خخخخخخ. کنکور رو هم بگو. آمین
خخخخخخ. کنکور رو هم بگو. آمین
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
خدا ااا
چی بگممممممممممممممممم
جون هر کی دوس داری منو نجات بده
می دونم دست خودم بود اما نمی تونم دیگه تنهایی چی کار کنم نمی تونم همین قدرم خیلی کار کردم تا اینجا اومدم می دونم تو کمکم کردی
خدایاااا درون من داره باهات صحبت می کنی
من که همیشه میخندم ه موقع بیماری چه موقع سلامتی.... من هیچ وقت بیماریم رو جلوی رفقام بروز نمیدم... هر بیماری ای.... حتی سرما می خورم لباسای گرونتر و بهترم رو می پوشم و می خندم و حال و حوصله به خرج میدم هیچ کس باور نمی کنه من سرما دارم.... بعد بهشون دست نمیدم میگم سرما دارم سرمام می گیره کسی باور نمی کنه میگه چرا انقدر سرحال و شادی پس.... الان دارم گریه می کنم تو اتاقم تنهایی... چیزی که شاید هیچ کس فک نکنه.... خدایا درون مه...
خدایا خسته شدم.... همه فک می کنن از درس خسته شدم... همه فک می کنن به خاطر کنکوره... ولی تو که می دونی نیست... اره اولش به خاطر ناراحتی حاصل از نرسیدن به درسا بود اما همه فک می کنن من دیگه خسته شدم از درس خوندن... همه اشتباه فک می کنن...
خدایا پر از شک و تردید و تلقین شدم... دهنم سرویس شده... نجاتم بده...
خدایاااا... من همیشه تو رو صدا می زنم.... چون غیر تو کسی نمی تونه کاری کنه... ولی ایندفه جوابمو طوری نمیدی که من حس کنم... قبلا حسش می کردم...
یه سال گذشت........ مشکل کجاست.... من مگه چند سالمه... من نمی تونم از پسش بر بیام....
عجب سروی... عجب ماهی ...عجب یاقوت و مرجانی... عجب جسمی ...عجب عقلی.. عجب عشقی.. عجب جانی
عجب لطف بهاری تو ...عجب میر شکاری تو ....در آن غمزه چه داری تو.... به زیر لب چه می خوانی
عجب حلوای قندی تو.... امیر بی گزندی تو... عجب ماه بلندی تو ....که گردون را بگردانی
تویی کامل منم ناقص ...تویی خالص منم مخلص... تویی صور و منم راقص، من اصفل تو معلایی
عجب حلوای قندی....... تو امیر بی گزندی تو .......عجب ماه بلندی تو ........که گردون را بگردانی
به هر چیزی.... که آسیبی .......کنی آن چیز جان گیرد ......چونان گردد.......که از عشقش .......بخیزد صد پریشانی
مروه کن ....دل و جان را......... دل تنگ پریشان را ......گلستان ساز زندان را .....بر این ارواح زندانی
عجب حلوای قندی تو امیر بی گزندی تو عجب ماه بلندی تو که گردون را بگردانی.................................... .................................................. .................................................. .................................................. .......................
بارالها...
نمی دانم روحم اکنون در کدامین قطعه از الحمد تو گیر کرده
و نمی دانم که آیا نفسم به مالک یوم الدینــی تو ایمان دارد یا نه ، نمی دانم
خدای من ،
من نمی دانم که آیا ایاک نعبدهایم به ایاک نستعینــهای نمازم می رسند یا نه
و نمی دانم تاکیدهای ایاک ایاک هایم ، آخر به نعبد و نستعین ختم خواهند شد یا نه
و نمی دانم که مرا در بحبوحه ی راه های پر پیچ و خم دنیا ، به صراط مستقیمـت هدایتم خواهی کرد یا نه ...
زیبای من ،
من نمی دانم این روزها پایم در رکاب الذین انعمت علیهمِ تو ، سوار بر اسب توحیدم ،
می تازد یا نه ...
و نمی دانم که مرا از مغضوبان و ضالین درگاهت سوا کرده ای یا نه ...
و زندگی ام ،
و زندگی ام پر است ، از نمی دانم هایی که در گوشه اتاقمان ،
گاهی هم در باغچه ی مادرم،
کنار گل های محمدی ،
منتظرند تا شاید محبوبشان،
بویِ عطرِ نشاطِ جنت المأوی را برایشان به ارمغان آورند.
خدای زیبای رحمان و رحیمم ،
نمی دانم هایم را هدایت کن به مستقیم ترین صراط خودت....
الهـــی آمین . . .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
پروردگارا کیست که نبیند سفره رنگارنگ نعمتت را و کیست که نا امید از لطف و رحمتت.
پروردگارا تویی که حتی سفره مهربانی ات آنقدر وسیع است که مورچه ای را فراموش نمیکند و هیچ موجودی را از قلم نمی اندازد.
اینک چه شده است که من در این سفره رحمتت که بی انتهاست جایی ندارم؟ گناه کارم؟ خوب هستم اما شنیده ام خداوند بی حساب به هر کسی میبخشد نميشود از آن بی حسابهایت برایم ببخشی؟ نميشود زندگی مرا همچون میلیاردها آدم دیگر قابل تحمل تر کنی؟مرا تو آفریدی مگر اشتباه فکر میکنم؟ اگر خدای منی چرا مرا اینگونه آفریدی؟ آفریدی ولی اینگونه تنها آفریدی 😭
Sent from my E6833 using Tapatalk
Every friends can say: I can understand your feelingBut a best friend can say: I can feel you feeling
از بس مواظب بودم تا کسی را نشکنم به خودم که نگاه میکنم تکه تکه ام ...
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
همه انقدر که به دلم تاختند و آنرا شکستند،دیگر تکه های دلم را هم نمیشود جمع کرد و چسباند.خاکسترش کردند رفت.
جنس دل چیست که انقدر راحت میشکند؟
وآیا دیگران خودشان دل ندارند که به راحتی پا روی دل بقیه میگذارند؟
و اما زمانی که او روی دلم پا گذاشت و رفت
به راحتی چشمانم بارانی شدومن
تنها...
در روز سرد زمستانی وبارانی....
وقتی پشت پنجره (ها) کردم تا بغض گلویم روی شیشه بنشیند و تاکمی بتوانم نفس بکشم
و بخار ان قطره قطره با سر خوردن روی گونه پنجره بامن اشک ریخت و همدردی کرد
تنها رفتنش را از پشت پنجره تماشاکردم...
وچشمانم به اجبار شعر خداحافظ خواند.......
ویرایش توسط Miss tarsa : 10-05-2016 در ساعت 01:10 PM
هنوز تپش قلبم خوب نشده .... و هنوز غرورم لجبازی میکند...
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
خخخخخخخخ
آخه من مسخره کنم شما رو چی بمن میرسه... که چی اصلا؟ اصلا چیز مسخره کننده ای نداره درد دله دیگه... هر کسی داره... خودم هم دارم... خواستم شوخی کنم که بگم دردات رو میتونی با شوخی و شاد بودن حلش کنی...
خواهش میکنم قابل نداشت...
یه شارژ هزاری بفرستید راضی ام...
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارمدوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
برای خودت یک خلوت دست نیافتنی داشته باش،
گاهی باید خیلی از اتفاقات را فقط با خودت در میان بگذاری !
دنیای سادهای داریم
گاهی اگر …
دعوا میکنیم،
سر این است
که من عاشقترم
یا تـو …
آدم میتواند در هر زنی چیزی فوقالعاده جالب پیدا کند. لعنت به من،
اگر به آنچه هر زنی دارد و دیگر زنها ندارند پی نبرم. فقط باید آدم بداند چه طوری آن را پیدا کند، رازش در همین است!
این یک استعدادِ ذاتی است!
برای من هیچوقت زنِ زشت وجود نداشته!.فقط همین موضوع زن بودن خودش نیمی از همه چیز است.
ولی چگونه میتوانید به آن پی ببرید؟ حتی در پیردخترها هم آدم گاهی چیزهایی مییابد که انگشت به دهان میماند!
مخصوصا از این بابت که مردهای احمق متوجه آنها نشده و گذاشتهاند دخترهای بیچاره پیر شوند.
برادران کارامازوف - داستایوفسکی
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
--------
ویرایش توسط Mohsen123 : 04-24-2017 در ساعت 10:25 PM
کسانی که در خود احساس حقارت می کنند
به دیگران رحم می کنند
اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند!
یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند.
کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است.
فریدریش نیچه
خدایا هرکس که زندگیشو میسپاره دست خودت و بهت اعتماد و توکل میکنه، از رحمتت ناامید نکن
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وغفرلنا ذنوبنا و هب لنا من لدنک رحمه
بابا داشت روزنامه میخوندبچه گفت: بابا بیا بازی!بابا که حوصله بازی نداشتی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیا بودرو تیکه تیکه کرد و گفت :فرض کن این پازله…! درستش کن! چند دقیقه بعد بچه درستش کردبابا، باتعجب پرسید:توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟! بچه گفت: ادمای پشت روزنامه رو درست کردم …دنیا خودش درست شدآدمای دنیا که درست بشن… دنیا هم درست میشه …
برای داشتنت .....
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم،باز دلم، باز دلم، دل بشود
برام دعا کنید دوستان
چه کنم حرف نگفته زیاد دارمولی مثل حرف توی دلم ماندی
چقدر بی معرفت شدیم
مدام تو شبکه های مجازی میریم اینقدر ادامه میدیم ک متوجه نمیشیم چی دور و برمون اتفاق میفته
انقدر چشمات ب صفحه ی گوشیه ک متوجه زمان نمیشی
یه موقع ب خودت میای میبینی داره شب میشه هوا داره تاریک میشه و تو هنوزم سرت توگوشیه
یه موقع به خودت میای میبینی همه ی روزاتو اینطوری گذروندی و 1 ماه گذشت 2 ماه 1 سال
سرتو میگیری بالا دلت میخواد سرتو بذاری رو پاهای مادرت ولی وقتی خوب نگاهش میکنی میبینی چندتا چروک افتاده روی پیشونیش و موهاش بیشتر سفید شده از درون نابود میشی
دوباره از فردا سناریو رو تکرار میکنی و میری تو گوشیت انقد ادامه میدی که....
ساعت ها روزها ماه ها و سال ها میگذره
تا به خودت میای میبینی ک دیگه خسته شدی میخوای دل بکنی میخوای تو واقعیت زندگی کنی نگاه ب دورو برت کنی
اما...
اما دیگه دیر شده دیگه نه از چهره ی مهربون مادر خبریه ن از دستای نوازشگرش
اگر من همه قوانین را رعایت کرده بودم هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیدم
مریلین مونرو
ویرایش توسط javaheri69 : 08-05-2017 در ساعت 06:03 PM
جانا مرا دیوانه کردی
در عاشقانه افسانه کردی
اخر کجااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااای ی
رفتی غمو دردم ندیدی
این چهره ی زردم ندیدی
امشب کجایی؟؟
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
خودمان را با جمله "تا قسمت چه باشد"گول نزنیم..."قسمت"اراده ی من و توست...
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)