شعری برای برادرانم
بوی رفتن می دهد با من مدارا کردنت
سخت دلتنگم برای اخم و دعوا کردنت
.
عطر خوبی می زنی از در که بیرون می روی
دلخورم از این همه خود را فریبا کردنت
.
گفتم آیا خسته ای از زندگانی پیش من؟
سخت رنجیدم من از اینگونه حاشا کردنت
.
گفتمت میل سفر دارم تو گفتی صبر کن
خسته ام، دلخسته از امروز و فردا کردنت
.
می شنیدم دیشب آن لحن پر از افسوس را
صورت گریان و آن آه و دریغا کردنت
.
می هراسم از نگاه خیره تو سمت در
رنگ حسرت دارد آخر این تماشا کردنت
.
با زبان بی زبانی حرف خود را گفته ای
می روم دیگر نمی خواهم مدارا کردنت
شعر خودم نیست...ولی یه جورایی ته حرف دلمه به داداشام
برای کسب اطلاعات بیشتر و راهنمایی می توانید با متخصصان ما
تماس بگیرید. من دیگه سایت نمیام...
ببخشید که خصوصی ها رو نمیتونم جواب بدم
آجی هایی که اذیتتون کنم حلال کنید
خدانگهدار
علاقه مندي ها (Bookmarks)