صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 80

موضوع: دلنوشه دانشجوی

16759
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    دلنوشه دانشجوی

    دوستان عزیز گفتم یه پست بزارم دانشجویان زمان حال ، قدیم ، آینده بیان هرچی دلتون میخواد بگین : ( از دانشگاه ، امتحانات ، استادا ، نمره کم اوردن ، هم کلاسی ،خاطرات و . . . )





    امروزم 16 آذر 1393 روز دانشجو رو به همه دانشجویان تبریک میگم ( همچنین به اونای که فارغ تحصیل شدن )




  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی



  3. 15 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6271
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    1,498
    تشکر شده 560 بار در 143 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    روزتون مبارک[replacer_img][replacer_img][replacer_img][replacer_img]

    یادش بخیر
    سه سال پیش درسم تمام شد
    یکی از دوستام سر جلسه یه امتحانی اصلا نخونده بود...دوست صمیمیم بود
    سر جلسه باهاش برگه امتحانیو عوض کردم یه لحظه مراقب برگشت گفتم شاید مارو دید...قلبم ایستاد.مردم از ترس
    ولی خب خدارو شکر ندیدمون
    یه خاطره خوبی شد واسمون

  5. 8 کاربران زیر از آفرودیت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6271
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    1,498
    تشکر شده 560 بار در 143 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها

    فرق وسطه پسره رو خخخخخ

  7. 6 کاربران زیر از آفرودیت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    صرفا جهت خنده


    دانشجو چیست ؟

    موجودی است بیکار که 4 سال از عمر خود را به شکل خودجوش هدر میدهد و حتی برای این کار در ازمونی به نام کنکور شرکت کرده و خود را به اب و اتش میزند. قوت غالب این موجود سیب زمینی و تخم مرغ میباشد. از فعالیت های روزانه وی میتوان به پرسه زدن در محوطه دانشکده،‌تیکه انداختن به استاد، رفتن به فیس بوک با وایرلس دانشگاه به هر بدبختی که شده،خوابیدن،و خیره شدن به جزوه ی استاد برای دقایقی و سپس دور انداختن آن اشاره کرد.این موجود به شدت علاقه مند است که وی را مهندس و دکتر صدا کنند و از شنیدن این لغات حس وصف ناپذیری به وی دست میدهد. اگر همه شرایط مهیا باشد این موجود 10 روز یکبار به یاد حمام رفتن میفتد و خود را گربه شور میکند.( البته این موضوع بیشتر در مورد گونه ی نر مشاهده شده است )با این که نام این موجود دانشجو است ،‌اما مشخص نیست چرا به این نام خوانده میشود زیرا رابطه این موجود با دانش شبیه به رابطه اب با اتش است! از مصادیق این موضوع میتوان به استفاده از جزوات برای ایجاد دم کنی قابلمه ماکارونی ، به عنوان زیر قابلمه ای برای جلوگیری از سوختن فرش و همچنین به عنوان دستگیره برای بلند کردن اشیا داغ و ... اشاره کرد.زیستگاه او منطقه ی حفاظت شده ای به نام خوابگاست که این موجودات به صورت دسته های 4 تایی،8 تایی و حتی 12 تایی درامده و در مساحتی که کمی باز تر از فضای قبر است به زندگی ادامه میدهند.آندسته از این موجودات که تمایل به بقا بیشتر دارند در سال چهارم برای شرکت در آزمونی دیگر به نام ارشد خود را اماده میکنند و قصد دارند درس هایی که در طول 3 سال نخوانده اند در طول 3 ماه بخوانند تا 2 سال دیگر به این زندگی بی زحمت و راحت ادامه دهند. این موجودات که تا دیروز طنین صدایشان در راهرو خوابگاه گوش فیل را کر میکرد،‌در این سال با شنیدن صدای دمپایی یک دانشجو در راهرو سریعا از اتاق خارج شده و این جمله را بر زبان میاورند :" ای بابا ارشد داریم یواش تر ! " . پس از گذشت 4 سال این موجودات مدرکی میگیرند که برای استفاده از آن نیاز به وسیله ای به نام کوزه است . نحوه عملکرد این وسیله به این صورت است که مدرک را دم آن میگذارند و آبش را میخورند! اندسته که به ارشد وارد شده و مدرک ارشد میگیرند آب بیشتری میتوانند از کوزه بخورند!نسل این موجودات نه تنها رو به نابودی نیست بلکه هر روز بر تعداد آن ها افزوده میشود . بیشترین تراکم آنها در منطقه ای از خاور میانه به نام ایران مشاهده میشود که از هر 2 نفر 3 نفر آنها دانشجوست!



  9. 17 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    اقا ما امتحان انتقال جرم داشتیم

    محل برگزاریه امتحانمون هم سلف دانشگاه بود بعد یه طوری بود که اونایی که بقل ما نشسته بودن رشتشون مکانیک بود فک کنم

    اونام انتقال جرم داشتن منم اون ته کلاس نشسته بودم خداییش هم هیچی نخونده بودم

    فقط با این تفاوت که امتحان اونا جزوه باز بود برا ما جزوه بسته

    منم دیدم اینا دارن از جزوه استفاده میکنن سریع جزوه مو از تو کیفم دراوردم و شروع کردم به نوشتن

    بعد مراقبه اومد گفت شما هم مکانیکید؟گفتم بله.گفت ببینم برگتون رو؟برگمو نشونش دادم.بالای برگم

    نوشته شده بود رشته شیمی و جزوه بسته.دمش گرم هیچی بهم نگفت

    جواب امتحان که اومد رفتم دیدم شدم 19.5

    حیروون موندم چرا بهم بیست نداده

    ولی واقعا دم مراقبه گرم.هنوزم تو این دور و زمونه مرد پیدا میشه

    موفق باشید

  11. 14 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    ماکه هنوز داشنجو نشدیم ولی خوب دانش آموز هستیم
    منم یه خاطره تعریف میکنم از اول دبیرستان
    من بدنم سیستمش جوریه که یا سرما نمیخوره یا اگه بخوره 1 ماه عذابم میده و ووسط سال نزدیکای دی که امتحانای ترم اول کم منده بود شروع بشه روز 3 نشبه
    حالم خیلی بود در حالی که داشتم از حال میرفتم بازم چون درس ریاضیمون عقب بود و (منم ریاضیم یکمی ضعیفه )بازم رفتم مدرسه
    زنگ اول که فیزیک داشتیم اصن تو یه دنیای دیگه بودم سرم الکی گیج میرفت هزیون میگفتم معلم که آمد کتاب و باز کرد و شروع کرد به درس دادن
    یکم که گذشت خودش دید ررنگ روم پریده و دارم از حال میرم گفت رضا بگیر این زنگ و بخواب درس مهمی نیست
    منم دیدم دارم از حال میرم گرفتم خوابیدم 1 ساعت و نیم تخـــــــــــت
    یعنی اصلا باورم نمیشه چه خواب دوست داشتی بود تو این 17 سال عمرا به این خوبی خوابیده باشم حتی یه شب
    بعدش آخر زنگ بیدارم کردن
    حس کردم به جای کربوهیدرات سوخت جت داره تو بدنم مصرف میشه
    خیللی حال داد خلاصه هیچ وقت یادم نمیره اون روزو
    زنگای بعدشم ریاضی بود و مسخره بازی (و درس خوندن )
    پارسال با اینکه خیلی ناظم عذابم داد ولی بهترین سال تحصیلیم بود
    چون هم درس خوندم هم مسخره بازی کردم
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  13. 10 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    فارغ التحصیل یا فارق التحصیل؟؟؟

    خوب ما که هنوز فارغ تحصیل نشدیم

    اصلاح شد

  15. 4 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    امتحان جزوه باز دیگه چیه؟؟؟؟؟!!!! استاد و آموزش با این کار خودشونو مسخره میکنن که...

    معمولاً اساتید وقتی سوالای سخت و زیاد طرح میکنن و جواب سوالات تو جزوه نیست ، میگن جزوه آزاد ، درسهای معماری فکر کنم از این امتحانا داره

    بهتره سراغ جزوه نرن چون فقط وقتشون تلف میشه و زمان امتحان به پایان مییرسه .

    ما که امتحان جزوه آزاد نداشتیم

  17. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,324 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    الان که فکرشو میکنم میبینم که چقد من ادم ضایعی بودم اصلا تقلب نکردم یعنی ترسو بودم جرئت نمیکردم تقلب کنم فوق فوقش گردنمو اینقد دراز میکردم که برگه جلویی او یکم دید میزدم

  19. 6 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    غذای دانشجوهای ایران










    و . . .

    اما کشورای دیگه






  21. 11 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهگذر... نمایش پست ها
    الان که فکرشو میکنم میبینم که چقد من ادم ضایعی بودم اصلا تقلب نکردم یعنی ترسو بودم جرئت نمیکردم تقلب کنم فوق فوقش گردنمو اینقد دراز میکردم که برگه جلویی او یکم دید میزدم

    منم تابحال تقلب نکردم ، همش همین حرفتو به خودم میگم ها اما نمیشه ، فکر کنم اگه دوباره هم دانشجو بشی نمیتونی تقلب کنی

  23. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,324 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نه بابا من تو مدرسه هم خدایی میترسیدم تقلب کنم حتی یه بار کتاب گذاشتم زیر دستم بخدا تا اخر امتحان بازش نکردم همش استرس داشتم ازهمه امتحانام هم بدتر دادم

  25. 6 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی





    یه خاطره :

    من یه درسی رو خیلی خونده بودم ، یعنی از حد مجازشم بیشتر ، بعد تو امتحان هم چهار پنج تا پاسخنامه پر کرده بودم . . .

    دیگه مطمعن بودم که 20 نشم 19 یا 18 رو حتماً میگیرم

    وقتی نمره ها رو پشت سیستم دیدم 12 گرفته بودم

    به قول دوستان کاشف به عمل اومد : استاد تاکید داشتن که باید دقیقاً مو به مو مثل جزوه نوشته بشه

    رفتم یه درخوواست تجدید نظر نوشتم گفتم : استاد گرامی . . . و از این حرفا . . . . آخرشم گفتم اگه نمرم بالا نمیره بهم 1 بده دوباره میگذرونمش .

    بعد چند وقت رفتم نگاه کردم نمرم از 12 شده 9 ، حتی جوابمو هم نداده بود .

    هیچی دیگه ترم بعد با یه استاد دیگه برداشتمش بدون خوندن 18 شدم

  27. 7 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    یعنی آدم به ب پخ شانسی من هست!!!!!!!!!!!!

    3ساعت نشستم خاطره نوشتم یهو سایت رفرش شد همش پاک شد

  29. 7 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    روز دانشجو مبارک . خاطره دبیرستانم که مربوط میشه به چند سال پیش یه معلم ریاضی داشتیم خیلی بد درس میداد و جدی بود و با منم لج بود یروز تصمیم گرفتیم با دوستام حرصشو در بیاریم بخاری رو دست کاری کردیم بخاری اتیش گرفت و کلا مدرسه تعطیل شد تو دوره دانشگاه هم تا شب نخابیدم درس خوندم چون فن تقلب کردنم بلد نیستیم بخاطر ترسش اونوقتت استاده فرداش که میخاس بیاد براش اتفاقی افتاد نتونست بیاد خخخخخخخخخ
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  31. 7 کاربران زیر از mahastey بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    یعنی آدم به ب پخ شانسی من هست!!!!!!!!!!!!

    3ساعت نشستم خاطره نوشتم یهو سایت رفرش شد همش پاک شد

    منم


  33. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8050
    نوشته ها
    1,468
    تشکـر
    3,819
    تشکر شده 3,324 بار در 1,147 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    عیب نداره sr تو میتونی از دوباره تا 3 نشه بازی نشه
    همه موهات و کندی بهت زن نمیدن هااا نگی نگفتم
    ویرایش توسط رهگذر زندگی : 12-07-2014 در ساعت 06:28 PM

  35. 6 کاربران زیر از رهگذر زندگی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    اسم تقلب اومد یه خاطره کوچولو بگم : یادش بخیر تو دبیرستان بودیم سر امتحان از یه نفر 8 بار کتاب گرفت بعد ورقه منو 3 بار پاره کرد خخخخ

    یه چند نفری بودن خدایی اسطوره تقلب بودن . من از 2 راهنمایی تقلب کردنو یاد گرفتم . البته به بچه ها میرسوندم تا تقلب بگیرم

    خب فارغ التحصیلی هم گذشت اصلا تقلب نکردیم
    اصلا نفهمیدیم روز دانشجو کی بود ؟؟؟؟؟
    یه بار هم تو دانشگاه داشتم تقلب میرسوندم البته رودربایستی قرار گرفتم بعد ورقه عوض کردیم در حین عوض کردن یه هو مراقب ظاهر شد
    اصلا یه وضعی بوداااا
    امضای ایشان
    عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )

  37. 7 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahestey نمایش پست ها
    روز دانشجو مبارک . خاطره دبیرستانم که مربوط میشه به چند سال پیش یه معلم ریاضی داشتیم خیلی بد درس میداد و جدی بود و با منم لج بود یروز تصمیم گرفتیم با دوستام حرصشو در بیاریم بخاری رو دست کاری کردیم بخاری اتیش گرفت و کلا مدرسه تعطیل شد
    این دخترا هم از این کارا بلد بودن
    اخه ما یه بار راهنمایی فرار کردیم بعد رفتیم سیم تلفن رو قطع کردیم ولی کتک خوردیمااااا
    امضای ایشان
    عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )

  39. 5 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    بلهههه ما دختران شجاعی بودیم ما بجای کتک خوردن از بس کارمون خوب بود کسی نفهمید زود فراموش شد وتنبه نشدیم
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  41. 4 کاربران زیر از mahastey بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    یه خاطره امتحانی جالب بگم؟
    ما امتحان پزشکی قانونی داشتیم. استادمون یه روز اومد گفت که برید فلان فتوکپیه جزومو ازونجا بگیرید و همونو واسه امتحان بخونین. منم رفتم. اونجا دوتا دختره دیگه هم اومده بودن که همون جزوه رو میخواستن. بهشون گفتم شما چه رشته ای هستین؟ گفتن حقوق دانشگاه آزاد. گفتم استادتون دکتر فلانیه؟ اونا هم گفتن آره. گفتم ماهم پزشکی قانونی امتحان داریم با همین استاد. اوتا هم گفتن هرسال سوالای امتحان پزشکی قانونی حقوق دانشگاه آزاد و بچه های پزشکی دولتی مثل هم هستن. گفتن بیاین سسوالای ما رو بخونین و بیست بشین. بعدش که رفتم خوابگاه به هم اتاقیام که گفتم اونا گفتن چه خوب دیگه درس نخونیم و بریم دنبال سوال. اتفاقا همون روزا یه مزاحم تلفنی داشتم که میگفت حقوق آزاد میخونه و عاشق من شده. ولی من هیچ وقت جوابشو نمیدادم. خلاصه هم اتاقیام گفتن سوالا رو از مزاحم تلفنیت بگیر. منم به این آقا گفتمو اونم گفت به شرطی که باهام بیای بیرون و اجازه بدی حرفامو بزنم. منم گفتم باشه. خلاصه روز امتحان دانشگاه آزادیا این آقا زنگ زد که بیا فلان جا من با ماشین میام اونجا دنبالت که با هم بریم بیرون. منم گفتم باشه. رفتم سر قرار. آقا اومد و بوق زد که سوار شو. منم گفتم اول سوالا رو بده ببینم بعد سوار میشم اونم سوالا رو داد و منم سوار نشدم و زود یه تاکسی گرفتم و رفتم به سوی خوابگاه. من و دوستام خوشحال ازینکه سوالا رو داریم هیچی درس نخوندیم و رفتیم سرجلسه. آقا کلاه سرمون رفته بود. حتی یه سوال هم تکراری نبود. خلاصه هر چهار نفرمون شدیم نه و ترم دیگه مجبور شدیم اون درسو بگذرونیم. ولی این دفعه من همه جزوه رو فول خونده بودم و بیست شدم. آموزش هم بهم گفت چون بار دوم بیست شدی نمره نه قبلیت از کارنامت حذف میشه. بله دوستان. این تجربه خوبی شد برامون که هر چیزی رو بدون زحمت و با کلک بدست بیاری راحت از دستش میدی و باید با دود چراغو عرق ریختن به موفقیت برسی.
    خیلی حال کردم اومدی زرنگی کنی بدجور حالتون گرفته شد
    امضای ایشان
    عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )

  43. 4 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها

    این دقیقا برعکس منه...یعنی وقتی رفتم دانشگاه فشن و فکلی بودم ولی الان محجبه و چادری...خدارو شکر

  45. 8 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    این دقیقا برعکس منه...یعنی وقتی رفتم دانشگاه فشن و فکلی بودم ولی الان محجبه و چادری...خدارو شکر
    خب باید تبریک گفت .احسنت
    امضای ایشان
    عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . امام حسین ( ع )

  47. 6 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9227
    نوشته ها
    357
    تشکـر
    164
    تشکر شده 577 بار در 219 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    اقا بذارین منم یه خاطره از مدرسه بگم خیلی باحاله
    اون روزا یه پسر عمه داشتم هممونو جمع میکرد دور همو برامون خاطره و اذیتای دوران مدرسشو میگفت هیچی دیگه یه خاطره گفت خیلی به دلمون نشست از طرفی منو دختر عممو ودختر عموم تو یه کلاس بودیم و این خاطره رو از پسر عمم شنیدیم تصمیم گرفتیم تو کلاس اجراش کنیم یه روز که همه بچه ها تو نماز خونه بودن ما سه چهار تا رفتیم کپسول چرک خشک کن انداختیم تو بخاری کلاس و زود رفتیم نماز خونه وقتی مراسم تموم شد بچه ها راهی کلاس شدن ما دیدیدم دخترا هی میرن تو کلاسو دماغاشونو میگیرن و میان بیرون خودمونم رفتیم برای اولین بار تجربش کنیم رفتیم تو کلاس چشمتون رو زبد نبینه تو کلاس بو گندی پیچیده بود عین پیاز بوکرده هر کی میرفت تو عق میزد و برمیگشت هیچکسم نمیدونست بو از چیه یکی میگفت مارمولک رفته تو بخاری یکی میگفت موش رفته توش یکی میگفت گاز گرفتگی شده هیچی خلاصه آخرشم کسی نفهمید چی شده و کار کی بوده ماهم همون زنگو آزاد شدیم و کلی تو حیاط خوش گذروندیم یادش بخیر
    ویرایش توسط elham70 : 12-07-2014 در ساعت 08:56 PM
    امضای ایشان
    لعنت به من ..چه ساده دل سپردم
    لعنت به من...اگر واسش میمردم
    دست منو گرفت و بعد ولم کرد
    لعنت به اون کسی که عاشقم کرد

    یکی بگه که ماه من کی بوده...مسبب گناه من کی بوده
    سهم من از نگاه تو همین بود ...عشق تو بد ترین قسمت بهترین بود
    تو دل باروون منو عاشقم کرد..بین زمین و آسمون ولم کرد
    یکی بگه چه جوری شد که این شد...سهم تو آسمنون و من زمین شد

  49. 5 کاربران زیر از elham70 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8023
    نوشته ها
    1,114
    تشکـر
    4,745
    تشکر شده 2,210 بار در 819 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    روز دانشجو بر همه ی دانشجویان دانش گریز مبارک
    امضای ایشان

    شازده کوچولو گُفت

    گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم

    حوصِله و مَغرور بود

    اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
    I

  51. 9 کاربران زیر از pari@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی


  53. 10 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    یعنی آدم به ب پخ شانسی من هست!!!!!!!!!!!!

    3ساعت نشستم خاطره نوشتم یهو سایت رفرش شد همش پاک شد


    ای بابا، گزینه "بازگرداندن محتوای ذخیره شده" را اگه فعاله بزن که متنت برگرده،

    اگرم نشد درخواست میشه دوباره بنویسی که مستفیض شیم داداش! آخه همیشه از خاطرات شما کلی نکات آموزنده کاشف به عمل میاد! حیفه بپره!
    ویرایش توسط naghme : 12-07-2014 در ساعت 10:01 PM
    امضای ایشان



  55. 3 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  56. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    ایول برگردندم.



    زبان تخصصی2 داشتیم.هیچی بلد نبودم.قرار شد ی دختره بهم برسونه.گوشی رو گذاشتم تو جیبمو و هندزفیری رو از تو لباسم رد کردم گوشیشو تو آستینم جاساز کردم.بعد قرار بود اون زودتر بره به من ز بزنه و جوابارو سریع بگه(20تا سوال تستی بود)

    نگو دستگاه گذاشتن آنتنارو مخدوش میکنه.من هی شماره اینو تو جیبم میگیرم نمیگرفت...

    یهو دستم خورد رفت رو اسپیکر زنه گفت:مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد.. مراقبه سریع اومد خفتم کرد.هیچی دیگه تابلو شدم....و مجبور شدم از بقیه دوستان کمک بگیرم.

  57. 11 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    امتحان جزوه باز دیگه چیه؟؟؟؟؟!!!! استاد و آموزش با این کار خودشونو مسخره میکنن که...
    بله خوب همینی هست که اقا رضا گفتن

    تو بعضی از امتحان ها که مثلا عدد اتمی یا ظرفیت گرمایی مواد مختلف یا فشاربخار کلی یا جزئیه مواد مختلف در دماهای مختلف رو

    میخواد امتحان میشه جزوه باز چون این چیزا رو نمیشه حفظ کرد

    خیلی زیادن

    نه این که یه سول بدنو ما از کتاب یا جزوه جوابشو پیدا کنیمو بنویسیم

    تازه این که چیزی نیست امتحان تجزیه که داشتیم استاد هفت تا سول داده بود گفته بود به دلخواه 3 تاشو حذف کنید و بقیه شو

    جواب بدید

    یا اینکه مثلا امتحان موازنه مون که یه درس 4 واحدی هستو جزوه باز هم هستش.از صد نمره بود و سوالاش بعضیاش 16 نمره ای بودن

    بعضی هاشم 24 نمره ای(هر کدومش)

    مگه شماها از این موارد تو رشته هاتون ندارید؟

    موفق باشید

  59. 7 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    نه والا ما جزوه باز نداشتیم دیگه . چه استادای مهربونی داشتین. خوش بحالتون. ما که استادامون تمام تلاش خودشونو میکردن که ما رو بندازن و ما تمام تلاشمونو میکردیم که پاس بشیم و عقب نیفتیم. اصن یه وضی بودااا. .
    اتفاقا برعکس استادای ما اصلا هم مهربون نیتن اونطوری که شما فک میکنید وقتی میگم 7 تا سول میدن و میگن 3 تاشو حذف کنید به

    دلخواه و بقیه شو جواب بدید یعنی سوالا در حد مرگ سخته و تو دلت میخواد همشو حذف کنی

    امتحان های جزوه باز هم از جزوه بسته سخت تره اینو میتونی از دوستانی که جزوه باز امتحان دادن بپرسی

    وگرنه خیلی راحت میتونستن اخر هر سوال اطلاعات مربوط بهشو اخرش بنویسن تا ما مجبور نباشیم مثل مرغ سرکند هی از این

    جزوه به اون جزوه بپریم(چون کلی از وقتتو میگیره)

    از شما تعجب میکنم که برداشتتون از حرفای من این بوده که استادامون سخت نمیگیرن

    موفق باشید

  61. 6 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  62. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    این دقیقا برعکس منه...یعنی وقتی رفتم دانشگاه فشن و فکلی بودم ولی الان محجبه و چادری...خدارو شکر
    خوبه

    آره منم دیدم بعضی از دخترا هستن ترم یک بدون چادرن ، ترم دو به بعد با چادر میان

  63. 7 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  64. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    سلام. اقا بزار منم ی خاطره از دانشگاه بگم فیض ببرین
    ی درسی بود ک من اصلا حس خوندنشو نداشتم اقا افتادم صادقانه بدش استاد دوباره امتحان گذاشت چون ترم اخر بود مجبور شد دوباره بزاره امتحانو
    از اونجایی ک تو ی شهر دیگه بود دانشگام روز امتحان تا برسم امتحان تموم میش منم رفتم اموزش با مسول رشتمون صحبت کردم و گفتم شما چرا ما دانشجو ها رو درک نمیکنین تو رو خدا بزارین امتحان بدم من غریبم یک فیلم سینمایی در اوردم با لاخره گذاشتن امتحان بدم تو خود اموزش نشتم برگه امتحانو پر کنم اقا نوشتم ولی ب 10 نمیرسید انقد سخت بود یکم ک اموزش خلوت شد مسول رشتمون اومد گف داری چکار میکنی برگه رو نگا کرد چند ج درست نبود گف جزوه رو دربیار اومد کنارم وایستاد تک تک سوالو میخوند ج میداد بهم با هم دنبال ج میگشتیم تو جزوه یهو مسول اموزش اومد اونم خیلی عادی برگه رو گرف گف وقت تموم موقعی ک رفتم نمره امتحانو بگیرم دیدم شدم 14 مسول رشتمون تیکه انداخت ن ک شما خودتون نمره رو گرفتین انقدر ذوق میکنین اقا من گفتم تا شما نباشین ک ما هیچیم بهم خندید گف برو تا نمرتو عوضش نکردم منم رفتم دیگه اموزش پیدام نشد اولین تقلبی بود کبهم چسبید بد جور دم همه ی مسول رشته ها گرم

  65. 8 کاربران زیر از satare بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  66. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    موقع امتحان من که میبینم این دخترا از پسرا بیشتر تتقلب میکن ، یعنی خدای یه ایده های دارن که که نگو

    یکیشون با مبایل و هندفری تقلب میکرد ، سوال ها رو بلند میخوند یکی تو حیاط جواب میداد

    معمولاً بیشتر دخترای دانشگاه ما زمان امتحان چادری میشدن ( یه وقت فکر نکنین به خاطر تقلبه )

    یک بار یکشون با مراقب دعواش شد گفت به تو چه که من تقلب میکنم برو مزاحم نشو

    بعضی ها شون جزوه رو تایپ میکردن میریختن رو گوشیشون ( گوشیاشون هم موقع امتحان اندازه تلوزیون خونه ما میشد )

    بعضی ها میگفتم این قرتی بازی ها چیه ما سنتی کاریم ( رو کاغذ مینویشتن )

  67. 10 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  68. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    یه خاطره امتحانی جالب بگم؟
    ما امتحان پزشکی قانونی داشتیم. استادمون یه روز اومد گفت که برید فلان فتوکپیه جزومو ازونجا بگیرید و همونو واسه امتحان بخونین. منم رفتم. اونجا دوتا دختره دیگه هم اومده بودن که همون جزوه رو میخواستن. بهشون گفتم شما چه رشته ای هستین؟ گفتن حقوق دانشگاه آزاد. گفتم استادتون دکتر فلانیه؟ اونا هم گفتن آره. گفتم ماهم پزشکی قانونی امتحان داریم با همین استاد. اوتا هم گفتن هرسال سوالای امتحان پزشکی قانونی حقوق دانشگاه آزاد و بچه های پزشکی دولتی مثل هم هستن. گفتن بیاین سسوالای ما رو بخونین و بیست بشین. بعدش که رفتم خوابگاه به هم اتاقیام که گفتم اونا گفتن چه خوب دیگه درس نخونیم و بریم دنبال سوال. اتفاقا همون روزا یه مزاحم تلفنی داشتم که میگفت حقوق آزاد میخونه و عاشق من شده. ولی من هیچ وقت جوابشو نمیدادم. خلاصه هم اتاقیام گفتن سوالا رو از مزاحم تلفنیت بگیر. منم به این آقا گفتمو اونم گفت به شرطی که باهام بیای بیرون و اجازه بدی حرفامو بزنم. منم گفتم باشه. خلاصه روز امتحان دانشگاه آزادیا این آقا زنگ زد که بیا فلان جا من با ماشین میام اونجا دنبالت که با هم بریم بیرون. منم گفتم باشه. رفتم سر قرار. آقا اومد و بوق زد که سوار شو. منم گفتم اول سوالا رو بده ببینم بعد سوار میشم اونم سوالا رو داد و منم سوار نشدم و زود یه تاکسی گرفتم و رفتم به سوی خوابگاه. من و دوستام خوشحال ازینکه سوالا رو داریم هیچی درس نخوندیم و رفتیم سرجلسه. آقا کلاه سرمون رفته بود. حتی یه سوال هم تکراری نبود. خلاصه هر چهار نفرمون شدیم نه و ترم دیگه مجبور شدیم اون درسو بگذرونیم. ولی این دفعه من همه جزوه رو فول خونده بودم و بیست شدم. آموزش هم بهم گفت چون بار دوم بیست شدی نمره نه قبلیت از کارنامت حذف میشه. بله دوستان. این تجربه خوبی شد برامون که هر چیزی رو بدون زحمت و با کلک بدست بیاری راحت از دستش میدی و باید با دود چراغو عرق ریختن به موفقیت برسی.
    آذری ها ی مثال دارن میگن:روباه از سمت دهنش میوفته تو تله...بقیه معمولا پاشون میره تو تله

  69. 2 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  70. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    مضرات امتحانات :
    افزایش بار علمی به طور نا خواسته !
    کمبود شدید خواب و کاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقیقه !
    رواج فرهنگ غلط پاچه خاری برای معلمان و استادان!
    سردرد حاصل از تمرکز!
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  71. 8 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  72. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی


    رابطه ی استاد و دانشجو در پایان ترم دانشگاه !!!


    ترم اولیا یاد بگیرید ، دقیقاً از زانوی استاد باید مثل این پاندا بچسبیدا )
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  73. 11 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  74. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی



    شمایی که فبول نشدین ! نگاه کنین......!
    چیز مهمی را از دست ندادین ! والـــــا..!!


    حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیز ها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام !
    اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاه ها رو خارج شهر می سازن؟ :|
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  75. 10 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  76. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی


    آخه اینم شد دانشگاه !
    دانشجو! پرورش گاو ! ریاست دانشگاه !



    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  77. 8 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  78. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی





    سوالات کنکورافغانستان

    جلسه کنکور در افغانستان ...... رابطه با آمریکای خبیث برای هیچ ملتی سعادت به ارمغان نمی آورد
    ویرایش توسط ابوغفار : 12-08-2014 در ساعت 08:15 AM

  79. 9 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  80. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی


  81. 7 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  82. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6271
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    1,498
    تشکر شده 560 بار در 143 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    ای دانشجو...


    ای بدبخت!
    ای در به در هزارتومن پول!
    ای ژتون خور!
    ای مخترع غذا!
    ای غربت نشین!
    ای الکی خوش!
    ای تک زنگی!
    ای گدا!


    روزت مبارک. ....

  83. 8 کاربران زیر از آفرودیت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  84. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    کودکی:سه چهار ساله که بودم، مادر، خاله، عمه‌ها و ...، ما بچه‌ها را دور هم جمع می‌کردند و قصه می‌گفتند و با ما بازی‌های نشستنی (فرهنگی) می‌کردند. «اتل، متل توتوله – گاو حسن چه جوره؟» - «عمو زنجیر باف – ب...له» و ...؛ تا این سن نفهمیدم که اتل کی بود، متل کی بود و توتوله کی؟ گاو چرا مال حسن بود و مال بیژن یا هوشنگ نبود؟ این گاوی که نه شیر داشت و نه پستان، پس نرّ بود، چه جوری باید شیرش را به هندوستان برد؟ چرا آنجا باید یک زن کُرد گرفت و نام آذری «خال قیزی = دختر خاله» را رویش گذاشت؟! و هم چنین نفهمیدم که اگر عمو زنجیرباف، زنجیری بافته است که مال من است، پس چرا باید آن را پشت کوه بیاندازد و چرا من باید با صدای خر، گاو و گربه، نخود و کشمشی که پدرم آورده است را بخورم و بیایم، مگر من حیوان هستم؟ و نفهمیدم چرا اینقدر در کودکی تحمیق و تحقیر شدم؟!مهد کودک:در همین سنین مرا به مهد کودک بردند! بالاخره در این روزگار، مادران نیز مانند پدران کار بیرون دارند و وقت و حوصله‌ی خانه، خانه‌داری و تربیت فرزندان را ندارند، پس معلوم است که دیگران باید این زحمت را متقبل شوند. البته توجیه علمی دارند. می‌گویند: «بچه باید اجتماعی بار بیاید، در خانه که چیزی یاد نمی‌گیرد».حالا در مهد کودک، دو سه مادری که توان تربیت تک فرزند خود را نداشته‌اند، و بعضاً مادر نیستند و حتی مجرد هستند، جمع شده‌اند که ده، بیست یا حتی چهل کودک را نگهداری و تربیت کنند!من در مهد کودک خیلی چیزها آموختم. هنوز فارسی بلد نبودم که با کلمات و جملات انگلیسی آشنا شدم. به مادرم مامی گفتم و به پدرم پاپی و آنها نیز سرافراز و خوشحال می‌خندیدند؛ و البته بعد یاد گرفتم که مثل امریکایی‌ها اسم پدرم را صدا بزنم و پدر یا بابا نگویم که دیگر خیلی دِمُدِه و نشانه‌ی عقب‌افتادگی است.هنوز اعداد فارسی را تشخیص نمی‌دادم که وان، تو، تیری را به سرعت تا ده می‌شمردم و در جشن تولد «هَپی برت دی تو یو» می‌خواندم. البته با یک کلاه کله‌قندی و کریسمسی بر سرم! و یا کلاه‌های دیگری که بر سرم گذاشه شده بودند و نمی‌فهمیدم.من اصلاً نمی‌دانستم که آهنگ، آواز و رقص چیست؟ اما در همین سنین کودکی بهترین رقاص شدم. هم رقص ایرانی، هم والس و تانگو با دختر و هم جفتک‌های فرنگی به اسم پاپ. و البته همین زمینه شد که نام خواننده‌ها، گروه‌ها و شجره‌ی هر کدام را نیز بیاموزم و در بالماسکه‌ها نیز شبیه پاپانوئل – دُن کی شوت – زور – بت مَن – اسپایدر من و حتی ترمیناتور می‌شدم.طولی نکشید که لازم آمد خوش هیکل نیز بشوم! مرا در کلاس‌های ژیمناستیک و شنای مهد کودک ثبت نام کردند و البته کلی هم پول دادند. دخترها با لباس‌های ژیمناستیک و باله و در استخر با مایوهای یک تکه و دو تکه و ...، جلوی من ورجه وورجه می‌کردند ... و من نیز به غیر از آگاه شدن زودرس به فرق‌های دختر و پسر، فن نگاه کردن، دوست‌یابی را نیز آموختم و البته یاد گرفتم چگونه خودم را ارائه دهم که برای آنها جذاب‌تر باشم.دانشگاه تا دکترا:از دبستان و دبیرستان نمی‌گویم. گاهی درس می‌خواندم که نمره بیاورم و به کلاس بالاتر بروم، اما اکثر وقت و عمر من پای ماهواره، اینترنت، چت، ایمیل، فیس بوک، توییتر و سایت‌های آن چنانی ... و بالتبع کسب تجربه در دوست‌یابی، کافی‌شاپ، مخفی‌کاری، به اصطلاح جشن تولد، پارتی، تقلید از مدل‌های غربی، فراگیری و جایگزینی اصطلاحات غربی و ... گذشت.اما بالاخره گذشت و پس از آن چه که از کنکور می‌دانید، وارد دانشگاه شدم. به علوم انسانی و از جمله علوم سیاسی علاقه بسیاری داشتم. دانشگاه سراسری تهران – یا دانشگاه آزاد کرج یا هر دونقوزآباد دیگری. برایم فرقی نمی‌کرد.[eروز اول، استاد وارد کلاس شد. آن قدر باد کرده بودم که فکر می‌کردم تمام فضا را اشغال کرده‌ام و به زودی به جز من و استاد، کسی در این کلاس جای نخواهد گرفت.جناب استاد با یک قیافه کمبریجی و اداهای هارواردی (مثل نشستن روی زمین، روی میز دانشجو، صدا کردن دخترها به اسم کوچک و ...) نگاهی به ما کرد و درس خود را با یک سؤال شروع کرد: «کی می‌تواند بگوید ولایت فقیه یعنی چه و حکومت اسلامی در کجای اسلام آمده است؟!»بدیهی بود که هیچ کس جوابی نداشت، چرا که اولاً ابهت دانشجویی و استاد همه را گرفته بود و ثانیاً اینها همان دیپلمه‌های ماه گذشته بودند و چیزی یاد نگرفته بودند که پاسخی آکادمیک بدهند. پس شایسته‌ترین پاسخ، همان قیافه ابلهانه با چشم‌های گرد شده و دهان باز بود.پس از لحظه‌ای سکوت و نگاه عاقل اندر سفیه استاد به ما دانشجویان، سؤال دوم همراه با تحکم و البته با لحنی استهزاء گونه و تحقیر کننده مطرح شد: «پس از چه چیزی که نمی‌دانید یعنی چه، چگونه حمایت و دفاع می‌کنید؟!».سوزن تیزی به بادکنکم خورد، درجا ترکیدم و افتادم. حال بقیه بدتر از من بود. البته از همان ابتدا با خود گفتند: «اینجا باید قیافه‌ی دانشگاهی داشت – بله، البته، ما نمی‌شناسیم، پس قبول نداریم، مابقی هم که قبول دارند، بی‌سواد، عوام و احمق هستند»! و ناگاه با القای این شعار به خود، احساس کردند همگی نه تنها دانشجو شدند، بلکه هر چه سیاست و علم سیاست است را یک جا بلعیده‌اند!دومین درس در خصوص انواع رهبری بود. بحثی از انواع حکومت‌ها یا زعامت‌ها و مدل‌های متفاوت رهبری مانند: دستوری، مشارکتی، حمایتی و موفقیت‌گرا نشد، بلکه یاد گرفتم، رهبری دو نوع است: یا آکادمیک و علمی است، مانند رهبران فارغ التحصیل از هاروارد، کمبریج و ... – یا غیر علمی و بر اساس شخصیت ذاتی و جاذبه رهبر (کاریزما) است، مانند: موسیلینی – هیتلر و امام خمینی (ره). نشانه‌ی رهبران کاریزما نیز این است که روی شانه‌ها‌ی‌شان شنل یا ابا می‌اندازند و یا چکمه می‌پوشند. دومین درس در خصوص انواع رهبری بود. بحثی از انواع حکومت‌ها یا زعامت‌ها و مدل‌های متفاوت رهبری مانند: دستوری، مشارکتی، حمایتی و موفقیت‌گرا نشد، بلکه یاد گرفتم، رهبری دو نوع است: یا آکادمیک و علمی است، مانند رهبران فارغ التحصیل از هاروارد، کمبریج و ... – یا غیر علمی و بر اساس شخصیت ذاتی و جاذبه رهبر (کاریزما) است، مانند: موسیلینی – هیتلر و امام خمینی (ره).نشانه‌ی رهبران کاریزما نیز این است که روی شانه‌ها‌ی‌شان شنل یا عبا می‌اندازند و یا چکمه می‌پوشند.بالاخره دوران کارشناسی و ارشد، با فراگیری تمامی فرضیه‌ها و نظریه‌های اندیشمندان غربی، از افلاطون گرفته تا فوکویاما، بودریار و باومنِ معاصر گذشت و مستقیم و غیر مستقیم آموختم که حکومت اسلامی ما با هیچ مدل علمی در گذشته و حال جهان سازگاری ندارد و چه بسا گاه در قالب تعاریف ارائه شده از فئودالیسم، فاشیسم و آنارشیسم نیز می‌گنجد.حال پس از گذر از هفت هزار خوان، به مقطع دکترا رسیده‌ام. می‌آموزم: واژه «خدا و دین» چه رد کنیم و چه اثبات، مترادف با «قرون وسطی» است.می‌آموزم: کامل‌ترین مدل حکومت، لیبرال دموکراسی است که بهترین نمونه‌ی عینی آن امریکاست.می‌آموزم: همان‌طور که خانه پدر و بزرگ‌تر می‌خواهد، جهان نیز پدر و برادر بزرگ می‌خواهد – البته نه امام، ولی امر، ولایت و ...، بلکه امریکا.می‌آموزم: گرایش به اسلام احساسی است و نه عقلانی و عصر روشنگری در غرب با کنار گذاشتن احساسات و گرایش به عقلانیت شروع شد.می‌آموزم: از ابتدای خلقت بشر، هر چه علم، مدنیت و قانون بوده، از غرب آمده است، پس باید این را بپذیریم که آنها انسان‌های درجه یک هستند و ما باید تابع باشیم تا پیشرفت کنیم.می‌آموزم: تمامی مصائبی که در دوران صفویه، قاجار و بهلوی‌ و استعمار ایران از سوی انگلیس و امریکا بر سر این ملت آمده است، از خودمان است و آنها قصدی جز ارتقای کشورها و ملت‌ها نداشتند. حالا اگر زمینه‌ی ضعف را در ما مساعد دیدند، مدیریتی کردند و نفتی هم بردند، باز مشکل از ماست، هر چند که در نهایت این استعمار به نفع ما و کشورمان تمام شده است!می‌آموزم: امروز نیز تمامی مشکلات از خود ماست. علت جنگ، تحریم، ترور و ... همه خود ما هستیم و این ماییم که موظفیم خود را تغییر داهیم. مخالفت با امریکا، شعار مرگ بر امریکا، عدم تبعیت از امریکا، اصرار و پافشاری بر هر آن چه که صهیونیسم بین‌الملل با آن مخالف است و ...، همه نقاط ضعف ماست که ضررهای بسیاری به این کشور و ملت زده است!... ما باید اعتماد آنها را جلب کنیم و عزت از دست رفته‌ی ایران و ایرانی را دوباره برگردانیم.و البته فراموش نشود که از همان روز اول، تا الان که مقطع دکترا است، کسی حق مخالفت با نظریات و تئوری‌های غربی را ندارد – حق ارائه نظریه را ندارد – حق هیچ گونه سخن از اسلام، اگر چه نقل یک آیه یا حدیث برای تعریف یک «اندیشه سیاسی» باشد ندارد و ... – البته آزادی هست، کسی با چماق یا باطوم جلوی کسی نمی‌ایستد، تا دلتان بخواهد می‌توانید علیه خدا، اسلام، حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی ایران، ولایت فقیه و ...، بگویید، بنویسید یا بشنوید، در له اسلام نیز هم چنین، اما در این صورت به عنوان یک بی‌سواد، امل، فناتیک، مرتجع، حزب‌الهی، اطلاعاتی و انواع انگ‌ها، نمره نمی‌آورید و رد می‌شوید.این یک واقعیتی بود که بسیار خلاصه به آن اشاره شد. حال پس از یک شست‌شوی کامل مغزی از مهدک کودک تا دکترا، از من (آینده‌ساز) چه انتظاری دارید؟!
    ویرایش توسط ابوغفار : 12-08-2014 در ساعت 01:17 PM

  85. 6 کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  86. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    ازدواج دانشجوی









  87. 10 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  88. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    خوبه

    آره منم دیدم بعضی از دخترا هستن ترم یک بدون چادرن ، ترم دو به بعد با چادر میان
    خب من از ترم دو نبود...بذارید جریانش رو واستون بگم..
    من با اینکه حجابم درست و حسابی نبود اما چون عاشق امام حسینم توی ماه محرم رعایت میکردم ..یعنی مانتوی بلندتر میپوشیدم یا آرایش موهام خیلی ساده میشد...
    تا اینکه یه روز دوستم گفت واقعا به خاطر امام حسین اینجوری شدی منم گفتم خب آره فقط به خاطر اون..
    گفتش تو که عاشق امام حسینی مگه نشنیدی که: کل یوما عاشورا و کل ارض کربلا...
    خشکم زد با این حرفش...چرا خودم بهش فکر نکرده بودم؟؟؟ مگه عشق به امام فقط یکی دو ماه باید باشه؟؟؟ من عاشق ماه محرم بودم یا عاشق صاحب این ماه؟؟؟
    اوایل که خیلی برام سخت بود با چادر باشم پس کم کم شروع کردم...اول موهامو پوشوندم بعدش مانتوهای بلندتر پوشیدم و خوب فکر کردم به پوششی مثل چادر..
    آخه میدونین به نظرم چادر قداست داره نمیشه دو روز پوشید دو روز نپوشید...میخواستم با تمام علاقم انتخابش کنم...
    یکسال طول کشید اما خب من چادر رو انتخاب کردم با افتخار...
    و حالا سیاهی چادرم بهم امنیت و آرامش میده...و ممنونم از امام عزیزم که عشق به ایشون منو به این راه رسوند و همینطور دوست خوبم که با یه تلنگر دنیای منو عوض کرد..
    بهترین اتفاق دوران دانشگام بود..

  89. 6 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  90. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8180
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    1,305
    تشکر شده 190 بار در 91 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    دوران دانشجویی بهترین دورست توصیه میکنم اونا که تجربه نکردند از لحظه لحظش استفاده کنند که دیگه تکرار نمیشه.

  91. 8 کاربران زیر از rozita بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  92. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خب من از ترم دو نبود...بذارید جریانش رو واستون بگم..
    من با اینکه حجابم درست و حسابی نبود اما چون عاشق امام حسینم توی ماه محرم رعایت میکردم ..یعنی مانتوی بلندتر میپوشیدم یا آرایش موهام خیلی ساده میشد...
    تا اینکه یه روز دوستم گفت واقعا به خاطر امام حسین اینجوری شدی منم گفتم خب آره فقط به خاطر اون..
    گفتش تو که عاشق امام حسینی مگه نشنیدی که: کل یوما عاشورا و کل ارض کربلا...
    خشکم زد با این حرفش...چرا خودم بهش فکر نکرده بودم؟؟؟ مگه عشق به امام فقط یکی دو ماه باید باشه؟؟؟ من عاشق ماه محرم بودم یا عاشق صاحب این ماه؟؟؟
    اوایل که خیلی برام سخت بود با چادر باشم پس کم کم شروع کردم...اول موهامو پوشوندم بعدش مانتوهای بلندتر پوشیدم و خوب فکر کردم به پوششی مثل چادر..
    آخه میدونین به نظرم چادر قداست داره نمیشه دو روز پوشید دو روز نپوشید...میخواستم با تمام علاقم انتخابش کنم...
    یکسال طول کشید اما خب من چادر رو انتخاب کردم با افتخار...
    و حالا سیاهی چادرم بهم امنیت و آرامش میده...و ممنونم از امام عزیزم که عشق به ایشون منو به این راه رسوند و همینطور دوست خوبم که با یه تلنگر دنیای منو عوض کرد..
    بهترین اتفاق دوران دانشگام بود..

    بهت تبریک میگم

    امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق باشی

  93. 5 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  94. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6562
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    199
    تشکر شده 288 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    اینم خاطره من!
    سال سوم بودم، یه امتحان سخت داشتیم البته میدترم بود ولی شش نمره پایان ترم، یکی از دوستام با قیافه داغون اومد سر کلاس، منم که بچه خرخون کلاس بودم، صاف اومد نشست کنارم و گفت مریض بودم هیچی نخوندم. گفتم التماس دعا داری دیگه؟ بشین همینجا میرسونم. یه کم فکر کرد گفت آخه هیچی بلد نیستم، به جام برگه بنویس! گفتم باشه! سوالا رو حل کردم و برگه خودم رو نوشتم، از روی برگه خودم برگه دوستمم نوشتم.
    نمره ها که اومد اون شده بود 6 از 6 و من شدم 4.8 از 6... جلل الخالق، به این میگن استفاده از پنکه در تصحیح اوراق امتحانی!!!!

  95. 6 کاربران زیر از mahsa_bestgirl87 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  96. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    یکی از انگیزه های که باعث میشد من ترم تابستون بردارم درختای های که تو محوطه دانشگاهمون بود

    سیب ، آلبالو ، گوجه سبز ، زرد آلو

    تابستون با بچه های دانشگاه دور همی زیر درخت سیب چه حالی میداد

  97. 6 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  98. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دلنوشه دانشجوی

    تــــا حالا یـه بـچـه مارمولـک دم بریده ی تـحـصیلکرده رو توی یـه پـلاستیک پـــرس شده دیدی؟؟؟؟!!!
    ..
    ..
    ..

    اگه نــدیدی یــه نـگاه بـه کــارت دانـشجـویـیـت بـنداز!

  99. 7 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوباره بوی خیانت میاد !
    توسط بهار1372 در انجمن خیانت
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 06-16-2014, 02:08 PM
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-21-2014, 05:29 PM
  3. تذکر به اشتباه کوچولوی همسرم!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-17-2013, 12:46 AM
  4. راهکاری برای داشتن حافظه قوی تر در سالمندی
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی میانسالی و سالمندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-07-2013, 12:27 AM
  5. اثر شنا بر روی بیماری ها
    توسط R e z a در انجمن پزشکی ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-30-2013, 11:20 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد