نوشته اصلی توسط
نازنین 1394
به دوستانت لبخند خواهند زد بغض آلود
به مادرت سلامی خواهند رساند فارغ از غم
اما پدرت ، پدرت قامتش خمیده خمیده نمی دانم چکنم.
اشک مادرت با سلام فارغ از غم من ، پاک نشد
به دشمنانت نفرین نمی کنم اما مدارا هرگز
کتابهایت پراز غصه شده غمگینانه نگاهشان می کنم اما
زندگی جاریست
جاری
من نباشم ، تو نباشی زندگی جاریست.
غصه ها غصه من را میخورند
غصه تو را
اما
اما غصه فریاد می زنند که می خواهند تو را ول کنند
چرا؟ چرا دو دستی بهشان چسبیدی.
امید نیست ، لبخندی نمانده ، چشمهانمناکه، حرفها کوتاه
دیگر حرفی نیست
سکوت سکوت سکوت