خدایا پشت درت منتظرم...
تو که میدانی که هستم
من همان دختر هستم با دغدغه های بسیار
همان دختری که دوان دوان و نفس زنان خودش را به داروخانه میرساند تا داروهای خانواده اش را بگیرد
همانی که وقت آشپزی کردنش دستانش را میسوزاند
همانی که از در مدرسه نمیتوانست حواسش را جمع کند و حواسش به درون خانه بود
همانی که وقتی درس هایش را ضعیف شد کسی نپرسید چرا
من همان دخترم که به جای درس خواندن باید خودم را آرام میکردم
و به آرامشی که نداشتم تظاهر میکردم
من همانم که قفس شکنم که درد قفس خودم را هنوز با خود به همراه دارم
همان فرزندی که وقتی پدرش بیرون میرفت از پنجره بدون آنکه بفهمد نگاهش میکرد
همان که وقتی به مادرش بد میگفتند حمایتش میکرد
همان خواهری بودم که به جرم خواهر بودن از خیلی چیزها محروم شد
نا شکر نیستم ولی من همانم که عزیزی را از دست دادم
خدایا در را باز کن...
من منتظر میمانم
خودت میدانی که کیستم
یک دخترم که بعضی ها پی زندگیم را میگیرنند
چون بعضی ها میخواهند حقم را بگیرند
و بعضی ها میخواهند انتقامشان را از من بگیرند
من همانم که خاطراتم هر روز دوباره تداعی میشوند
و تو خدایا.........در را باز کن
که من منتظر هستم