خدایا به من آن مقام ترس و خشیت از جلال و عظمتت را عطا كن كه گویا تو را میبینم
و
مرا به تقوی و طاعتت سعادت بخش
و
و به عصیانت شقاتمند مگردان...
آمین یا ربالعالمین
فرازی از دعای عرفه
خدایا به من آن مقام ترس و خشیت از جلال و عظمتت را عطا كن كه گویا تو را میبینم
و
مرا به تقوی و طاعتت سعادت بخش
و
و به عصیانت شقاتمند مگردان...
آمین یا ربالعالمین
فرازی از دعای عرفه
[replacer_a]
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد،
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .
یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
" این نیز بگذرد "
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.
یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم ،
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود ،
رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر!
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.
"مهدی اخوان ثالث"
خدایا به بزرگیت قسمت میدم ...
هوای فریماه رو داشته باش
کمکش کن قوی باشه
خدایا جسم آبجی فریما رو سلامت روحشو قوی زندگیشو شاد بگردان
دکتر سلام! روح و تنم درد می کند
ﺩﮐﺘﺮ ﺳﻼﻡ! ﺭﻭﺡ ﻭ ﺗﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﭼﺸﻤﻢ، ﺩﻟﻢ، ﻟﺒﻢ، ﺑﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺫﻭﻕ ﺳﺮﻭﺩﻧﻢ، ﮐﻠﻤﺎﺕِ ﻧﻮﺷﺘﻨﻢ
ﺩﮐﺘﺮ! ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﯾﺸﺘﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﮕﯽ ﺍﻡ، ﺗﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ
ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼِ ﭘﺮ ﺯﺩﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﮐﺘﺮ! ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ
ﻟﺐ ﻭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، ﺳﺨﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﻻﻝ ﺑﻤﺎﻧﻢ، ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ!
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﺩﻫﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
خیلی ممنونم ازهمه ی دوستانی که توروزای سخت منوتنهام نذاشتن بهم انرزی دادن تا بتونم تحمل کنم سختی هارو......
ازداداشای گلم امین ورضا وسعید....
خواهرای گلم نغمه وزبانه ممنونم امیدوارم منو بخاطرناراحت کردنتون ببخشید....
مدیونتونم همیشه
با خدا سلامی داریم که خداحافظی در کار نیست .پس چرا بارها و بارها غفلت میکنیم جای خدا را به افراد یا اموالی می دهیم که هر لحظه امکانش
هست ترکمون کنند؟
خدایا به لطف و مرحمتت ما را ببخش اگر غفلت کردیم . دلبسته کسی غیر از تو شدیم
به خدا دل بستن یعنی دل بستن به همه چیز به اندازه ای که می ارزد و ارزش دارد که به آن دل ببندی
شاید صدای زخمی دل من
مرهم دردای دل تو باشه
شاید که غصه ی جدایی ما
نزاره هیچکسی از هم جداشه
از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم
خواستم دلم یه گوشه ای بمیره
خسته شدم چه انتظاره سختی
یکی بیاد جونه منو بگیره
....
از قوی بودن خسته ام !
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به ان
بی خیال همه دنیا
و دلتنگی هایم را ببارم ....
وقتی که احساس میکنم نبودم بهتر از بودن است ،
وقتی که احساس میکنم تحمل ادامه دادنو ندارم ،
وقتی که احساس میکنم مرگ راحت تر از ادامه زندگیست،
وقتی که احساس میکنم مرگ چقدر شیرین است،
وقتی که احاس میکنم دیگه دارم میبرم از این زندگی،
اونوقت یک لحضه به خودم فکر نمیکنم و خود خواهی رو کنار میزنم میبینم که دیگه دلیلی ندارم برای رفتن ، دلیلی ندارم برا غم ، دلیلی ندارم برا ناراحتی ، پس من بجاش خود خواهی رو از خودم میبرم .
خدا مارو خلق کرده تا را سعادت پیدا کنیم و به کمال برسیم ، پس یکم گذشت از نیاز هامون و غلبه به غریزه انسانیمون کمتر تشکریه که میتونیم از این خالق بکنیم .
خدایا شکر
دلم گرفته خدا جونم چند وقته ک هواتو دارم هوامو داری اما خیلی تنهااام بیشتر بهت نیاز دارم بیشتر نباز ب دل گرمی دارم... داغونم... دلم داغون و شکسته است ... هیج تکیه گاه و پشتوانه ای جز خودت ندارم خودت دستمو بگیر کمکم کن
برایم نوشته بود :گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند . . .ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :امیدی هست چون خدایی هست . . .آری و چه زیبا نوشته بود !همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست . . .
با مژه بر همزدنی روزهای سال می گذرند و ما به دنبال روزهای زندگی سرگردانیم .
لحظه لحظه زندگیمان را در حسرت دیروز و در آرزوی فردایی بهتر سپری می کنیم بدون آنکه لذت روزهای کنونی را بچشیم.
آدمی همیشه از زندگی دیروز می گریزد و به دنبال زندگی فردا می دَوَد
بدون آنکه بداند از چه گذشته و به چه می خواهد برسد.
ای کاش به اندازه لحظه ای کوتاه به آنچه که از زندگی می خواهیم بیاندیشیم .
روزهای زندگیمان را با غبار گذشته و ترس از آینده کِدر نسازیم.
بدانیم که این روزها گذراست و بایداز لحظه لحظه آن لذت ببریم.
نیازی به دویدن به دنبال فردا وگریختن از دیروز نیست
قدمهای استوارمان را در جاده زندگی امروز محکم تر از دیروز بر می داریم.
و زندگی فردا را با خوب اندیشیدن دست یافتنی تر می یابیم.
[replacer_a]
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ( ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ) . ﮐﺎﺭﮔﺮ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮﺟﯿﺒﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ . ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۵۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵﻣﯿﺰﻧﻪ . ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ، ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ . ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯾﻔﺘﺪ . ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺑﺎﺑﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﻫﺎیت شکر...
تقدیم به شما دوست خوبم
به آغوش تو محتاجم برای حس آرامش ..
برای زندگی با تو پر از شوقم ! پر از خواهش ..
به دستای تو محتاجم برای لمس خوشبختی ..
واسه تسکینه قلبی که براش عادت شده سختی ..
به چشمای تو محتاجم واسه تعبیر این رویا ..
که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمی دنیا ..
به لبخند تو محتاجم که تنها دلخوشیم باشه ..
بذار دنیای بی روحم به لبخند تو زیبا شه ..
به تو محتاجم و باید پناه هق هقم باشی ..
همیشه آرزوم بوده که روزی عاشقم باشی ..
سلامتي کارگري که صاحب کارش به نا حق زد تو گوشش
[replacer_img]
رفت که لباسشو عوض کنه بره خونه اما...ياد خرج مادر مريضش افتاد...
ياد اجاره خونه...
جهيزيه دخترش...
شهريه دانشگاه پسرش...برگشت به صاحب کارش
گفت منو ببخشيد ...
این روزها دورم اما نزدیک نزدیکم ، ساکت اما پر از حرفم ، آرام اما غوغایی
ست درونم .... نشسته و میشمارم روزهای رفته و روزهای در پیش رو را و اینکه
چه صبور است این دل !! نمی دانم چه اصراری دارد در زنده نگه داشتن تمامشان!
نمی دانم .
آرامم میکند تنها، قدم های تنهایی اما با یادی از گذشته ها و صدایی که
میخواند و نگاهی رو به آسمان
نگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !
سهم آنها از نفت کشورشان سوختن بود.
ویرایش توسط reza1 : 10-20-2014 در ساعت 05:05 PM
عشقت در قلبم است ، تو مال منی و باور نداری که تنها امیدم به تو استتمام زندگی ام هستی و خبر نداری که بی تو میمیرم…
باور نداری که در قلبم جز تو و عشقت کسی جایی ندارد ، کسی از حالم خبر ندارد
نمیدانی که با وجودت به من نفس میدهی
نمیدانی که با نفسهایت به من جان میدهی
و ای همیشه ماندگارم ، ای عزیزتر از جانم
با تو همیشه در اوج آسمانم ، با تو آرام ، حالم خوب خوب، همیشه شادم…
از عشق نمی هراسم آنگاه که تو عشق منی
نمیترسم از رفتنت آنگاه که تو هم عاشق منی…
تنها باور داشته باش عشق مرا ، غرق شو در وجودم و
ببین که لحظه به لحظه نفسهایم تو را میخواهند..
با تو همیشه مستم ، مست چشمهایت ، با تو همیشه هستم ، هستم تا ابد در دل
مهربانت هیچکس نمیتواند مرا از تو بگیرد،آنگاه که من با تو یکی شده ام ، با تو همیشگیشده ام
پيش پاي تو نمرديم خدايا توبه
بويي از عشق نبرديم خدايا توبه
پايي از خانه ات اي دوست بريديم كه هيچ
دست بيگانه فشرديم خدايا توبه
تا نفهمند كه عمريست غبار آلوديم
قسم آينه خورديم خدايا توبه
چهار فصل تو بهار است ولي ما عمري
دل به پاييز سپرديم خدايا توبه
شاه بخشنده اي و ما همه همت مان
پول خردي كه شمرديم خدايا توبه
پلک فرو بستی و دوباره شمردی
فرصت پنهان شدن نبود , تو بردی
من که به پیروزی تو غبطه نخوردم
چون که شکستم چرا دریغ نخوردی ؟
دست تو را با سکوت و بغض گرفتم
دست مرا با غرور و خنده فشردی
از همهء قصهء تو بود که یک عمر
از همه دل بردی و دلی نسپردی
خاطره ها رفتنه اند ؟ خاطرهء من
پس تو چرا مثل خاطرات نمردی
من خود دلم از مهر تو لرزید , وگر نه
تیرم به خطا می رود , اما هدر نه !
دلخون شدهء وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر , نه
با هر که توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر ؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه !
بد خلق-مو بد عهد , زبانبازمو مغرور
پشت سر من حرف زیاد است ! مگر نه ؟
یک بار به من قرعهء عاشق شدن افتاد
یک بار دگر , بار دگر , باردگر ... نه !
پدرم می گوید : کتاب
مادرم می گوید : دعا
و من خوب می دانم که زیباترین تعریف خدا را فقط می توان از زبان گل ها شنید …
(حسین پناهی)
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مستو بي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هر چه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
ﻣﯿﮕﻦ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯿﺨﻮﻧﯽ . !!.
ﺍﻻﻥ ﻋﺮﺽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ:
ﯾﻪ ﺳﺎﻝ 365 ﺭﻭﺯﻩ . !. .
ﺑﮕﻮ ﺧﺐ . .
52 ﺭﻭﺯﺵ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 313 ﺭﻭﺯ . .
ﺑﮕﻮ ﺧﺐ . .
ﺣﺪﺍﻗﻞ 50 ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ
263 ﺭﻭﺯ . .
ﺑﮕﻮ ﺧﺐ
ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ 8 ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﯿﻢ . .
ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺸﻪ 122 ﺭﻭﺯ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 141
ﺭﻭﺯ . !.
ﺑﮕﻮ ﺧﺐ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺰﺍﺭﯾﻢ . .
ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺸﻪ 15 ﺭﻭﺯ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 126
ﺭﻭﺯ . !!.
ﺭﻭﺯﯼ 2 ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺸﻪ 30 ﺭﻭﺯ
ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 96 ﺭﻭﺯ . .
ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ 4 ﺳﺎﻋﺖ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ . .
ﺳﺎﻋﺘﻬﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﮐﻼﺳﻬﺎ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﺴﯿﺮ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ . .
ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺸﻪ 60 ﺭﻭﺯ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 36 ﺭﻭﺯ . !!.
ﺑﮕﻮ ﺧﺐ . .
31 ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺭﺳﻤﯽ ﺳﺎﻻﻧﻪ، ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ 5
ﺭﻭﺯ . .
ﺧﻮﺏ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺁﺩﻣﯿﻢ ﺳﺎﻟﯽ 4 ﺭﻭﺯﻡ ﻣﺮﯾﺾ
ﻣﯿﺸﯿﻢ . .
ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ . .
ﭼﻪ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﻭﻥ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ . !!.
ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ !!. .
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻦ . !!.
ﻭﻣﻦ ﺍﻟﻪ ﺗﻮﻓﯿﻖ .
یادت باشدکه برای رسیدن به هر آرزویی تمامی قوانین روحت را ذر نظر بگیری . متجلی شدن آرزوهابت را شکر گوی. آن ها را فقط از خوذ خدا بخواه. برای آرزوهای دیکران دعا کن
وقتی پرنده ای زنده است.... مورچه ها را میخورد
وقتی میمیرد.... مورچه ها او را میخورند!!!
زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند....
در زندگی هیچ کسی را تحقیر یا آزار نکنید....
شاید امروز قدرتمند باشید... اما یادتان باشد ، زمان از شما قدرتمند تر است!!!
یک درخت میلیونها چوب کبریت میسازد....
اما وقتی زمانش برسد...
فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافی است...
پس خوب باشید و خوبی کنید....
شما نمی دانید که شکرگزاری تا چه اندازه می تواند برای پاک کردن شما, همسو شدن کائنات با خواسته ها و برخورداری از معجزاتی که در جستجویش هستید, مهم باشد.
همه چیز با قدردانی آغاز می شود, احساس شاکر بودن موجب می شود وقوع معجزه را در پیرامونتان درک کنید.
خدای من!
در هر ثانیه ای که میگذرد...
بیشمار نعمت برما ارزانی کردی!
تپش قلب...
دم و بازدم...
دیدن...
شنیدن...
نبض زدن ها!
پلک زدن!
فکرکردن
و
و
و چقدر بیتفاوت میگذرم...
و از نداشته هایی که صلاحم نبوده...
پیشت گله و شکایت میکنم!
. تنهابازمانده ی یک کشتی شکسته توسط جریان آب به جزیره ای دورافتاده برده شد.
اوبا بیقراری به درگاه خداوند دعا کردتانجات پیداکند.
ساعت هابه اقیانوس چشم میدوخت شایدنشانی ازکمک بیابد اماچیزی بچشم نمی آمد.
سرانجام باناامیدی تصمیم گرفت کلبه ای کوچک کنارساحل بسازدتاازخودووسایل اندکش محافظت کند.
یک روزپس ازآنکه ازجست وجوی غذابازگشت،
خانه ی کوچک رادرآتش یافت؛
اندک لوازمش دودشد وبه آسمان رفت.
بدترین چیزممکن رخ داده بود...
عصبانی واندوهگین فریادزد:"خدایاچگونه توانستی بامن چنین کنی؟"
صبح روزبعدباصدای کشتی که به جزیره نزدیک میشد ازخواب برخاست؛
آن کشتی می آمد تانجاتش دهد..!
مردازنجات دهندگان پرسید:"چطورمتوجه شدیدمن اینجاهستم?"
آنهاگفتند:"ماعلامت دودی که فرستادی دیدیم.!"
.
آسان میتوان دلسردشد،هنگامی که بنظرمی رسدکارها به خوبی پیش نمیرود،
امانبایدامیدمان را ازدست بدهیم زیراخدادرکنارماست،حتی درمیان درد ورنج...!
دفعه ی بعد که کلبه یا دلتان درحال سوختن است به یادآوریدکه آن شاید علامتی برای فراخواندن رحمت خداوند باشد
درباره اتفاقات زندگی زود قضاوت نکنیم
وجود هرچیز و هرکس دلیلی دارد
به خدا خوش گمان باش
بالا بودن مهم نیست مهم اینه که اون بالا عقابی یا لاشخور...
دلم گرفته از این دنیا
دلم تنگ است
میان ما و رسیدن
هزار فرسنگ است ....
آهای مردم دنیا...
آهای مردم دنیا...
گله دارم...
گله دارم...
من از عالم و آدم
گله دارم...
گله دارم...
شماها که قدر عشقو ندونستین
کمر به قتل عاطفه بستین
گله دارم...
گله دارم...
قلبا دیوانه
حرفا تو خالی
حرفا دروغ
عشقا پوشالی
دوستت دارم ها
فقط 1 حرفه
عمرش قد 1 گوله برفهَ
نمیخواهم بدانم پس از مرگم چه خواهد شد!!
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت!!
ولی بسیار مشتاقم از گلویم سوتکی سازد..
سوتکی باشد گلویم به دست کودکی گستاخ و بازیگوش..
و او پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد..
و بدین سان بیدار سازد خفتگان را.
سنگ ها هم حرفهایی میزنند...
گوش کن خاموش ها گویاترند...
از در و دیوار میبارد سخن
تا کجا دریابد آن را جان من
چشم و گوشی هست مردم را دریغ!!
چشم ها بیدار است, گوش ها هوشیار نیست..!
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)