-
پاسخ : دل نوشته .............
نگرانی ، بدون انجام عملی آگاهانه و منطقی ، تنها یک اتلاف وقت تمام عیار است
چون چیزی را تغییر نمیدهد،
تنها کارش این است که خوشحالیتان را می رباید و شما را به شدت مشغول هیچ و پوچ می کند ...
با کز کردن و نوشیدن افیون نامیدی و خمودگی، دستهای ذهنتان را زنجیر و روحتان را بیمار نکنید ...
همیشه و همیشه بیاد داشته باش که :
از تو فقط حرکت و از خدا، آنچه میخواهی و برکت ...
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amin
خیلی خیلی قشنگ بود مرسی
خواهش میکنم.لطف داری
-
پاسخ : دل نوشته .............
یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی پر کنی …
من خاص نبودم فقط دوست داشتنم بی ریا بود و دوست داشتن بی ریا کیمیاست !!!
-
پاسخ : دل نوشته .............
اینو قبــــلا هم به خودت گفتهـ بودمــ
هر جای دنیا هم که باشــی بدون یه نفر همیشه به یادتهــ
-
پاسخ : دل نوشته .............
مینویسم سرشار از عشق
برای تویی که همیشه
تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی...
برای تو که بخوانی و بدانی
دوست داشتنت در من
بی انتهاست...
-
پاسخ : دل نوشته .............
بـدان کـه تـو را بـرای آخـرت آفـریده اند ، نه بـرای دنیـا
بـرای فـنا آفـریده اند نه بـرای بـقا. برای مـرگ آفـریده اند
نه بـرای زنـدگی . درسرایی هـستی ناپایـدار که بایـد ازآن
رخـت بربـندی .تنـها روزی چند درآن خواهی زیـست.راه
توراه آخـرت است وتو شـکارمرگـی . مرگـی که نه تورا
ازآن گـریز هـست ونه گـزیر. مرگ درپی هر که باشـد از
دستش ندهد واو راخواهد یافت.ازآن بترس که برتواحاطـه
پـیدا کند در حالی که توسرگـرم گناه باشی. به این امید کـه
بعد ازآن توبه کنی ولی مرگ میان تو وتوبه ات حایل شود
و توخود را تباه ساخته باشی ...
فرازهایی ازنهج البلاغه امام علی(ع)
-
پاسخ : دل نوشته .............
هردعـا سرشـار از نیـرو و خلـوص قـدیسی است
که از اعـماق وجود خود و با قلبی پـاک آن را
تـدوین کرده است . این دعـاها به ما توان آن را
می دهـد که عمـیق ترین نیازهای روحی خود را
برآورده کـنیم. در این دعـاها مکـنونات قلـبی خود
را می یابـید که به خــدا ابـراز می کـنید.
دعـا خـواسته هایی بس بیـشتر از آنچـه در تصور
این دنیا می گنـجد ، اجابت می کند.
دعا بی تردید نیـرویی بس شگـرف دارد،ازاین رو
می تواند تسکـینی در پریشـانی، پرتوی از امـید در
اوقـات ظلـمانی زندگی وپلـی باشد کـه با ساخـتن آن
به خــدا نزدیک می شویم.......
-
پاسخ : دل نوشته .............
من !!!
چـیــزِ زیــادی از دسـت نــدادم !!!
کـمی دلــم شــکـســــــت
شـــب هـــا گــــریــه کـــــــردم
یــادگـارش ســر دردِ هــرشـــبـم شــد
یــکــم از آرام زنــدگــی کــردن فـاصـله گــرفـتـــم
چـیــزِ زیــادی نــشــد !!!
بــــاور کـــن !!!
تـــــــــــــــــــــو ...
بـیــشـــتــر از مـن بـاخــتـی
تـــــــــــــــــــو ...
عـــــاشـــــق تـــریــــن قــلـبِ دنیـــــــا را
بـــاخــــتـــی ...........
-
پاسخ : دل نوشته .............
تـــــــــــــــــــــو ...
بـیــشـــتــر از مـن بـاخــتـی
تـــــــــــــــــــو ...
عـــــاشـــــق تـــریــــن قــلـبِ دنیـــــــا را
بـــاخــــتـــی ...........
خیلی زیبا بود مرسی
-
پاسخ : دل نوشته .............
http://forum.moshaver.co/attachments...86612060_n.jpg
هوای کوچه، چه خاکستریست...
زنگ خانه، کدر، و همیشه خاموش است،
میخواهم دوباره به تو رو بیاورم...
میدانم مشکل است!
پرده های اتاقم روز به روز سیاه تر میشود،
چه کسی میخواهد در سکوت ساز بنوازد، هیچ کس نمیداند...
می خواهم
دوباره به تو
رو بیاورم...
احمدرضا احمدی
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
وقتی کسی در زندگی ات نباشد،
همه ش یک دغدغه داری،
غصه ی نبودن کسی در حیاط خلوت زندگی…
اما وقتی کسی می آید،
هزار دغدغه همراه ش می آید سراغ ت،
همه ش دلهره داری…
می ترسی…
ترس از دست دادنش…
دلهره ی نبودنش…
رفتن و برنگشتنش..
آدمیزاد اما همیشه دومی را می خواهد…
که کسی باشد..
هرجور بودنش را ترجیح می دهد به اصلا نبودنش…
کجا خواندم یادم نیست که “عشق میل به خود ویرانگری دارد“
-
پاسخ : دل نوشته .............
خدایــــــا
از بـد کردن آدمهایت شکایـت داشتـم به درگــاهت…
امـا شکایتـم را پس میگیـرم…
من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بـدی را خلـق کـردی
تا هـــــر زمان که دلــ♥ـــم گرفت از آدمهایت…نگاهـــــم به تــ♥ـــو باشد…
گاهی فرامــــوش میکنم که وقتی کسـی کنــــــارم نیست…
معنایش این نیست که تنهایــــــــم…
معنایش اینست که هــــمه را کنار زدی تـا خودم باشم و خــــــودت…
با تــــ♥ـــو تنهایی معنا ندارد…
مانده ام تــــ♥ــــو را نداشتم چه میکردم…
|heart|دوستت دارم خدای من |heart|
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
خدایــــــا
از بـد کردن آدمهایت شکایـت داشتـم به درگــاهت…
امـا شکایتـم را پس میگیـرم…
من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بـدی را خلـق کـردی
تا هـــــر زمان که دلــ♥ـــم گرفت از آدمهایت…نگاهـــــم به تــ♥ـــو باشد…
گاهی فرامــــوش میکنم که وقتی کسـی کنــــــارم نیست…
معنایش این نیست که تنهایــــــــم…
معنایش اینست که هــــمه را کنار زدی تـا خودم باشم و خــــــودت…
با تــــ♥ـــو تنهایی معنا ندارد…
مانده ام تــــ♥ــــو را نداشتم چه میکردم…
|heart|دوستت دارم خدای من |heart|
خیلی قشتگ بود عزیزم،
آره تا وقتی خدا رو داریم، تنهایی و بی کسی بی معنیه
-
پاسخ : دل نوشته .............
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ، دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او !
آنگاه که مهر می ورزی ؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند پس خود را گناهکار مبین !
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت !
. من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد...
http://forum.moshaver.co/imported/20...a_com_91-1.jpg
-
پاسخ : دل نوشته .............
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....
از دلـتـنـگـی ام ...
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...
خـوابـت را بـبـیـنـم ...
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!
-
پاسخ : دل نوشته .............
دلم تنگ برای دستانت برای آغوش گرمت برای دروغ های زیبایت برای راه رفتن زیر باران بدون چتر برای گل سرخ برای شانه ات ک هیچ گاه تکیه گاهم نشد برای عاشقانه های پاییزی من دیگر امیدی ب بازگشتت ندارم بعد از تو من ماندم و باران وکوچه های پاییزی سکوت و سکوت و سکوت بعد از رفتن تو منم دختر بارانی
-
پاسخ : دل نوشته .............
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم!
نمیدانم!
نمی دانم خداوندا
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!
نمی دانم خداوندا!!!
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
که دیگر نا امیدم من و
میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی
بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی
من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم.
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم
نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کلام آشنایی ده
خداوندا پناهم ده
دل گمگشته ی من را نشانم ده
-
پاسخ : دل نوشته .............
خدایا از هیچ دشمنی نمیترسم چون تو در کنار من هستی..انجا که تو هستی اشکها سوزنده نیستند..
مرگ هم تلخ نیست اگر تو کنارم بمانی همیشه پیروزم................
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
خدایا از هیچ دشمنی نمیترسم چون تو در کنار من هستی..انجا که تو هستی اشکها سوزنده نیستند..
مرگ هم تلخ نیست اگر تو کنارم بمانی همیشه پیروزم................
ایول ایوله آبجی فریما ایوله
جنگ جنگ تا پیروزی|thumbsupsmileyanim|
-
پاسخ : دل نوشته .............
وقتی به دنیا آمدم گفتند بگرد که گشتن از آن توست و اکنون از جستجویی نافرجام
می آیم که خود را گم کرده ام.از جستجویی که نمی دانم به کجا ختم خواهد شد . کوله باری نیست مرا جز دوری.دوری از که ؟از خودم یا خود او ؟ خودش می داند.
حال من گم شده ام .و تنها می دانم خدا مهربان است ...زمزمه خواهم کرد همان طور که او از برایم مدام می گوید(هیچ گاه برای پیدا شدن دیر نیست کافی است راهنما را بشناسیم )نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اندمثل آسمانی که امشب می بارد....و اینک بارانبر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیندو چشمانم را نوازش می دهدتا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنمخدایا ببخش مرا که دلم گاه میگیرد و ماوایی جز تو ندارم که با وی در میان بگذارمببخش مرا که از خیلی چیزها آزرده میشوم و تنها به تو میگویمببخش مرا که توان شکر ندارم که آن همه خیر که به من بخشیدی را شکر گذارمدلتنگ حدیث رفتنممن جا ماندهامشاید خواب بودهام، شاید در واژهها گم شده بودمامامن تو را در همین واژهها پیدا كردهامتو آن حقیقت آشكاری هستی كه همیشه در خانه دلم جا داری و تو فراتر از همه كلماتیخداوندا با تو سخن میگویم .... تویی که محرم تمام اسرارم بوده و هستیمیروم و میروم تند ... اما آرام میرسم ... میرسم به آستانهای که سالهاست آنرا گشودهای
تا مرا عبور دهی از خاك به عرش الهی از من بگیر ، هر آنچه تو را از من میگیرد
-
پاسخ : دل نوشته .............
بعضی از مردا آنقدر مرد هستن
که یک زن
میتواند
با خیال راحت زن باشد..
-
پاسخ : دل نوشته .............
گاهی سرمو بالا میکنم و تو دلم میگم خدایا این بود حق من . . .
اما بازم یک نفس عمیق میکشم و میگم من یکی که تسلیم نمیشم . . .
هرچه سختی ، غم هست بازم برا من بفرست . . .
من بازم میخندم
-
پاسخ : دل نوشته .............
رابین ویلیامز :
همیشه فکر میکردم بدترین چیز تو زندگی اینه که تنها باشی
ولی نه
حالا فهمیدم
بدترین چیز تو زندگی ، بودن با آدمیه که باعث میشه احساس تنهایی کنی...
-
پاسخ : دل نوشته .............
شریعتی: آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند. از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند. از گاو که گندهتر نمیشوی، میدوشندت! از خر که قویتر نمیشوی، بارت میکنند! از اسب که دوندهتر نمیشوی، سوارت میشوند!، اما آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند.
هر کس به چیزی تبدیل می شود که بدان عشق می ورزد.اگر سنگی را دوست داشته باشد سنگ می شود.اگر هدفی را دوست بدارد ،به آن هدف تبدیل می شود.اگر به فردی عشق ورزد آن فرد می شود. و اگر به خدا عشق بورزد خدایی می شود
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شك دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!
-
پاسخ : دل نوشته .............
http://forum.moshaver.co/imported/20...2d5ea9f7-1.jpg
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها...
زندگی ذرهی کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست، که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم؟
-
پاسخ : دل نوشته .............
بامزه و البته قابل تأمل ....
ﭘﯿﻐﺎﻡ ﮔﯿﺮ ﺗﻠﻔﻦ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ!!!
ﻣﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ؛ ﻟﻄﻔﺎﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ:
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۱ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﭽﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۲ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻗﺮﺽ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۳ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﮐﻨﯿﻢ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۴ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﭽﻪ ﺗﺎﻥ ﺍﻣﺸﺐ ﭘﯿﺶ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۵ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﭽﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۶ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﺎﻥ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۷ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻡ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۸ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ؛ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۹ ﺭﺍ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻡ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ ﯾﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﺮﻭﯾﻢ ، ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ؛ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ !!!:|tonguesmiley||heart|
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yass
زن وشوهری به باغ وحش رفتند، میمون نری را مشاهده کردند که با جفتش عشقبازی می کرد
زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستانه وعاشقانه ای
سپس به قفس شیرها رفتند شیر نر را دیدند که آرام و با فاصله اندک از جفتش نشسته بود
زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستا...نه ی اندوهباری است
شوهرش گفت : این بطری را به سمت جفت شیر نر بینداز
و ببین شیر نر چه عکس العملی نشان می دهد .
وقتی که زن شیشه را به طرف شیر ماده انداخت، شیرنر فوری بلند شد و بخاطر دفاع از جفتش با سر و صدای زیاد خود را سپر او کرد
اما هنگامی که شیشه ای را به سمت میمون ماده انداخت میمون نر از جفتش فاصله گرفت و به کناری دوید تا شیشه به او نخورد
شوهر به همسرش گفت : عزیزم نباید احساسات دروغین و ظاهری کسی تو را بفریبد
برخی انسانها هستند که با احساسات دروغین انسانها را می فریبند
نباید فریب ظاهرنمایی آنان را خورد , برخی انسانها هم ازباطن و عمق وجودشان افراد را دوست دارند . چه بسا هنرظاهر سازی را ندارند
اما میمون صفتان در این دور و زمانه چه زیادند وشیرصفتان چه اندک...
بسیار زیبا بود یاس عزیزمرسییییییی
به راستی که میمون صفتان دراین دوره زمونه چه زیادن وشیرصفتان چه اندک.......
درود
-
پاسخ : دل نوشته .............
زن وشوهری به باغ وحش رفتند، میمون نری را مشاهده کردند که با جفتش عشقبازی می کرد
زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستانه وعاشقانه ای
سپس به قفس شیرها رفتند شیر نر را دیدند که آرام و با فاصله اندک از جفتش نشسته بود
زن به شوهرش گفت : چه رابطه دوستا...نه ی اندوهباری است
شوهرش گفت : این بطری را به سمت جفت شیر نر بینداز
و ببین شیر نر چه عکس العملی نشان می دهد .
وقتی که زن شیشه را به طرف شیر ماده انداخت، شیرنر فوری بلند شد و بخاطر دفاع از جفتش با سر و صدای زیاد خود را سپر او کرد
اما هنگامی که شیشه ای را به سمت میمون ماده انداخت میمون نر از جفتش فاصله گرفت و به کناری دوید تا شیشه به او نخورد
شوهر به همسرش گفت : عزیزم نباید احساسات دروغین و ظاهری کسی تو را بفریبد
برخی انسانها هستند که با احساسات دروغین انسانها را می فریبند
نباید فریب ظاهرنمایی آنان را خورد , برخی انسانها هم ازباطن و عمق وجودشان افراد را دوست دارند . چه بسا هنرظاهر سازی را ندارند
اما میمون صفتان در این دور و زمانه چه زیادند وشیرصفتان چه اندک...
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد.
یهودا پرسید : چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد
-
پاسخ : دل نوشته .............
سنجش عملکرد
پسر كوچكی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دكمه های تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مكالماتش گوش می داد.
پسرك پرسید:خانم، می توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: كسی هست كه این كار را برایم انجام می دهد!
پسرك گفت: خانم، من این كار را با نصف قیمتی كه او می دهد انجام خواهم داد! زن در جوابش گفت كه از كار این فرد كاملا راضی است.
پسرك بیشتر اصرار كرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می كنم. در این صورت شما در یكشنبه زیباترین چمن را در كل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرك در حالی كه لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار كه به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینكه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم كاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملكردم را می سنجیدم. من همان كسی هستم كه برای این خانم كار می كند.
امیدوارم همه ما همیشه در حال سنجش عملکردمان باشیم...
-
پاسخ : دل نوشته .............
ﺷﯿﺦ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﺧﺮﻗﺎﻧﯽ:
ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﮔﯿﺮﯼ
ﻭﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻪ ﺩﻟﯽ ﻧﻬﯽ .
ﻭﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﻓﺎﺭﻍ ﮐﻨﯽ
ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﺵ ﮐﻪ ﻓﺎﺭﻍ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﻨﯽ
-
پاسخ : دل نوشته .............
دوراهی
عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده وانعطاف گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند وبلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پر به سینه میچسبد و پرواز برایش دشواراست.
آنگاه عقاب است و دوراهی: بمـیرد یـــــــا دو باره متولد شود. ولی چگونه ؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر برصخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. بانوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکند تا چنگال نو درآید .و بعد شروع به کندن پرهای کهنه میکند.
این روند درد ناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
"برای زیستن باید تغییر کرد ¤
درد کشید ¤
از آنچه دوست داشت گذشت ¤
عادات و خاطرات بد را هرس کرد و دو باره متولد شد ¤
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
در کتاب تفسیر المیزان جلد اول بخش تفسیر سورهی حمد آورده شده
"هنگامی که بندهی خدا در قرائت سورهی حمد به
" اِهْدِنا الصِراطَ المُسْتَقیم " میرسد،
خدا میگوید: بندهی من از من صراط مستقیم خواست
پس او را به آنچه امید دارد میرسانم و از آنچه بیم دارد در امان خواهم داشت."
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
naghme
پس عکست کووووووووو|blinksmiley||blinksmiley||bli nksmiley|دختر
-
پاسخ : دل نوشته .............
ناراحتید؟
غمگینید؟
احساس دلتنگی میکنید؟
من فقط اندازهی یک دعا با شما فاصله دارم
.
با من حرف بزنید
.
آگاه باشید که دلهای شما تنها با یاد من آرام خواهد گرفت.
-
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
پس عکست کووووووووو|blinksmiley||blinksmiley||bli nksmiley|دختر
همین دیگه !!!
دل نوشته م "پرشین بلاگ" بود ! |laughingsmiley|
-
پاسخ : دل نوشته .............
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
naghme
همین دیگه !!!
دل نوشته م "پرشین بلاگ" بود ! |laughingsmiley|
|laughingsmiley||laughingsmiley||laughingsmiley||l aughingsmiley|ای کلک|winksmiley||winksmiley||tonguesmiley|
-
پاسخ : دل نوشته .............
لطفا با دقت بخوانید چون مهم است ...
اگه شما غذا در یخچال خونتون دارید لباس هم به تن دارین و یک سقف هم بالا سرتون هست و جایی برای خوابیدن دارین پس شما از 75 درصد از کل مردم جهان ثروتمند تری.
اگه شما الان پول در کیفتان هست و کمی هم پول خرد دارید تا هرکجا بخواهید بروید پس شما جزو 18 درصد مردم پولدار دنیا هستین
اگه شما زنده هستین با سلامتی بیشتر از مریضی پس شما نسبت به میلیونها آدمی که طی این هفته خواهند مرد لطف بیشتری از خداوند نصیبتان شده.
اگه شما می توانید این پیام را براحتی بخوانید و بفهمید شما از 3 میلیارد انسانی که در جهان هستند و نمی توانند ببینند و بخوانند یا از مشکل عقب ماندگی ذهنی رنج می برند خوشبخت تر هستید.
زندگی همش شکایت و غرزدن و حسرت خوردن نیست.
زندگی یعنی هزاران دلیل برای شکرگذاری به درگاه خداوند مهربان و لطیف بودنه !!!!
اگه قلبی داری و قدر دان این واقعیت ها هستی پس این نوشته رو لایک کن و کپی کن برای دوستانت بفرست و دائم بگو :
الحمدلله رب العالمین
-
پاسخ : دل نوشته .............
پند لقمان حکیم به فرزندش:
دوچیز را فراموش نکن 1 )خدا2) مرگ
دوچیز را فراموش کن 1) به کسی که خوبی کردی 2) کسی که به تو بدی کرد
به مجلسی که وارد شدی زبان را نگه دار
به نماز ایستادی،دلرا نگه دار
به خانهای وارد شدی، چشم را نگه دار
به سفرهای وارد شدی شکمرا نگه دار
-
پاسخ : دل نوشته .............
میدانی گرمای امید یعنی چه؟
یعنی فراموش نکنی که خدا اون بالاست
پس تا میتونی برای دیگران امید باش
تا وقتی تورو ببینن یاد خدا بیفتن
بیایدبرای همه کودکان سرطانی دعا کنیم
با چشمای لرزون روبه پرستار گفت:
من مامان بابام پول ندارن...
میشه قبل از عمل بمیرم....
-
پاسخ : دل نوشته .............
آرامش آنست كه بداني هرگام دست تو دردست خداست...لحظه هايت آرام ...|heart|
-
پاسخ : دل نوشته .............
آرامش نه عاشق بودن است
نه گرفتن دستی که محرمت نیست
نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای...
آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها
نابودت نمیکند...
وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد
وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی
غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری ،
وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود
آرامش یعنی همین ،تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری ..
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽﺳﺖ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻻﻫﺎ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺧﻮﺏ، ﻗﺸﻨﮓ
ﭼﻬﺮﻩﺍﺵ ﻧﻮﺭﺍﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ،
ﺑﺎ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ،
ﺳﺎﺩﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ
ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺫﮐﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ،
ﺩﺭ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼ
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ،
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻗﺺﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽﺧﻨﺪﻡ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ،
ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ....
زیباترین حس سجده این است که تودرگوش زمین پچ پچ می کنی؛امادرآسمانهاصدایت رامی شنوند.....
-
1 فایل پیوست
پاسخ : دل نوشته .............
-
پاسخ : دل نوشته .............
خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد
چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود
براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير
مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود ,, ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله
اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه
بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند
صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا
بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق
دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم
,, به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش
نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم
و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد
پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش
كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,, خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود ,
اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط
ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود
تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم
كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ,, ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا
و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش
پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون
بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان
يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,, ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت
,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم
,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن
منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني
امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در
جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم
فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه
18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,, همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او
كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ
جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون
برامون بيار ,, من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم
سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,,
بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره
همين ,, ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت
داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان
رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت ,, يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه
چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته كه
خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد