ایشالا که قبول بشی
دانشگاه که پردیس ثبت نام کردم مرخصی گرفتم و فعلا دارم واسه کنکور سال بعد آماده میشم کم کم...
ویرایش توسط Mohsen123 : 11-11-2016 در ساعت 02:33 PM
ای شیطون....
جزوه مینویسی که پسرا بیان ازت جزوه بگیرن...
شوخی کردم یوقت ناراحت نشی...
در ضمن... مگه تو کلاس فیلم می بینی؟ آخه گفتی جزوه مینویسم نمی تونم فیلم ببینم... نکنه میشینی تو کلاس با وایفای مجانی فیلم دانلود می کنی...
اگه هم تو خونه مینویسی خب پرینت بگیر...
بابا فیلم چیه... من الآن دو ساله که فیلم نمی بینم...
چقدر اعصابم خورد میشه این تاپیک های خیانت و میخونم بیشتر از همشون اون دختره که توی تاپیک خیانت همسر گفته بود که شوهرم با دوست صمیمم که مثل خواهریم داره بهم خیانت میکنه چقدر دردناکه فکر کن دوست صمیمیت
یا اینکه اون خانومی که گفت 19 ساله ازدواج کردم شوهرم همش بهم خیانت میکنه چقدر سخته
خدا ازشون نگذره ...امیدوارم آدمایی که خیانت میکنند توی زندگیشون خار و خفیف بشند در حدی که یه حیون هم بهشون نگاه نندازه
امیدوارم به نفرین سیاه تبدیل بشن ، اصلا امیدوارم تبدیل به مورچه بشند و آدمای دیگه بیان روشون پا بذارن عوضیااااااااااااا
در عوض کسی که خیانت میبینه امیدوارم زندگیش اونقدر خوب بشه که همه بهش حسرت بخورند و مثه پادشاه یا ملکه زندگی کنند الهی آمین
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
کاش میشد بعضی وقت ها خوابید...
خوابید و تا یک سال دیگر بیدار نشد...
بعضی از لحظات....گمراهی ها... دو راهی ها و غم ها...
بد جور از جان آدم می کاهد....
((
مورچه چرا حالا مورچه ها دوست داشتنی ان آدم مواظبه لهشون نکنه اتفاقا سوسک بشن با دمپایی بکشیمشون
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
دلم میخواد پسرم و دخترم زودتر بزرگ بشن دنبال زندگیشون برن. همسرم برای من باشه.میدونم یه کم حسودی کردم ولی خوب دیگه دیگه
می خوام که یه کسی رو پیدا کنم که کاری رو بهم یاد بده ....
اما پیدا نمی کنم ؟؟؟
پس همه این کسایی که این کارها رو بلدن از کجا یاد گرفتن؟!!!
خداکنه دادگاهی فردام خوب پیش بره خیلی نگرانم...خداکنه فقط وکیلش بیاددادگاه
چون رضارو میبینم دلم میلرزه...نامردو هنوز دوس دارم
ویرایش توسط زهرا.ا : 11-12-2016 در ساعت 02:03 AM
به نظرتون چرا من نمی تونم تو رای گیری مهر ماه شرکت کنم ؟؟؟؟؟
دوری اما تو قلبم مهمونی
نیست یک دَم شِکنَد خواب به چَشمِ کس و لیک / غمِ این خُفته ی چَند , خواب در چَشمِ تَرَم میشِکند ...
***
If You Always Put Limits On Everything You Do
Physical Or Anything Else
It Will Spread Into Yor Work And Into Yor Life
There Are No Limits
There Are Only Plateaus , And You Must Not Stay There
You Must Go Beyond Them
***
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
چندی پیش ملکه انگلستان به عروسش هشدار داده بود.
دیگر حق ندارد لباس های بدن نما، از جمله پالتو و دامن کوتاه و جوراب های ساپورت به تن کند!!!
میدانید چرا؟
نه اینکه فکر کنید این پیرزن،خداجو،مذهبی و پیرو احکام الهیست . خــــیر .
دلیلش فقط یک چیز است:
♥️ೋღ☃ღೋ♥️
ملکه انگلیس و خاندانش از بقیه مردم سر تر هستند
در شأن و شخصیت این خانواده نیست
که مردان دیگر بدن آنها را دیده و تحریک شوند.
ای مـــــاه بــانــــــوی ایـــــرانی
مگر غیر از این است که تو خود را پیرو مکتب پر افتخار اسلام میدانی؟
اصلا منظر دین را کنار که بگذاریم از روزنه ی عقل...
یک بانوی آزاده و اصیل همچون تو...
سزاوار نیست ملکه ایی برای سرزمینش باشد؟
باور کن ارزش تو از عجوزه ی انگلستان و عروسش به اندازه ی یک دنیا بیشتر است.
تو باید برای مردان این سرزمین ملکه باشی ،
نه اینکه ابزاری باشی برای لذت دادن بیشتر.
تمام زیبایی های تو فقط برای شاهزاده ی زندگی توست ، نه برای همه ‼️
بچه ها جواب این ادم بی نذاکت رو ندید
امروز این دکتره واسه انجام ارتودنسی دخترم وقت بده.بچه های بد " زمچ "بابا رو توی مدرسه مسخره میکنند
دوستان یه سوال
به دختری که در دوران عقد طلاق میگیره هم میگن مطلقه؟؟؟
ممنون میشم جواب بدید خیلی برام مهمه
دلم خیلی گرفته
از سرشب چندین بار تا حالا جلو خودمو گرفتم که گریه نکنم
به شدت احساس ضعف میکنم
اصن نمیدونم دارم چیکار میکنم
هر اتفاقی میوفته من همراهش میرم
سکان زندگیم تو دستم نیست
انگار اصن بلد نیستم زندگی کنم
من کجام؟ کجا میخوام برم؟
گم شدم تو یه اقیانوسی که هیچ ساحلی پیدا نمیشه
تنها و نابلد راه...فقط دارم میرم
درست مثه یه زورقی که وسط بی انتهایی دریا رها شده باشه...نه میرسه به جایی نه تموم میشه
نه دستاویزی نه راه نجاتی
من گم شدم
من خودم نیستم
میخواستم کی باشم که نشدم؟
چقد غریبه ام با خودم...اصن من کی ام؟
خدایا خودت بهم رحم کن دارم دیوونه میشم...چقد سخته این احوال
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
سلام خسته نباشید سریع میرم سر اصل مطلب : من تو تابستون میرم کلاس زبان تو یکی از تابستونا تو کلاسمون دختری بود به نام ساناز حسن پور که به شخصه بطوری عجیب ازش متنفر بودم و تحملش تو کلاس برام سخت بود و به سختی میتونستم خودمو کنترل کنم ولی این تنفر بعد از 5 جلسه از بین رفت و علاقه جاشو گرفت روزها پی هم میرفتند و این علاقه فزونی میافت تا جایی رسیده بود که همه دختر پسرای کلاس فهمیده بودن بهش علاقه مند شدم راستش تا به اینجا که 2 سالی میشه بهش علاقه دارم و هرچی محبت ازم ساخته باشه براش کردم ولی وقتی تو کلاس باهاش روبه رو میشم انگار نه انگار . تمنا تون میکنم کمکم کنین تا هر جور شده دلش رو بدست بیارم من به هر قیمتی که باشه میخوام بهش برسم.
شب مهمون داریم... من خوابم میاد خسته ام.خدایا رحم کن
خسته ام از خیابون و پیاده روهاش
بهت که گفته بودم مواظبم باش....
مردها هم
خسته می شوند
بانو...!!
کم می آورند ...
می برتد ...
دلتنگ می شوند ...!
مردها هم
گرمشان می شود...
سردشان می شود ...
اصلا"
مردها هم
از خیس شدن لباسشان
در باران
بدشان می آید ...!
مردها هم
دردشان می گیرد ...
حالشان
بد می شود ...
می ترسند ...
کلافه می شوند و
بعضی وقتها
دلشان می خواهد
های و های
بزنند زیر گریه ...
بس که
بی تاب می شوند از
دوری ...
تنهایی ...
شکست ...!!!
درست
عین خودت ... بانو ...!!!
به دستهای زمحت و
کفشهای بزرگ و
بازوهای قطورش
نگاه نکن ...
اینها را
خدا داده
که تو فکر کنی
سایه ی سرت
هیچی اش
نمی شود ....
یا
فکر کنی
که دنیا
خیلی امن است ...
تا
راحت
بتوانی عشقتان را
یزرگ کنی ...!!!
اما
تو باور نکن ...!
او
اگر چه مرد است ...
محکم است ...
و نمیخواهد
که آب
در دلت
تکان بخورد ...
اما ...
یادت باشد
پیش از مرد بودن
آدم است ...
آدمی
از جنس خودت ...!
نگرانی اش را
درک کن ...
و آغوش نجیبت را
پناه
تمام دل مشغولی اش کن ...!!!
آن وقت
می بینی
که این
مرد بزرگ سخت
چگونه
میان بازوان ظزیفت
به مقام
پیامبری مهر و وفا
می رسد ...!!!
( مهین رضوانی فرد )
دلم درد میکند
مثل وقتهایی که میگفتی ساعت ده منتظرم باش
ساعت نه و پنجاه و هشت دقیقه میشد
من زل میزدم به نور گوشی تا اسمت را برق بیاندازد
بعد دلم درد میگرفت از اینکه نکند خوابت برده باشد
دلم بهم میپیچید....تهوع دستانم را یخ میکرد
ضربان قلبم تند میشد و بغضم میکرد که مبادا یادت رفته باشد که گفتی منتظرت باشم....
دو دقیقه بعد...اسم تو روشنم میکرد...بیداری جان دلم؟؟؟
با چه شوقی برایت مینوشتم پس کجا بودی این همه وقت...
دلم درد میکند...مثل همان وقتها....
فقط دیگر روشن نمیشوم...میخزم در تاریکی اتاق...حتی شعله های روشن بخاری هم گرمم نمیکند
دردم شدیدتر میشود...انقدر که چشمانم خیس میشوند....
کسی به من نمیگوید بیداری جان دلم؟؟؟
ولی من آهسته با صدای لرزان میگویم...پس کجایی این همه وقت....
صبح برای گربه ای که توی پارکینگ اومده بود و ازبرف فرار کرده بود غذا گذاشتم
اومدم شرکت یه قرارداد خوب رو سفارش دادند از جایی که انتظارش رو نداشتم
خدایا چه اندازه و دقیق حواست به همه چیز هست
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)