uploadfromtaptalk1471480214332.jpg
یکی بود یکی نبود
این داستان زندگی ماست
همیشه همین بوده یکی بود یکی نبود
در اذهان شرقی مان نمی گنجد
با هم بودن با هم ساختن ،
برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد
هیچ قصه گویی نیست
که داستانش این گونه آغاز شود
که یکی بود ، دیگری هم بود، همه با هم بودند
و ما اسیر این قصه کهن ،
برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم
از دارایی ، از آبرو ، از هستی
انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست
هیچ کس نمی فهمد جز ما
و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ،
ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم
هنر نبودن دیگری .
یکی هست ، دیگری هست ، همه هستیم ...