بچه ها خیلی دلم گرفته .خیلی بده که بعد از این که 1 هفته تو خونه تنها بودی و هیچ جا نرفتی فقط دو سه بار به مامان زنگ زدی .
تو این هفته شوهرم بخاطر مشغله کاری زیاد ظهرا هم به خونه نمیومد و من مجبور بودم تنها ناهار بخورم .
شبا هم تا ساعت 10 -11 منتظر میموندم تا بیاد و با هم شام بخوریم .نمیخوام منت بذارم ولی یکم دلخورم
من که این همه منتظر میمونم .تنهایی رو تحمل میکنم . این حقمه که وقتی میاد بچسبه به گوشیش .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میدونم خستس .اون بیشتر از من توی طول روز سختش شده .اره نیم ساعت .اصن یک ساعت اگه خستگیش با گوشیش رفع میشه باشه اشکال نداره ..نه دیگه تا 3 نصف شب .
من ادم نیستم ؟؟؟؟
نمیگم اصلا بهم اهمیت نمیده وقتی میبینه مثل این مظلوما نشستم کنارش و هیچی نمیگم (اخه وقتی هم باهاش حرف میزنم اینقد محو بازیه که تازه بعد از 3 ساعت یادش میاد جواب منو بده)
یه قربون صدقه ای چیزی میگه.ولی دیگه خسته شدم زندگیمون شده کلش ......میاد خونه کلش .میخواد بره کلش . سر سفره کلش . قبل از خواب کلش بعد از خواب کلش .حتی بعد از رابطه جنسی هم کلش
خسته شدم اینقد من رفتم جلو گفتم بغلم کن .دیشب ی کتاب خوندم که گفته بود خلا ها رو شما پر نکنید بزارید مردتون هم ی حرکتی به خودش بده .از دیشب تصمیم گرفتم دیگه من نرم جلو .که بنظرم اومد اینجوری خیلی بهتره.دیشب تا 5 بیدار بودیم .خیلی خوابش میومد ولی بخاطر بازیه نمیخوابید ....
منم واسه خودم رمان میخوندم .که دیدم گوشی به دست داره خوابش میبره بلند شدم گوشی رو از دستش گرفتم .گفتم مگه مجبوری ؟؟؟؟؟وقتی رفتیم تو رخت خواب گفت :اه میخواستم ی اتک دیگه بزنم.
خلاصه امروزم تنها برنامش این بود خواب + کلش .البته ناهار .بدون حرف خاصی که بین ما زده بشه.اماده شدکه بره بیرون
بهش گفتم امشب میای بریم بیرون .گفت خب کجا بریم .گفتم نمیدونم هر جا فرقی نداره. گفت:حالا تا برگردم ببینم چی میشه.
اونطوری که میگفت میخواست بره تعمیر گاه.... ولی ایا کسی که میره تعمیر گاه شارژر گوشیش هم با خودش میبره؟؟؟؟؟؟
خیلی وقتا پیش اومده گفته واسه کار میخوام برم بیرون اما وقتی زنگ میزنم میگه پیش یکی از دوستامم.همیشه هم تو اینجور مورد ها شارژرش رو برمیداره
اینم از حرفام الان فقط اینجا میتونم این حرفا رو بزنم