مادرم زن بزرگواری است
تمام جوانی هایش را برای ما خرج کرد
باید شرممان بگیرد وقتی به صورتش نگاه میکنیم
باید دستش را ببوسیم
مادرم زن بزرگیست اما
هرگز ندانست که من با تمام تلخی هایم
شیرینی سرزنش هایش را میفهمم
مادرم زن بزرگیست چون بعد از هربار که دعوایم میکند
خودش گریه میکند
مادرم زن بزرگیست
من بزرگی اش را باور دارم
حالا خم میشوم به احترام تمام سالهایی که آغوشم کرد
خم میشوم و عصای دستان سردش میشوم
مادرم زن بزرگیست
سیاهی موهایش را تلخی قصه ی ما سفید کرد
من مادرم را دوست دارم...اما نمیدانم چقدر