نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: من خاص

655
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    من خاص

    سلام به همگي
    من خيلي فكر كردم
    من خيلي چيزا رو نتونستم بگم
    اينكه خدا ميدونه اين همه مدت چي به حالم گذشت
    قضيه ي نامزدم
    قضيه ي پنج سال پيشم
    قضيه ي يازده سال پيشم
    و تكرار بدترين اتفاق هاي زندگيم
    خيلي فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه رسيدم ته خط
    از اينكه نتونستم اينجا با كسي رو راست باشم تا حالا معذرت ميخوام
    اميدوارم روزايي كه دارم ميگذرونم رو هيچكس تجربه نكنه
    من دارم تاوان كارهاي بدي رو ميدم كه انحام ندادم
    حتي تا مرز جنون رفتم
    الان هم يه مجنون داره اين هارو مينويسه
    اينارو دارم با گريع مينويسما
    امن نابود شدم و به فنا رفتم
    باختم
    اعتراف به باختن سخته ولي من راحت ميگم باختم
    ديگه چيزي براي از دست دادن ندارم
    ميخوام فراموشي بگيرم
    اينجا رو
    آدمارو
    نامزدم رو
    همه رو فراموش كنم
    فقط شماهم اگه چشماتون خيس شد از خدا پپرسيد چرا
    من دلم محكم تر شده دير گريم ميگيره و دير ميخندم
    ديگه دير ذوق زده ميشم
    فقك خيلي زود پير شدم
    خيلي زود شكستم
    خدايا...عاشقتم....نوكرتم....چر ؟؟؟


    ببخشيد اگه رو فاز غمگين بودم
    فكر كنم ديگه واقعا حرف آخرم بود
    خداحافظ همگي
    ویرایش توسط مرسانا 19 : 07-20-2016 در ساعت 07:33 PM

  2. کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : من خاص

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    سلام به همگي
    من خيلي فكر كردم
    من خيلي چيزا رو نتونستم بگم
    اينكه خدا ميدونه اين همه مدت چي به حالم گذشت
    قضيه ي نامزدم
    قضيه ي پنج سال پيشم
    قضيه ي يازده سال پيشم
    و تكرار بدترين اتفاق هاي زندگيم
    خيلي فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه رسيدم ته خط
    از اينكه نتونستم اينجا با كسي رو راست باشم تا حالا معذرت ميخوام
    اميدوارم روزايي كه دارم ميگذرونم رو هيچكس تجربه نكنه
    من دارم تاوان كارهاي بدي رو ميدم كه انحام ندادم
    حتي تا مرز جنون رفتم
    الان هم يه مجنون داره اين هارو مينويسه
    اينارو دارم با گريع مينويسما
    امن نابود شدم و به فنا رفتم
    باختم
    اعتراف به باختن سخته ولي من راحت ميگم باختم
    ديگه چيزي براي از دست دادن ندارم
    ميخوام فراموشي بگيرم
    اينجا رو
    آدمارو
    نامزدم رو
    همه رو فراموش كنم
    فقط شماهم اگه چشماتون خيس شد از خدا پپرسيد چرا
    من دلم محكم تر شده دير گريم ميگيره و دير ميخندم
    ديگه دير ذوق زده ميشم
    فقك خيلي زود پير شدم
    خيلي زود شكستم
    خدايا...عاشقتم....نوكرتم....چر ؟؟؟


    ببخشيد اگه رو فاز غمگين بودم
    فكر كنم ديگه واقعا حرف آخرم بود
    خداحافظ همگي

    سلام عزیزم، تو نشون دادی دختر محکم و وقی هستی پس خودت رو لطفا بازنده ندون، وقتی بقیه شرایط رو برات اونجوری رقم زدن آخه تقصیر تو چی بوده!؟
    من واقعا ناراحت شدم.. ولی خب ازت خواهش می کنم تو هر شرایطی قوی و محکم باش تو میتونی، اینو ثابت کردی، زندگی با همه مشکلات و اتفاقاتی که گاهی خیلی ناخوشاینده امتحانای خداست اینو خودش به وضح میگه، به قول بزرگی میگه زیباترین باران ها از سیاهترین ابرها جاری میشن پس اگه شرایطت هر چی هم سختتر باشه بعدش واست بهترین چیزا اتفاق میفته ان شاالله، همه عالم علیه آدم باشن خدا همیشه هوای بنده اش رو داره و تنهاش نمیذاره، صبور باش و آروم، همراه هر سختی یه آسونی هم هست...
    از صمیم قلبم بهترین ها رو برات آرزو می کنم.

  4. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد