فقط تو بخوان برادر

دلم گرفت وقتی که دستانت کودکانگی هایم را درید
دلم گرفت وقتی به زور حرمت کودکانگی هایم را پاره کردی
دلم گرفت وقتی دستانت به سویم آمد ومن بی خبر بودم...
من کودکی هفت-هشت ساله بودم
خیالم به دور از فتنه ی تو بود
و به برادری ات اعتماد میکردم
اما دستان تو به سویم آمد
در اتاق بسته بود
من بودم و تو و برادر دیگرم
بزرگ که شدم فهمیدم تمام کودکانگی هایم را با همان دستانت از من گرفتی
و از رفتار گذشته ام خجالت میکشیدم
ای کاش آن موقع آنقدر بزرگ بودم که سرت را به دیوار میکوبیدم و نمیگذاشتم...
ای کاش آنقدر بزرگ بودم که از کودکی هایم محافظت کنم
اما...افسوس

منظور چی هست الان برادرهای خودتون رو میگید ؟؟

بله متاسفانه...منظورم روشنه...نیست

اون داداشم کاری رو باهام کرد که حالم از خودم بد بشه اما وای اگه داداشای دیگم بفهمند|worry|

الان چند سال ازین اتفاق میگذره؟چرا سعی میکنی زنده نگهش داری؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط من خاص

اون داداشم کاری رو باهام کرد که حالم از خودم بد بشه اما وای اگه داداشای دیگم بفهمند|worry|

---

ببخشید . تجاوز؟
اون موقع شما چه سنی داشتی ؟ و داداشت چه سنی داشت؟

انتقام بگیر
بلایی سرش بیار ک از زنده بودنش پشیمون بشه
حس خواهرانه را فراموش کن برای همچین برادری

سلام

انتقام هیچ چیزی رو درست نمیکنه و برعکس همه چیز بدتر میشه.

مهم ترین موضوعی که الان هست اینه که شما بتونید با این موضوع کنار بیاید، به ارامش برسید، یه زندگی شاد داشته باشید و اون رو ببخشید.


یه روش علمی و اثبات شده برای این موضوع وجود داره.

1. پیش یک مشاور زبده برید که با درمان این مسایل اشنا باشه.

2.توی اینترنت در مورد Truma Focused Cognitive Behavioral Therapy (TF-CBT) تحقیق کنید

(در صورتی که دوست ندارید حضوری پیش مشاور برید)

TF-CBT چیز خیلی خاصی نیست، حتی اقا فرخ توی پست مشابه به اون اشاره کرده، اما این اومده کل موضوع رو به صورت دقیق و مرحله به مرحله

برای درمان اشاره کرده.

حتی میتونم کتاب هم بهتون معرفی کنم اگر بخواهید.

باز هم میگم مهمترین موضوعی که باید دنبالش باشید اینه که با این موضوع بتونید کنار بیاید و مانند هم سن های خودتون شاد و سلامت زندگی کنید.

الان منظور دقیق شما مشخص نیست...شما مورد تجاوز برادرتون قرار گرفتید درسته ؟ و اینکه باکرگی خودتون رو از دست دادید ؟
اگه جوابا مثبته به نظرم برای اینکه مشکلی برات برای ازدواج پیش نیاد میتونی این مسئله رو با پدر یا مادر( که به نظرم پدر باشه بهتره) مطرح کنی
تا تصمیم منطقی تری گرفته بشه...پیش مشاور هم برید برای فراموش کردن این اتفاق ...راسی برادرتون چن ساله بود ؟

ببین من خاص ما همه فهمیدیم که برادر تو تو بچگی بهت دست زده یه همچنین چیزی. به قول تجاوز

ولی سن برادرت هم مسلما اون موقع ها کم بود و هیچییی نمیدونسته


دوتابچه بودید یه مسئله که مال بچگی و چرا انقد برا خودت بزرگش میکنی


درضمن تو که برادرت اینجا میاد الان میگی وای اگه برادرهای دیگم بفهمن که برادرم باهام چیکار کرده

تو خودت خودتو لو میدی معلوم برادرت بیاد اینا رو بیاد بخون میفهمه

یه مسئله رو خیلی برا خودت کش میدی و بزرگ میکنی

قبلا هم بهت گفتم همه تو زندگیاشون سختی دارن حتی صد برابر تو ولی تو انقد بهش فکر میکنی از یه چیز کوچیک که بخاطرسن کم و بی عقلی بوده و برا خودت بزرگ میکنی

داداشم چرا چیزی نگفت وقتی به زور لباسمو.........................داداش دیگم شاهد بود و چیزی نگفت
الان برادر دیگم راهم رو ادامه میده...اون خیلی دوستم داره...همین داداشم که دوستم داره عضو اینجاست
پیگیر زندگیمه
بعضی وقتا میگفت داستان بچگی هاتو بگو
این داداشم همون داداشیه که بعضی وقتا سرمن با داداشای دیگم درگیر فیزیکی میشه

زنده نگهش داشتم چون رابطم با اون داداشام به حدی بده که انگار غریبه ایم........................

میشه به جای اینجوری حرف زدن و دکلمه نوشتن بگی

اون موقع تو چند سالت بود و داداش دیگت چند سالش بود

من هشت ساله بودم اما اختلاف سنیم با دوتا داداشم که یکیشون شاهد بود و یکیشون.............یکی دو سال بود

خب پس بچه بودن دیگه چرا انقد این موضوع بزرگ میکنی

یه پسر بچه 10 ساله چی میدونه از این چیزا

آخه با اینکه بچه بودیم ولی بازم من دختر بودم
من یک دخترم.......میفهمید؟؟؟؟؟؟؟؟؟� �؟|worry|

منم دخترممممم. و کاملا میفهمم


ولی اینو بدون اون یه پسر بچه 10 ساله بود که. عقلش. از سنش کم تره


از یه پسر 10 ساله چه توقعی داری تو ؟؟نمیدونسته بچه بوده

یه پسر 10 ساله هنوز بلوغ هم نرسیده

ولی روح من حس بدی داره
بعضی وقتا حالمو میگیره این خاطره
داداشم حق نداشت
از اون شن به بعد خیلی زود شاهد بودم که
بیشتر از هم سن و سالام بزرگ شدم
کمتر از اونا بازی کردم
و هیچوقت داداشم رو نبوسیدم
چون حسم ازش یه پسر بود نه یک برادر