نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: عاقبت چت

1314
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    عاقبت چت

    شدم با چت اسیر و مبتلایش

    شبا پیغام میدادم از برایش

    به من میگفت هجده ساله هستم

    تو اسمت را بگو,من لاله هستم

    بگفتم اسم من هم هست فرهاد

    ز دست عاشقی صد داد و بیداد

    بگفت لاله ز موهای کمندش

    کمان ابرو و قد بلندش


    بگفت چشمان من خیلی فریباست

    ز صورت هم نگو البته زیباست

    ندیده عاشق زارش شدم من

    اسیرش گشته بیمارش شدم من

    ز بس هرشب به او چت مینمودم

    به او من کم کمک عادت نمودم

    در او دیدم تمام ارزوهام

    که باشد همسر و امید فردام

    برای دیدنش بی تاب بودم

    ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

    به خود گفتم که وقت ان رسیده

    که بینم چهره ی ان نور دیده

    به او گفتم که قصدم دیدن توست

    زمان دیدن و بوییدن توست

    ز رویارویی ام او طفره می رفت

    هراسان بود او از دیدنم سخت

    خلاصه راضی اش کردم به اجبار

    گرفتم روز بعدش وقت دیدار

    رسید از راه,وقت و روز موعود

    زدم از خانه بیرون اندکی زود

    چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت

    تو گویی ازدهایی بر من اویخت

    به جای هاله ی ناز و فریبا

    بدیدم زشت رویی بود ان جا


    ندیدم من اثر از قد رعنا

    کمان ابرو و چشم فریبا

    مسن تر بود او از مادر من

    بشد صد خاک عالم بر سر من

    ز ترسو وحشتم از هوش رفتم

    به خود چون امدم دیدم که او نیست

    دگر ان هاله ی بی چشم و رو نیست

    به خود لعنت فرستادم که دیگر

    نیابم با چت از بهر خود همسر

    بگفتم سرگذشتم را به جاوید

    به شعر اورد او هم انچه بشنید

    که تا گیرند از ان درس عبرت

    سرانجامی ندارد قصه ی چت











    اگه مورد توجه تون قرار بگیره و خوشتون بیاد بازم از این مطالب هست

    بستگی به استقبالتون داره

    موفق باشید





  2. 11 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عاقبت چت

    نقل قول نوشته اصلی توسط Alisbi نمایش پست ها
    شدم با چت اسیر و مبتلایش

    شبا پیغام میدادم از برایش

    به من میگفت هجده ساله هستم

    تو اسمت را بگو,من لاله هستم

    بگفتم اسم من هم هست فرهاد

    ز دست عاشقی صد داد و بیداد

    بگفت لاله ز موهای کمندش

    کمان ابرو و قد بلندش


    بگفت چشمان من خیلی فریباست

    ز صورت هم نگو البته زیباست

    ندیده عاشق زارش شدم من

    اسیرش گشته بیمارش شدم من

    ز بس هرشب به او چت مینمودم

    به او من کم کمک عادت نمودم

    در او دیدم تمام ارزوهام

    که باشد همسر و امید فردام

    برای دیدنش بی تاب بودم

    ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

    به خود گفتم که وقت ان رسیده

    که بینم چهره ی ان نور دیده

    به او گفتم که قصدم دیدن توست

    زمان دیدن و بوییدن توست

    ز رویارویی ام او طفره می رفت

    هراسان بود او از دیدنم سخت

    خلاصه راضی اش کردم به اجبار

    گرفتم روز بعدش وقت دیدار

    رسید از راه,وقت و روز موعود

    زدم از خانه بیرون اندکی زود

    چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت

    تو گویی ازدهایی بر من اویخت

    به جای هاله ی ناز و فریبا

    بدیدم زشت رویی بود ان جا


    ندیدم من اثر از قد رعنا

    کمان ابرو و چشم فریبا

    مسن تر بود او از مادر من

    بشد صد خاک عالم بر سر من

    ز ترسو وحشتم از هوش رفتم

    به خود چون امدم دیدم که او نیست

    دگر ان هاله ی بی چشم و رو نیست

    به خود لعنت فرستادم که دیگر

    نیابم با چت از بهر خود همسر

    بگفتم سرگذشتم را به جاوید

    به شعر اورد او هم انچه بشنید

    که تا گیرند از ان درس عبرت

    سرانجامی ندارد قصه ی چت











    اگه مورد توجه تون قرار بگیره و خوشتون بیاد بازم از این مطالب هست

    بستگی به استقبالتون داره

    موفق باشید




    خییییییلللللللللیییییی خوب بود....
    پسرونشم بذارید

  4. 6 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6938
    نوشته ها
    257
    تشکـر
    236
    تشکر شده 282 بار در 156 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    خیلی جالب بود و واقعیتم همینه در بیشتر مواقع

  6. 4 کاربران زیر از tavoos بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    پیامک لیلی و مجنون:



    پیامک زد شبی لیلی به مجنون

    که هر وقت امدی از خانه بیرون

    بیاور مدرک تحصیلی ات را

    گواهینامه ی پی اچ دی ات را

    پدر باید ببیند دکترایت

    زمانه بد شده جانم فدایت

    دعا کن مدرکت جعلی نباشد

    ز دانشگاه هاوایی نباشد

    وگرنه وای بر احوالت ای مرد

    که بابایم بگیرد حالت ای مرد

    چو مجنون این پیامک خواند وا رفت

    به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

    اس ام اس زد ز انجا سوی لیلی

    که میخواهم تو را قد تریلی

    دلم در دام عشقت بی قرار است

    ولیکن مدرکم بی اعتبار است

    شده از اکسفورد این دکترا فاکس

    مقصر است در این ماجرا فاکس

    چه سنگین است بار این جدایی

    امان از دست این مدرک گرایی






    ​موفق باشید

  8. 7 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    شعر ریاضی:


    از جمع من تا ضرب تو

    راهی به جز تفریق نیست...

    دلخوش به مجذورم نکن

    اینجا مگر تقسیم نیست...

    به رادیکال عشق بیا

    تا بشکند توان من...

    چیزی نچرخد بهتر است

    سینوس من الفای تو...

    وای دو اگر عاشق شود

    بی پرده ایکس دو می شود...

    چیزی شبیه معجزه

    با جذر ممکن می شود...

    گر ایکس داری در سوال

    جایی برای ترس نیست...

    در انتهای مسئله

    دیگر مجال بحث نیست





    ​موفق باشید


  10. 6 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    شوخی با سهراب سپهری:


    اهل دانشگاهم*

    جیبهایم خالیست*

    پدری دارم*

    حسرتش یک شب خواب!*

    دوستانی همه از دم ناباب*

    و خدایی که مرا کرده جواب*

    اهل دانشگاهم*

    قبله ام استاد است*

    جانمازم نمره*

    خوب میفهمم سهم اینده من بیکاریست*

    من نمی دانم که چرا می گویند*

    مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار*

    و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست*

    چشم ها را باید شست*

    جور دیگر باید دید*

    باید از مردم دانا ترسید!*

    باید از قیمت دانش نالید!*

    و به ان ها فهماند*

    که من اینجا فهم را فهمیدم*

    من به گور پدر علم و هنر خندیدم*







    موفق باشید

  12. 7 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    ز دست لاین و وایبر هر دو فریاد!

    که ما را بد رقم کردند معتاد!

    امان از واتساپ و بی تالک و تانگو

    اینستاگرام که دیگر کرده بیداد...

    چنان درگیر دنیای مجازیم

    که دنیای حقیقی رفت از یاد

    چه شد ان گوشیای ساده قبل؟

    اریکسون موتورولا روحتان شاد!

    ز نوکیا و ان یازده دو صفرش

    گرفته تا به شصت و شیش هشتاد!

    چو امد اندروید و سیم بی ان رفت

    برفت از دست دیگر وقت ازاد

    چنان درگیر استاتوس و پستیم

    که در پیس و کپی گشتیم استاد!

    مدیر خانه و شغلم کمم بود!

    مدیر این گروه هم گشت مازاد!!!

    از ان روزی که گوشی گشت تعویض!

    شدم بنده پنیر و همسرم کارد!!!

    اگر چه صد فرند اد کرده ما را

    بلاک زندگی گشتیم ای داد...

    خودم دانم نصیحت کار من نیست

    که خرما خورده را منع است ایراد

    تلف کردم همه وقتم به این شعر

    گروپی تازه ان سو گشت ایجاد

    هزاران پی ام ناخوانده را من

    کنون باید بخوانم اوه...مای گاد...!!!





    موفق باشید


  14. 7 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    همه چی ارومه:



    شلوارا کوتاهه,مانتوها چسبونه

    دو هزارتا لیلی واسه هر مجنونه

    من چقد خوشبختم همه چی ارومه

    مانتوها چسبونن,همه چی معلومه!

    بگو این ارایش تا ابد پابرجاس

    حالا که خط چشم تو نگاهت پیداس!

    من چقد خوشبختم زندگی اسونه

    زندگی شیرینه همه چی ارزونه

    همه چی ارومه غصه ها خوابیدن

    پول خوبی میدن واسه ی زاییدن!

    ما چقد خوشبختیم همه چی ارومه

    چه کسی بیکاره؟چه کسی محرومه؟

    غول بدبختی رو غول خوشبختی خورد

    هر چی که مشکل بود همه رو لولو برد

    قاضیا بیکارن زندونا تعطیله

    پایه ی میز کسی نیست کلی میله

    شیشه ی نوشابه جز واسه خوردن نیست

    کار وانت غیر از پرتقال بردن نیست

    تو خیابون غیر از لیلی و مجنون نیست

    روی هیچ دیواری قطره های خون نیست

    نیست اصلا سانسور,سایت ها فیلتر نیست

    اونقدر خوشبختم اونقدر خوشحالم

    که به بعضی جاها وازلین می مالم!

    زده زیر دلمون خوشی اقراطی...

    من نخوردم چیزی یا نکردم قاطی!

    این ترانه ی قشنگ(همه چی ارومه)

    اثری از من نیست,اثر باتومه!






    موفق باشید


  16. 8 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7318
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    966
    تشکر شده 1,691 بار در 465 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    نصیحت رستم به سهراب:




    چنین گفت رستم به سهراب یل

    که من ابرو دارم اندر محل

    مکن تیز و نازک,دو ابروی خود

    دگر سیخ سیخی نکن موی خود

    شدی در شب امتحان گرم چت

    برو گمشو و ای خاک بر ان سرت

    اس ام اس فرستادنت بس نبود

    که ایمیل و چت هم به ما رو نمود

    رها کن تو این دخت افراسیاب

    که مامش ترا می نماید کباب

    گر سر به سر تن به کشتن دهیم

    دریغا پسر,دست دشمن دهیم

    چو شوهر در این مملکت کیمیاست

    ز تورانیان زن گرفتن خطاست

    خودت را مکن ضایع از بهر او

    به درست بپرداز و دانش بجوی

    در این هشت ترم ای یل با کلاس

    فقط هشت واحد نمودی تو پاس

    تو کز درس و دانش,گریزان بدی

    چرا رشته ات را پزشکی زدی

    من از گور بابام پول اورم

    که هر ترم شهریه ات را دهم

    من از پهلوانان پیشم پسر

    ندارم به جز گرز و تیر و سپر

    چو امروزیان وضع من توپ نیست

    بود دخل من هفده و خرج بیست

    به قبض موبایلت نگه کرده ای

    پدر جد من را دراورده ای

    مسافر برم بنده با رخش خویش

    تو پول مرا می دهی پای دیش

    مقصر در این راه تهمینه بود

    که دور از من اینگونه لوست نمود

    چنین گفت سهراب ایول پدر

    بود گفته هایت چو شهد و شکر

    اگر گرم چت یا اس ام اس شویم

    از ان به که یک وقت دپرس شویم












    موفق باشید


  18. 2 کاربران زیر از Alisbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6271
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    1,498
    تشکر شده 560 بار در 143 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عاقبت چت

    نقل قول نوشته اصلی توسط Alisbi نمایش پست ها
    شدم با چت اسیر و مبتلایش

    شبا پیغام میدادم از برایش

    به من میگفت هجده ساله هستم

    تو اسمت را بگو,من لاله هستم

    بگفتم اسم من هم هست فرهاد

    ز دست عاشقی صد داد و بیداد

    بگفت لاله ز موهای کمندش

    کمان ابرو و قد بلندش


    بگفت چشمان من خیلی فریباست

    ز صورت هم نگو البته زیباست

    ندیده عاشق زارش شدم من

    اسیرش گشته بیمارش شدم من

    ز بس هرشب به او چت مینمودم

    به او من کم کمک عادت نمودم

    در او دیدم تمام ارزوهام

    که باشد همسر و امید فردام

    برای دیدنش بی تاب بودم

    ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

    به خود گفتم که وقت ان رسیده

    که بینم چهره ی ان نور دیده

    به او گفتم که قصدم دیدن توست

    زمان دیدن و بوییدن توست

    ز رویارویی ام او طفره می رفت

    هراسان بود او از دیدنم سخت

    خلاصه راضی اش کردم به اجبار

    گرفتم روز بعدش وقت دیدار

    رسید از راه,وقت و روز موعود

    زدم از خانه بیرون اندکی زود

    چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت

    تو گویی ازدهایی بر من اویخت

    به جای هاله ی ناز و فریبا

    بدیدم زشت رویی بود ان جا


    ندیدم من اثر از قد رعنا

    کمان ابرو و چشم فریبا

    مسن تر بود او از مادر من

    بشد صد خاک عالم بر سر من

    ز ترسو وحشتم از هوش رفتم

    به خود چون امدم دیدم که او نیست

    دگر ان هاله ی بی چشم و رو نیست

    به خود لعنت فرستادم که دیگر

    نیابم با چت از بهر خود همسر

    بگفتم سرگذشتم را به جاوید

    به شعر اورد او هم انچه بشنید

    که تا گیرند از ان درس عبرت

    سرانجامی ندارد قصه ی چت

    خخخخخ اسم دختره هاله بوده ..نه لاله
    یادش بخیر این شعره واسه 4-5 ساله پیشه که میرفتم یاهو بعد اینو که خوندم دیگه هیچوقت نرفتم


    مرسی بابت یاد اوری

  20. 2 کاربران زیر از آفرودیت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد