نمیدونم خاموش کردنه احساسات راحت تره یا کنترلش این سخت ترین قسمت
نمیدونم خاموش کردنه احساسات راحت تره یا کنترلش این سخت ترین قسمت
قول میدم دیگه اذیتت نکننننننننننم
قول میدم دیگه مسخرت نکنم !!
مامان اااااا قول میدم نگم تو افکارت عقب مونده و قدیمیه !
مامان ااااااا میخوامـــت...مامان تو برگرد قول میدم شب ها زود بیام خونه....مامان تو برگرد قول میدم ولخرجی نکنم....مامان اااااااااا اااااا برگررررررررررد ....ماماااااااااان غلط كردم برگررررداین جملات رو در مزاری شنیدم .....
این داستان زندگی خیلیا شاید باشه....بيايد همگي تا دیر نشده خودمونو اصلاح کنیم...و قدرشونو بدونیـم ...
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
ویرایش توسط haaasaaa : 01-03-2016 در ساعت 12:44 PM
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند، سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
منبع:kocholo.org
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
زندگی مانند درست کردن چای میماند:
خودبینی ات را بجوشان
نگرانی هایت را تبخیر کن
غم هایت را رقیق کن
اشتباهاتت را از صافی بگذران
و آن وقت طعم خوشبختی را بچش
آنچه "خداوند"میدهد"پایانی"ندار د و آنچه "آدمی"میدهد"دوامی" ندارد،
دل نوشته زندگي من
خدا رو بابت همه خوبي هايي كه در حقم لطف كرده شكر ميكنم هزاران هزار بار و اميدوارم هميشه سايه لطفش بالا سر من باشه اما ميخام بگم خدا جون آرامش ندارم اين آرامش كجاي زندگي من هست كه من نمي تونم پيداش كنم خيلي آشفته ام از درون بهم ريختم چيكار كنم دلم ميخاد فرار كنم از اين زندگي اين تشنج هايي كه زندگيم هست اينكه تو زندگي زناشويي دنبال عشق ميگردم اما عضقي از همسرم دريافت نمي كنم ازش توجهي نميبنم از اول همينطور بوده خودت شاهدي هي سعي كردم درستش كنم هي سعي كردم همش همه اين تلاشها از سوي من بوده خداجونم با همه اين سختي ها كه توزندگي شخصي دارم خيلي دوست دارم و شاكرم ميدونم خيلي ها خيلي مشكلات بدتر از من دارند كه قابل حل نيست .خدايا تو اين زندگي همه اميد مني همه دارايي مني
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﻨﻢ؟ ! ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ وگفت:
ﺁﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ؟؟؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻠﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ… ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﻣﻮﻗﻌﯿﮑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻡ ، ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﻤﻮﺩﻡ … .
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺳﺮﺧﺲ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻙ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺭﺷﺪ ﻧﮑﺮﺩ… ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﺳﺮﺧﺴﻬﺎﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻣﺒﻮﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ… ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ
ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﺧﺲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺭﻓﺖ . ﺁﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ !!! ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ
ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺤﻜﻢ ﻣﯿﺴﺎﺧﺘﯽ ؟؟؟ !!! ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ . ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻮ... ...
ویرایش توسط ستیلا : 01-03-2016 در ساعت 12:45 PM
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
چه روزهای تلخی را سپری میکنم همین اینک نمیدانم اینده چهتغییرخواهدکرد. انقدکوچک شده ام که ردپایم رابرعرشت نمیبینی به کدامین گنا من را مجازات میکنی .
ﺧـــﻮﺩﮐــﺸﯽ ﺩﺭ ﻫــﺮ ﮐــﺲ ﻣـﻨـﺤـﺼــﺮ ﺑـﻪ ﺧــﻮﺩﺷــﻪ . . . !
ﯾـﮑﯽ ، ﺩﯾــﮕـﻪ ﺷــﯿـﮏ ﻧـﻤـﯽ ﭘــﻮﺷــﻪ . . .
ﯾـﮑـﯽ ، ﺩﯾـﮕــﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾـﯽ ﻧـﻤـﯿـﮑـﻨـﻪ . . .
ﯾـﮑـﯽ ، ﺩﯾـﮕـﻪ ﺑـﻪ ﺗـﺤــﺼـﯿـﻞ ﺍﺩﺍﻣـــﻪ ﻧـﻤــــﯿـﺪﻩ . . .
یـکی ، دیـگــه بــه خــودش نـمــیـرســـه . . .
ﯾـﮑـﯽ مـــدام ﺗـــﺮﺍﻧــﻪ ﻫــﺎﯼ ﻏـﻤــﮕـﯿــﻦ ﮔــﻮﺵ ﻣــﯿـﺪﻩ . . .
ﯾــﮑـﯽ ، ﺩﯾـﮕــﻪ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺵ عـکـس ﯾــﺎﺩﮔـﺎﺭﯼ ﻧـﻤـﯿــﮕـﯿــﺮﻩ . . .
یـکـی مـحــبـت نـمــی کـنـه ،
یـکی دیـگـه مـحــبـت نـمــيـپــذيــره . . . !
و . . .
ایـنــگـونـه اســت کــه ﺍﮐــﺜـﺮ ﺁﺩﻣــﻬـﺎ در ٣٠ ﺳــﺎﻟـﮕـﯽ ﻣــﯽ ﻣــﯿـﺮﻧــﺪ و
ﺩﺭ ٨٠ ﺳــﺎﻟـﮕﯽ ﺩﻓــــــﻦ مـیـشـــونــد . . . !
« پائولو كوئيلو »
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
دلم ميخاد يه شخصي رو كه تو زندگيم ازش خيلي متنفرم بذارم زير پام با مشت بزنم صورتش رو داغون كنم
واقعا رو مخمه همه رو تحمل كردم اين شخص رو ديگكه نميتونم تحمل كنم واقعا اگر ميشد اين كار رو ميكردم نگاهم نميكردم پيره و...
اينم دل نوشته من كه از ته ته ته دلم بود
باید بتونی کنترل ذهنت رو به دست بگیر
خودتو بزار جای اون
یه فردی که بر فرض تو یه سطح فرهنگی پایین بوده و تحصیلات نداشته و مشکلات زیادی تو زندگیش داشته
اگه خودتو جاش بزاری واست قابل تحمل تر میشه رفتارش
فرض کن دانشگاه و مدرسه نرفی و تو یه فرهنگ پایین بزرگ شدی اسمشم بزار رو خودت بعد دوباره باهاش برخورد کن
من مطمئنم این بار حس ترحمت بهت بیشتر میشه تا حس نفرتت
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
بعضی چیزها سخت عوض میشه و باید تا حدودی قبولشون کنیم و باهاشون زندگی کنیم
پس سعی کن اول از همه قبولش کنی
بعدش هم کاری که گفتمو بکن
خودتو بزار جای اون
فردی که تحصیلاتی نداره و تو یه فرهنگ پایین بزرگ شده و و و و .....
باید بهش حق بدی.... هروقت بهش حق دادی دیگه تحمل کردنش واست اسونتر میشه
بعدشم طبق اصول ترمودینامیک شما الان باعث تلاطم تو سیستم خانواده پدری همسرت شدی
اگه زمان بدی به مرور به تعادل میرسی و جزوی از سیستم اونها میشی....
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
تقريبا چهار سالي ميشه نتونستم سيستمشون رو قبول كنم ادمها معمولا
تمايل دارن پله ها رو برن بالا من چجوري بيام پايين(چيزي جز اين به ذهنم نرسيد) فقط بخاطر اينكه قبولشون كنم مجبورم برم پايين اين با منطق من جور درنمياد
دوست ندارم قبولش بكنم فقط دارم تحمل ميكنم و چيزي نميگم اونها هر چي ميخان ميگن و من لبخند رو جوابشون كردم و توي خيالم هزار بار خيلي ببخشيد ميزنم دهنش
باورتون نميشه از شدت نفرتم چندشم ميشه تو صورتش نگاه كنم
من ادم بدي نيستم خودشون منو بد كردن خودشون دوست دارن من باهاشون مثل خودشون رفتاركنم
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
من اشتباه كردم و اونطور كه ميخاستم و فكر ميكردم نبودن البته فكر نميكردم انقدر اختلافها زياد باشه كه به مرور زمان
همه اينها خودشون رو نشون دادن
روابط رو بخاطر همسرم نميتونم كم كنم من خيلي دوست دارم روابط قطع بشه ولي چون شوهرم ادم لجبازيه دوست ندارم تو روابطش با خانواده خودم كه گوش شيطون كر خوبه خراب بشه خب اينطوري بذتر زندگي خودم هم خراب ميشه در هر صورت مادرشوهرم برام آرامش نذاشته راهي هم ندارم جز سوختن و ساختن
اينو فقط من نميگم همه اونهايي كه تو زندگي ما هستند ميگن
فقط بديش اينه شوهرم كه ميدونه مادرش انقدر مشكل داره رو هنوز ميپرسته و براش اهميت داره و بخاطر اون با من لجبازي(چيزي كه متنفرم ازش)ميكنه
به نظر من تنها راهت اینه که فرار نکنی
ببین مشکلات همیشه سر راه ادمها هستند ولی نباید زود بخای از شرشون رها بشی
سعی کن فکرتو کار بندازی چطوری از مشکلاتت به نفع خودت استفاده کنی
راه حل منو تو امتحان کن
اگه جواب نداد بعد بیا یه راه حل دیگه میگم
راه حلمم که این بود: کاملا خودتو بزار جای اون
یعنی یه فردی که تحصیلات نداره و تو یه فرهنگ پایین بزرگ شده و دلش میخاد اونی که پسرشو ازش گرفته رو یکمی اذیت کنه.... اگه خودتو بزاری جاش مطمئن باش حالت بهتر میشه
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
گر نماینده مجلس بودم
طرح آمدنت را تقدیم میکردم
مطمعن باش تصویب میشد
آخ!
تو مجبور بودی که بیایی . . !
.
.
.
برای من که کبوتری عاشق و سرگردانم؛
بیا و بام شو…”
اصلا بیا و دام شو…”
.
.
.
گفته بودی
شعری برای تو بگویم
چه بگویم؟!
تو خودِ شعری
شاعرت
خداست
و من
خواننده ی پروپاقرصِ مجموعهی چشمهای تو …
این روزها برای تنها شدن،!
کافیست صــــــــــــــــادق باشی
.
.
.
انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند…
تنهایی من عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد…
.
.
.
مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن،
آدم های زیادی دور و برم دارم !
آن چیزی که ندارم کسی برای ” بـا هــــــــــــــــم بـودن ” است !
.
.
.
احتیاط
در این شهرِ لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند…
.
.
.
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
گاهی گمــان نمـی کنـی ولی مـی شـود
گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود که نمی شود
گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است
گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست
گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود
خدایا برو تو کنترل پنل زندگی من ،
قسمت لایف ستینگ !
گزینه شانس رو اکتیو کن…
اگه نمیکنی هم کلا” شات داون کن راحت شیـــم!
آرامم ، مثل مزرعه ای که تمام محصولش را آفت زده ، دیگر نگران داس ها نیستم !
این روزها دلگرمی میخواهم وگرنه چیزی که زیاد استسرگرمی.
هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدیبه این فکر نباش که اون چقدر احمق بودهبه این فکر کن که اون چقدر به تواعتماد داشته
آب
از بس دغدغه ی نفت فکر مردم را مشغول کرده، کسی به تاثیرات «آب» تو زندگی مردم توجه نکرده،اینجا بعضی از این تاثیرات واهمیت آن را ذکر می کنم :
بعضی از آدم ها خوبی هایشان , بد از آب در میاد.
بعضی ها هم برای اینکه آب از آب تکان نخوره زیر آبی می روند.
بیشترین آرامش رو اول دست به آب به آدم میده بعد علم و ثروت.
بعضی ها تولیداتشون رو با کلی زحمت تازه میرن تو بازار آب می کنن.
بعضی ها هم علاقه زیادی دارند آب زیر کاه ببندند.
همه سخت در تلاشند تا بتونن کمی آب رو جمع کنند.
شیر رو هم اگه آب دستش بدهیم سود دهیش ده برابر میشه.
آب درمانی،بهترین راه مقابله با تحریم دارو هستش.
هر چی جنس خوبم هست از اون طرف آب میاد.
زندگی همه هم که می دونید مثل آب شفافه.
رد شدن از آب هم آرزوی خیلی هاست.
اصلا آب دزد داریم ولی نفت یا طلا دزد چی؟
هر موقع واسه جمله “میخواستی منو به دنیا نیارید” که قراره از بچه م بشنوم جواب مناسبی پیدا کردم زن میگیرم!
پیشرفت تکنولوژی وعلم بشر
براساس راحت طلبی بشر، علم آنقدر گسترده شد که ربات ها جایگزین انسان ها شدندتا انسان ها آسایش بیشتری داشته باشنداین علم وپیشرفت آنقدر پیشرفت کرد که انسان به وجود نقصی در خود پی بردواین نقص نیازهایی بود از جمله محبت،عشق،دوست داشتن،تنهایی،احساس و...که با وجود این نقص ها انسان نمی توانست پیشرفت کند که با تحول بزرگ علمی وعصر رباتیک ودیجیتال این نقص ها برطرف شد.
رهاورد این تحول:
1.ساخت قلب دیجیتال برای انسان ها(قلبی که بر اساس پیشرفته ترین ریز پردازنده ها ساخته شده وقابلیت برنامه نویسی دارد)
2.رفع نیاز تنهایی بوسیله عشق وای فای اینترنتی وقابلیت آبدیت اینترنتی
3.مرتفع کردن نیاز داشتن به یک دوست وهمدم از طریق چت واینترنت با قابلیت شارژمجدد
4.توانایی گذاشتن شماره در اینترنت وتعدد در لیست دوستان ومخاطبین
5.حذف عامل احساس وجایگزینی آن توسط مغز رباتیک
6.رفع نیاز به محبت ودوست داشتن با ساخت پیجرهای پاسخگوی محبت
همه ما مدیون ومرهون پیشرفت علم وتکنولوژی هستیم وبرای هر چه دوست اینترنتی ودیجیتالی قابل جستجوی اینترنتی وپیجرهای پاسخگوی محبت وشماره های تلفن اضافه شده در مخاطبین وهمچنین اینباکس های خالی این شماره ها که درب های خود را فقط وفقط برای ذخیره پیامک های یک آدم تنها گشوده اند یک هورای اینترنتی بکشیم ویک لایک دیجیتالی بزنیم
همیشه یکی پیدا میشه که هُلت بدهچه نشسته باشی روی تابچه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه
گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.
عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند. دکتر علی شریعتی
نه کسی منتظر است …نه کسی چشم به راه …نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه …بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست ؟وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه …
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت!این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟چه زیباست لحظه ای که من بهسهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !چه زیباست لحظه ای که سر نوشتبا دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
اغلب مردم تعریف وتمجیدهاراظرف چنددقیقه فراموش میکنند.امایک اهانت راسالهابه خاطرمیسپارند..آنهامانندآشغال جمع کن هایی هستندکه هنوزتوهینی راکه 20سال پیش به آنهاشده راباخودحمل میکنندوباآن خوگرفته اند.
The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders.It is seen in the width of his arms that encircle you.قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیستبلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنهThe strength of a man isn't in the deep tone of his voice.It is in the gentle words he whispers.قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنهبلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنهThe strength of a man isn't how many buddies he has.It is how good a buddy he is with his kids.قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق دارهبلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هستThe strength of a man isn't in how respected he is at work.It is in how respected he is at home.قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هستبلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار !!!!این روزها سخت مرا درآغوش خویشبه بازی گرفته است !!
دلمان خوش است که مینویسیم ...و دیگــران می خـواننــد ...و عــده ای می گـوینــد ؛آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...و بعضــی مـی خنــدنـد ...دلمــان خـوش اســت ... !به لــذت هــای کــوتـاه ...به دروغ هــایی که از راســت ...بـودن قشنــگ تـرند ...به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند ...یـا کســی عاشقمــان شــود ...با شــاخه گلی دل می بنــدیـم ...دلمــان خـوش می شــود
یادمان باشد که قصه ى کودکانمان را با “یکى بود یکى نبود” آغاز نکنیم،ازابتدا به آنها بیاموزیم که اگر یکى نباشد دیگرى هم نیست…
کیسه کوچک چای تمام عمر دلباخته لیوان شد ولی هربار که حرف دلش را می زد صدایش توی آب جوش می سوخت کیسه کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان حرف دلش را آهسته گفت: لیوان سرخ شد
بعضی ها را در جوب باید شستتا لجن ها همه خوشحال شوند کهکثیف تر از خودشان هم هست . . .
مخاطب های امروزی را هرچه بیشتر خاص کنیبی خاصیت تر میشوند..!
هیچ شباهتی با یوسف نبی ندارمنه رسولم..!نه زیبایم...!نه عزیزشده ام..!نه چشم براهی دارم..!فقط درچاه افتاده ام
خدایا! در انجماد نگاه های سرد این مردم، دلم برای“جهنمت”تنگ شده
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)